اقتصاد سالم از نظر دین اسلام

یکی از اصول اولیه اقتصاد سالم، حیات و قابلیت رشد و نمو ثروت است، همان طوری که از شرائط اولیه یک اجتماع سالم اقتصاد سالم‏ است. اقتصاد سالم یعنی اقتصاد قائم به ذات و بی‏ عیب و غیرقائم به غیر. جامعه باید بنیه اقتصادی سالمی داشته باشد، مبتلا به کم خونی اقتصادی‏ نباشد وگرنه، مانند یک مریض کم خون و یا مریضی که دستگاه قلب و جهاز دمویه ‏اش خراب است همیشه مریض خواهد بود. گمان نمی‏رود هیچ عالم‏ و بلکه هیچ عاقلی منکر لزوم و ضرورت اقتصاد سالم باشد. از نظر اسلام‏ هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است. اسلام می‏خواهد که‏ غیرمسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر است که ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نباشد و دستش به طرف غیرمسلمان‏ دراز نباشد، و الا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی، ولو آنکه اسم‏ بردگی در کار نباشد. هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد اسیر و برده او است و اعتباری‏ به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست.

به قول نهرو: ملتی مستقل است که جهش اقتصادی داشته باشد. امام علی (ع) می‏فرماید: «احتج الی من شئت تکن اسیره، استغن عمن شئت تکن نظیره، أحسن الی‏ من شئت تکن امیره؛ محتاج هر که شوی اسیر او خواهی بود، بی نیاز از هر که گردی با او برابر خواهی شد، و هر که را مورد نیکی و احسان خود قرار دهی فرمانروای‏ او خواهی شد». اگر ملتی کمک خواست و ملتی دیگر کمک داد، خواه ناخواه اولی برده و دومی آقاست. چقدر جهالت و حماقت است که آدمی ارزش سلامت بنیه‏ اقتصادی را درنیابد و نفهمد اقتصاد مستقل یکی از شرائط حیات ملی است. این یک مطلب، مطلب دیگر اینکه اسلام همواره روش وسط و معتدل را پیش می‏گیرد، و این‏ جهت ناشی از جنبه همه جانبه بودن اسلام است.

دو روش افراطی و تفریطی‏ به چشم می‏خورد، یکی اساسا ارزش سلامت بنیه اقتصادی را درک نمی‏کند و طرفدار فقر است و خیال می‏کند همین طور که فقر برای فرد عیب نیست برای‏ جامعه هم عیب نیست، اولا برای فرد هم به یک معنی عیب است و اگرهم‏ برای فرد عیب نباشد برای اجتماع عیب است، و دیگری که به ارزش اقتصاد پی برده است دیگر همه چیز را فراموش می‏کند و معتقد است منبع درآمد، تمایلات بشر است و هر چیزی که تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پول درآور بود باید عرضه داشت، تقاضا علت تامه جواز عرضه است ولو اینکه عرضه مواد مهلک یا مضعف جامعه باشد. جامعه ‏ای بیماری بادبادک و اسباب بازی و لوازم تجملی تقاضا دارد، مانند مریضی که اشتهای چیزی دارد که برایش مضر است.

جامعه ‏ای بیماری‏ اتومبیل دارد، مانند بیمار مستسقی یا طفل مبتلا به قی و اسهال تقاضای آب‏ دارد و صاحب آب فقط به دلیل اینکه در مقابل این آب پول داده می‏شود مرتب آب می‏دهد و جیب خود را از پول پر می‏کند، بالاتر این که تقاضای‏ کاذب به وجود می ‏آورد، هروئین می‏سازد و راه در آمد هنگفت به وجود می ‏آورد و مرتب هروئینی می‏سازد، به دلال می‏گوید: از هر ده نفر مبتلا به‏ اندازه یک نفر متعلق به شخص خودت، از هر چه فروش کردی ده یک مال‏ خودت، ولی اسلام مکاسب محرمه دارد، قبل از هر مسئله‏ ای در مکاسب، مکاسب محرمه را عنوان می‏کند، فروختن بت و صلیب را حتی به غیرمسلمانان‏ تحریم می‏کند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهی را مطلقا تحریم‏ می‏کند، فروش کتب ضلال را تحریم می‏کند، بیع سلاح للاعداء را تحریم می‏کند، اسلام تدلیس ما شطه و مجسمه سازی، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائی و مدحی، غش، لغو و لهو، قمار، قیادت، قیافه، کهانت، مدح من لا یستحق المدح، نجش، اعانت ظالمین، ولایت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اکتساب به واجبات، و... را تحریم می‏کند. از همه اینها آشکار می‏شود که تز اسلام این است:

رابطه نیت کسب درآمد با مصالح عمومی
منبع درآمد، تمایلات و خواسته ‏های مردم نباید باشد، مصالح عمومی‏ باید باشد، به تعبیر فقهاء خرید و فروش چیزی جایز است که منفعت‏ محلله مقصوده (سودی که حلال بوده و توسط خریدار و فروشنده قصد شده باشد) داشته باشد. این اقتصاد اقتصادی است واقع بینانه و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر. پس در عین اینکه اسلام طرفدار ازدیاد ثروت‏ است و ثروت را وسیله تأمین هدفهای عالی خود می‏داند، به همین دلیل که‏ هدف، عالی‏تر از خود ثروت است راه درآمد را تمایلات و تقاضا نمی‏داند، مصلحت را راه می‏داند، اما در اقتصاد جدید اینگونه محدودیتها وجود ندارد، خصوصا اقتصاد سرمایه داری، از صادراتشان می‏توان حقیقت را فهمید که از مملکتهای نیازمند مثل ایران چه می‏برند و چه تحویل می‏دهند.

