منشأ عصمت از گناه

پیش از هر بحثی در مورد عصمت لازم است به توضیح یک مطلب بپردازیم و آن توضیح، حقیقت عصمت از گناه و خطا است و اینکه واقعیت عصمت در برابر گناه در افراد معصوم چیست؟ در این صورت ما می توانیم ریشه و منشأ عصمت انبیاء از گناه را نیز بدانیم. در این مورد نظریات مختلف اما متقاربی است که به ترتیب مطرح می کنیم:

الف: عصمت از گناه درجه ی والایی از تقوی است.
درباره «حقیقت عصمت» اجمال سخن اینکه: عصمت در مورد پیراستگی از گناه درجه والای تقوی است و هر نوع ماهیتی که برای تقوی تصور می شود به صورت کامل در عصمت موجود است، هر گاه تقوی را یک نیروی درونی و یک حالت نفسانی بیندیشیم که انسان را از بسیاری از گناهان باز می دارد، باید «عصمت» را نیز به همان نحو ترسیم کنیم و آن را یک نیروی باطنی و درونی بدانیم که فرد معصوم را از ارتکاب گناه به صورت مطلق، بلکه از اندیشه درباره آن باز می دارد.
به دیگر سخن: عصمت یک حالت راسخ در نفس معصوم و یا یک ملکه نفسانی است که مانند دیگر ملکات برای خود آثار ویژه ای دارد که هرگز از آن جدا نمی شود و می توان آن را مانند «شجاعت» و «عفت» و «سخاوت» دانست که هر کدام در نفس انسانی به صورت راسخ و استوار وجود دارد و خواهان آثار ویژه ای می باشد.
انسانی که ذاتا شجاع و دلیر، سخی و بخشنده، عفیف و پاکدامن باشد به شدت آثار مخالفت را از خود طرد کرده و اجازه نمی دهد که جبن و ترس، امساک و گرفتگی، کارهای قبیح و زشت به زندگی او راه یابند.
جریان در عصمت نیز از این قرار است، فرد معصوم در پرتو حالت کاملی از «تقوی» و «پاکدامنی» که نفس و روان او راسخ و پابرجا می باشد، به پایه ای می رسد که پیوسته عصیان و تجری و خلاف و خلافکاری را از محیط زندگی طرد کرده و ساحت خود را از گناه و لغزش پاک نگاه می دارد.

ب: عصمت، نتیجه علم به عواقب گناه است
از نظر برخی از محققان «عصمت» نتیجه علم معصوم به عواقب گناه می باشد، علم و شعور آنان به آثار گناهان به گونه ای است که هیچ گاه مغلوب قوای دیگر انسانی نشده و پیوسته بر تمام قوا پیروز می گردد.
خداوند علوم و دانش هایى به پیامبر (ص) آموخته که در پرتو آن در برابر گناه و خطا بیمه می شود، زیرا علم و دانش (در مرحله نهایى) موجب عصمت است مثلا پزشکى که آب آلوده‏اى را که به انواع میکرب هاى: وبا، مالاریا، و ده ها بیمارى خطرناک دیگر آلوده است و آن را در آزمایشگاه در زیر میکروسکوپ مطالعه کرده و اثر کشنده آن را به روشنى دریافته است، ممکن نیست از آن آب بنوشد، یعنى این علم به او مصونیت در برابر ارتکاب این عمل مى ‏دهد، در حالى که جهل به آن ممکن است موجب ارتکاب گردد.
همچنین سرچشمه بسیارى از اشتباهات جهل به مقدمات یا لوازم و عواقب یک کار است، بنابراین کسى که از طریق وحى الهى و تعلیم پروردگارا آگاهى‏ کامل از مسائل مختلف دارد، نه گرفتار لغزش می شود، نه گمراهى و نه گناه.
مرحوم علامه طباطبایی می گوید: مقصود از علم شکست ناپذیر، همان علم به لوازم گناه است، به طور مسلم هر نوع علم به لوازم گناه پدید آرنده مصونیت نیست، بلکه باید واقع نمایی علم به قدری قوی و شدید باشد که آثار گناه در نظر او مجسم گردد و آنها را با دیده دل موجود و محقق بیند در این موقع است که صدور گناه از وی به صورت یک محال عادی در می آید.
این نظریه با آنچه که یادآور شدیم منافاتی ندارد و نظریه دوم زیربنای نظریه نخست است زیرا:
حالت خداترسی مطلق و به تعبیر دیگر درجه عالی از تقوی بدون علم قطعی بر لوازم و تبعات عصیان و گناه، امکان پذیر نیست، زیرا فرد معصوم بر اثر آگاهی خلل ناپذیر، لوازم و تبعات گناه را آنچنان درک و لمس می کند که او را در برابر گناه بیمه می سازد و او از همین جهان درجات بهشتیان و درکات دوزخیان و لهیب آتش جهنم را آنچنان حس می کند که هر نوع پیدایش عامل گناه را در روح او محکوم می سازد و در حقیقت او مصداق آیه: «کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم؛ حقا، اگر از روى یقین بدانید، البته جهنم را خواهید دید.» (تکاثر/ 5-6) می باشد و در سایه «علم یقین» از همین جهان دوزخ را می بیند و دارنده یک چنین علم روشن و قاطع هرگز گرد گناه نمی گردد و از این جهت است که علامه طباطبایی عصمت را از مقوله علم قاطع معصوم دانسته است و یک چنین علم قاطع، آفریننده درجه والایی از تقوا است و در نتیجه هر دو نظریه، هماهنگی کامل با هم دارند.

