بلاغ مبین، تنها وظیفه پیامبران

مشرکین برای بت پرستی خود به این مطلب استدلال می کنند که اگر مشیت خدا بر ترک بت پرستی تعلق گرفته بود، ما بت نمی پرستیدیم:
«و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شی‏ء نحن و لا آباؤنا و لا حرمنا من دونه من شی‏ء کذلک فعل الذین من قبلهم فهل على الرسل إلا البلاغ المبین؛ و مشرکان گفتند: اگر خدا مى ‏خواست، نه ما و نه پدرانمان هیچ چیزى را غیر از او نمى ‏پرستیدیم و بى‏ خواست او چیزى را حرام نمى‏ کردیم. کسانى که پیش از آنها بودند نیز چنین کردند، ولى آیا پیامبران وظیفه‏ اى جز ابلاغ آشکار بر عهده دارند؟» (نحل/ 35)
کافران می گویند: اگر رسالت انبیاء رسالت حقى بود و دستور نهى پرستش بت ها و نهى تحریم بحیره و سائبه و وصیله و غیر اینها، نواهى خداى سبحان بود ما نه آن بت ها را مى‏ پرستیدیم و نه آن حلال هاى او را حرام مى‏ کردیم، چون اگر او مى ‏خواست دیگر محال بود که ما بر خلاف خواست او عملى انجام دهیم، زیرا محال است مراد او از اراده ‏اش تخلف کند، پس اینکه ما غیر او را مى ‏پرستیم و چیزهایى را حرام مى ‏کنیم، خود دلیل بر این است که در این کارها هیچ امر و نهیى از ناحیه خدا وجود ندارد و هیچ رسالت و شریعتى از ناحیه او در این باره نیامده است.
این تقریر دلیل مشرکین است که از سیاق آیه استفاده شد و خلاصه ‏اش این است که بت‏ پرستى و تحریم حلال ها و سایر کارهایى که مى‏ کنند مورد هیچ نهی اى از خدا نیست، که اگر بود ایشان نمى ‏توانستند آن کارها را بکنند.
آرى مشرکین مى‏ خواهند ادعاى هدایت کنند و بر پندار خود پافشارى مى‏ نمایند، هم چنان که خداى سبحان بعد از ذکر عبادت و پرستش ایشان ملائکه را، از ایشان حکایت مى‏ کند که گفتند: «لو شاء الرحمن ما عبدناهم ما لهم بذلک من علم إن هم إلا یخرصون... بل قالوا إنا وجدنا آباءنا على‏ أمة و إنا على‏ آثارهم مهتدون؛ گفتند: اگر خداى رحمان مى‏ خواست ما فرشتگان را نمى ‏پرستیدیم. آنچه مى‏ گویند از روى نادانى است و جز به دروغ سخن نمى‏ گویند... نه، مى ‏گویند: پدرانمان را بر آیینى یافتیم و ما از پى آنها م ى‏رویم. (زخرف/ 20- 22) که صریحا براى خود و پدران خود ادعاى هدایت مى‏ کنند.