نسبت نحوه فعالیت و مالکیت در اقتصاد اسلامی
مطلب سوم این است که همان طور که نباید از هر راهی به دنبال ثروت‏ بود، نباید سیستم اقتصادی به شکلی باشد که رشد و نمو را متوقف و فلج‏ کند و جلوگیری نماید. از جمله چیزهایی که مانع رشد است به عقیده ما تز «کار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتیاج» است که لازمه اش‏ اشتراک مردم در منافع یکدیگر است. این چند عیب دارد: اولا برخلاف‏ فطرت و طبیعت است. پیوستگی طبیعی افراد بشر به حد اجزاء یک پیکر نیست. ثانیا این خود نوعی استثمار است. ثالثا جلوی فعالیت و نشاط را می‏گیرد، بشر آنگاه نشاط کار پیدا می‏کند که بداند نتیجه کارش به خودش‏ برمی گردد. چرا اداریها اهل سنبل اند؟ به قولی مرض اداره دارند؟ چون‏ ایمان که ندارد و درآمدش و ترقیاتش هیچکدام با فعالیتش بستگی ندارد، برعکس درآمدش با انجام کارهای غیرمشروع از باندبازی و حقه بازی و رشوه‏ مالی و احیانا العیاذ بالله رشوه ناموسی است. خوشا به حال اجتماعی که سیستم اقتصادیش به شکلی باشد که راه درآمد منحصر باشد به فعالیت، و آثار فعالیت فرد هم مخصوص خودش باشد، بدا به حال اجتماعی که کار در آن اجتماع صرف نمی‏کند اما بورس بازی و کارهای‏ غیر تولیدی و کارهای انحرافی در آن صرف بکند (این جهت مربوط است به فرهنگ و دادگستری و ایمان)، و بالاخره فعالیت‏ مفید و سالم راه درآمد نباشد، و نیز بدا به حال اجتماعی که هر چند راه‏ درآمد غیر مشروع را بسته است اما راه درآمد مشروع را از نظر شخصی نیز باز نگذاشته و تز «کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج» را پیش‏ کشیده است.

جل الاسلام که هم طرفدار مالکیت اختصاصی است و هم تربیت‏ ایمانی دارد و راه درآمد غیرمشروع را بسته است. ما هیچ احتیاجی نداریم به تزی که از آن سوی دیوار آهنین یا از ماوراء بحار برای ما بیاورند، تز اسلام کافی است. ما باید به طور قطع بدانیم‏ که از راه مشروع صد پارچه ملک درست نمی‏شود. در حدیث است که: «ده‏ هزار درهم از راه مشروع جمع نمی‏شود»، البته این نسبت به زندگی‏ آن روز است، مقصود این است که همیشه درآمد مشروع حد معینی دارد و بالاتر از آن از راه مشروع به دست نمی‏آید، نه این که اگر به دست آمد باید از او گرفت، غلط ترین تزها تحدید مالکیت است، ما سر جوال را ول‏ کرده ایم واصل " من أین لک هذا را فراموش کرده‏ایم و از راه تحدید و اشتراک می‏خواهیم وارد شویم. تز «من این لک هذا؛ این مال را از کجا کسب نموده ای» که تز عمر است از تز تحدید مالکیت یا اشتراک بسیار ارجمندتر است (رجوع شود به عبقریة عمر عقاد).

خلاصه مطلب اینکه: اسلام طرفدار تقویت بنیه اقتصادی است اما نه به عنوان اینکه اقتصاد خود هدف است، یا تنها هدف است ، بلکه به عنوان اینکه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی‏ مستقل اقتصادی میسر نیست، اما اسلام اقتصاد را یک رکن از ارکان حیات‏ اجتماعی می‏داند، لهذا به خاطر اقتصاد به سایر ارکان ضربه و لطمه نمی‏زند. اسلام طرفدار این نظریه که سرچشمه درآمد، تقاضاها و تمایلات است نیست‏، بلکه معتقد است باید تمایلات با مصالح عالی و همه جانبه بشریت تطبیق‏ بکند، از اینرو فصل مهمی در اسلام هست به نام مکاسب محرمه. درآمد مشروع از نظر اسلام یعنی در آمدی که از طرفی محصول فعالیت شخص‏ باشد یا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف دیگر از لحاظ مصرف‏، قابلیت مصرف شدن، مشروع و مفید داشته باشد و به اصطلاح فقهاء جنس‏ مورد معامله دارای منفعت محلله مقصوده باشد، به عبارت سوسیالیستها هدفها منافع اجتماع باشد نه پر کردن جیب شخص.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نظری به نظام اقتصادی اسلام- صفحه 18-23

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/18648