ج- عصمت معلول شناخت جمال و عظمت حق
در این جا نظریه سومی نیز وجود دارد که عصمت را معلول شناخت کامل فرد از مقام ربوبی می داند و می گوید: معصوم بر اثر بالا بودن مراتب شناخت او آنچنان دلباخته جمال حق و کمال وی می گردد که به خود اجازه نمی دهد گامی بر خلاف رضای او بر دارد، عشق و علاقه انسان به معبود و درک جمال و جلال او و آگاهی از نعمت های بی پایان او در حق وی، آنچنان در روح انسان خضوع و فروتنی فراهم می آورد که هرگز به فکر معصیت و گناه تا چه رسد به خود آن نمی افتد و هر چه مرتبه شناخت بالا باشد به همان نسبت عصمت نیز والا خواهد بود و دارنده چنین عشق سوزان و پاکی به کمال مطلق، گوینده این جمله معروف است: «ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة؛ تو را از ترس آتشت و یا به امید بهشت ستایش نکردم، بلکه تو را شایسته عبادت و پرستش یافتم».
بنابراین خواه عصمت را معلول کمال نفسانی و روحی معصوم بدانیم یا آن را نتیجه علم شکست ناپذیر و یا اثر شناخت کامل و والای معصوم بیندیشیم، در هر حال واقعیت عصمت بیرون از درون اولیای الهی و ذات پاک و والای آنان نیست، ولی از برخی از روایات استفاده می شود که عامل عصمت یک امر خارجی است به نام «روح القدس» که اولیا را از انجام گناه و ارتکاب خطا باز می دارد، اکنون لازم است در این مورد به بحث و بررسی بپردازیم:

د- آیا روح القدس بازدارنده معصوم است؟
از برخی از روایات استفاده می شود: عامل عصمت که به پیامبران از نظر گفتار و رفتار استقامت و استواری می بخشد یک عامل خارجی است به نام «روح القدس» و محدث بزرگوار شیعه مرحوم کلینی در کتاب «حجت» بابی تحت عنوان «روحی که آنان (امامان) را از لغزش حفظ می کند» دارد، مضمون روایات به صورت ظاهر حاکی است که «روح» نیرومندتر از جبرائیل است که با رسول گرامی (ص) بوده و پس از درگذشت وی با امامان می باشد و درستی و استواری آنان در قول و فعال در پرتو وجود این روح است.
در حالی که از روایات باب یاد شده استفاده می شود که عامل عصمت یک عامل خارجی است به نام «روح» که با پیامبر بوده و پس از آن با ائمه می باشد ولی از روایات دیگر استفاده می شود که این روح جدا از ذات و شخصیت آنان نیست و یک نوع کمال نفسانی است که در ذات آنان پدید می آید، زیرا امام در تفسیر آیه: «السبابقون السابقون اولئک المقربون؛ و پیشگامان که پیشگامند، آنها مقربانند.» (واقعه/ 10-11) یاد آور می شود که مقصود از سابقان، رسولان خدا و بندگان مخصوص او هستند، در آنجا پنج روح به شرح یاد شده در زیر وجود دارد و آنان به وسیله آنها مؤید می باشند.
«جعل فیهم خمسة ارواح: 1- ایدهم بروح القدس فبه عرفوا الاشیاء. 2- و ایدهم بروح الایمان. فبه خافوا الله عزوجل 3- و ایدهم بروح انقوة قدروا عل طاعة الله. 4- و ایدهم بروح الشهوة فبه اشتهوا طاعة الله عزوجل و کرهوا معصیة. 5- و جعل فیهم روح المدرج الذی به یذهب الناس و یجبوون؛
1- خدا آنان را با روح القدس تأیید کرده که به وسیله آن اشیاء را می شناسند.
2- آنان را با روح ایمان تأیید کرده که در سایه آن از مخالفت خدا می ترسند.
3- آنان را با روح قوت و قدرت کمک کرده که بر اطاعت خدا توانا می شوند.
4- به آنان روح علاقه به اطاعت داده که او را اطاعت می نمایند و مخالفت او را مکروه می شمارند.
5- روح تلاش و سعی داده که در پرتو آن حرکت کرده و رفت و آمد می نمایند.
با توجه به اینکه چهار روح اخیر خارج از شخصیت و ذات نبوی نیست می توان گفت: که «روح القدس» جز یک کمال نفسانی که پیامبر را در تمام مواقع یاری کرده و او را از گناه و لغزش باز می دارد، چیزی نیست.
مرحوم علامه مجلسی در تفسیر این پنج روح بیان شیوایی دارد که از نظر شریف خوانندگان می گذرانیم:
«ممکن است بگوئیم که همه این ارواح پنج گانه از مراتب نفس ناطقه انبیا و اولیا است، آنگاه که نفس آنان از نظر عمل و کار، و اطاعت و پیروی از دستورهای خدا مورد مطالعه قرار گیرد و از این نظربه این پنج مرتبه تقسیم می گردد، همچنان که از نظر علم و دانش، به مراتب چهارگانه: عقل هیولایی، عقل بالملکة و عقل بالفعل و عقل مستفاد تقسیم می شود احتمال دارد که روح ایمان روح القدس از مراتب نفس ناطقه و آن سه روح دیگر از مراتب روح حیوانی باشند».
همچنان که احتمال دارد که جز روح القدس همگی از مراتب نفس ناطقه بوده و روح القدس خلق و فرشته بزرگ خدا باشد باز احتمال دارد که مقصود از «روح القدس» همان نفس ناطقه انسانی باشد، مشروط بر اینکه از نظر لیاقت و شایستگی به پایه ای برسد که بتواند با روح القدس خارج از درون معصوم، تماس برقرار کند. همچنان که نفس ناطقه در افراد عادی عقل مستفاد نامیده می شود، وقتی به پایه ای برسد که با عقل بالفعل ارتباط برقرار کند و با او متحد گردد و علوم از آن دریافت نماید.
دقت در این احادیث می رساند که این ارواح پنجگانه مراتب نفس نبوی می باشند که هر یک برای خود دعوت و خواستی دارد نه اینکه افراد معصوم دارای ارواح پنجگانه جداگانه هستند.
و برفرض اینکه: «روح القدس» روح جدا از ذات پیامبر باشد، شکی نیست که دیگر ارواح جز ذات و شخصیت او چیز دیگری نیست و «روح القدس» مؤید این ارواح می باشد که پایه عصمت افراد معصوم را تشکیل می دهند.


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید جلد5- صفحه 11-17 و صفحه 32

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه جلد‏4- صفحه 123

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/18288