پاسخ به دلیل مشرکین:
«کذلک فعل الذین من قبلهم فهل على الرسل إلا البلاغ المبین»
در این آیه خطاب به رسول خدا (ص) است و به آن جناب امر مى‏ کند که رسالت خود را به بلاغى آشکار ابلاغ کند و به آنچه مشرکین به هم مى‏ بافند و استدلال هایى که بر مرام خود مى ‏کنند اعتنایى نکند، زیرا ادله آنان دلیل‏ هایى پوچ و باطل است و بر عکس، حجت و دلیل او تام و قاطع است و در همین جمله کوتاه اشاره اجمالى است بر بطلان دلیل مشرکین.
پس اینکه فرمود: «کذلک فعل الذین من قبلهم» معنایش این است که این طریقى که مردم معاصر تو پیش گرفته ‏اند عینا همان طریقى است که مشرکین گذشته پیمودند و غیر خدا را پرستیدند و از پیش خود چیزهایى را که خدا حرام نکرده بود حرام کردند و وقتى فرستادگان خدا به نزدشان مى ‏آمدند و از این اعمال، نهیشان مى‏ کردند همین را مى‏ گفتند که: «لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شی‏ء نحن و لا آباؤنا و لا حرمنا من دونه من شی‏ء»، پس آیه مورد بحث عینا همان مضمون آیه «کدأب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات الله فأخذهم الله بذنوبهم؛ مانند رسم فرعونیان و کسانى (رفتار مى‏ کنند) که پیش از ایشان بودند و به آیات خدا کافر شدند پس خدا به خاطر گناهانشان آنها را گرفتار ساخت‏» (انفال/ 52) را افاده مى کند.
«فهل على الرسل إلا البلاغ المبین» یعنى رسالت خدایى را به بلاغى آشکار ابلاغ کن، و حجت را علیه ایشان تمام کن، زیرا تنها وظیفه فرستادگان خدا ابلاغ مبین و ابلاغ آشکار است و بس، وظیفه آنان این نیست که مردم را مجبور به قبول دعوت خود کنند و یا اراده تکوینى خداى را با خود برداشته مردم را با آن اراده که از مرادش تخلف نمى‏ پذیرد دعوت کنند و یا با آن امر تکوینى خدا که اگر با آن به چیزى بگوید: موجود باش، موجود مى ‏شود، مردم را دعوت کنند و به طور قهر و جبر از کفر، به ایمان و از معاصى، به اطاعت بکشانند.
چون که رسول هم بشرى است مانند سایر بشرها و رسالتى که به آن مبعوث شده انذار و تبشیر و یا به تعبیر دیگر مجموعه قوانینى اجتماعى است که خدا به او وحى کرده و صلاح دنیا و آخرت مردم را در آن قوانین در نظر گرفته و مراعات کرده است، هر چند ظاهر آن قوانین به صورت اوامر و نواهى است ولى در واقع انذار و تبشیر است، هم چنان که خود خداى تعالى فرموده: «قل لا أقول لکم عندی خزائن الله و لا أعلم الغیب و لا أقول لکم إنی ملک؛ بگو: به شما نمى‏ گویم که خزائن خدا نزد من است و نه غیب مى‏ دانم و نه به شما مى‏ گویم که فرشته‏ ام‏.» (انعام/ 50) این، آن چیزى است که خدا پیغمبرش را مأمور کرده تا به مردم ابلاغ کند و به نوح و پیغمبران بعد از او هم دستور داد که آن را به مردم برسانند، هم چنان که سوره هود و غیر آن گویاى آن است.
و نیز خطاب به رسول خدا (ص) فرمود: «قل إنما أنا بشر مثلکم یوحى‏ إلی أنما إلهکم إله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه أحدا؛ بگو: جز این نیست که من بشرى مثل شما هستم (با این تفاوت) که به من وحى مى‏ شود که خداى شما خدایى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگارش امید دارد باید عمل شایسته کند و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.» (کهف/ 110)
همه این معانى را آیه مورد بحث در عبارتى کوتاه خلاصه کرده و فرموده: «کذلک فعل الذین من قبلهم فهل على الرسل إلا البلاغ المبین» چون ظاهر آن -همانطور که قبلا هم اشاره کردیم- این است که این حجت و استدلال از قدیم و جدید در میان مشرکین معروف بوده و جوابش هم این است که فرستاده خدا این نیست که مردم را مجبور بر ایمان و اطاعت کند، بلکه تنها وظیفه او ابلاغ آشکار و روشن و انذار و تبشیر است و دلیل مشرکین نمى‏ تواند جواب این دلیل را بدهد، پس تو سرگرم کار خود باش و هیچ طمعى به هدایت گمراهان ایشان نبند و در دو آیه بعد این اجمال به طور مفصل توضیح داده مى‏ شود:
«و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت علیه الضلالة...؛ و ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که (بگوید): خدا را بپرستید و از طغیانگر دورى کنید. پس برخى از آنان را خدا هدایت کرد و برخى نیز سزاوار گمراهى گشتند.» (نحل/ 36)


منابع :

  1. سید محمد حسین طباطبایی- ترجمه الميزان جلد‏12- صفحه 349 و 351

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19070