تأثیر سهروردی بر فلسفه اسلامی

مکتب اشراقی، سهروردی نقطه عطفی در تاریخ فلسفه اسلامی بود، زیرا مسیر و خصلت تفکر فلسفی را از رویکردی صرفاً عقل گرایانه به رویکردی تغییر داد که زهد و ریاضت بخشی از الگوی معرفت شناختی آن به شمار می آمد. بیشتر مکاتب فلسفی که پس از سهروردی پیدا شد، به گونه ای متأثر از تعالیم او بودند. بعضی از آن مکاتب، مانند جنبش شیخیه که با بعضی از رگه های تفکر اشراقی موافق بود، مخالف مکاتب دیگر بود.
مکتب اشراق نه تنها وسیله آشتی دادن دو سنت تصوف و فلسفه مشائی که با هم در تعارض بودند شد، بلکه هم سازی و انسجامی میان آنها به وجود آورد. نتیجه این بود که تطهیر باطن و ریاضت شرطی لازم برای تفکر فلسفی گردید، که نهایتاً به احراز حقیقت می انجامد. بحث زیر چگونگی انتشار اندیشه های سهروردی را به نقاط مختلف جهان اسلام و اشکالی را که مکتب اشراق نقشی در توسعه مکاتب فلسفی بعدی ایفا کرد، نشان خواهد داد. هدف این نیست که از طریق تحلیل متون، پیوندهای خاصی را که میان سهروردی و جانشینان وی وجود دارد نشان دهیم، بلکه غرض بیشتر نشان دادن نفوذ سهروردی بر مکاتب مختلف فکری است.

ایران و هند مهد پرورش مکتب اشراق
ایران بزرگ و شبه قاره هند بود که، به سبب سوابق تاریخی، فرهنگی و فکری خود، مهد پرورش مکتب اشراق شدند؛ از این دو مرکز بود که نفوذ اندیشه های سهروردی در مناطق جغرافیائی زیر انتشار یافت:
الف. ایران بزرگ
ب. شبه قاره هند
ج. سوریه، آسیای صغیر، و آفریقای شمالی
د. غرب


منابع :

  1. مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق- مترجم مجدالدین کیوانی- نشر مرکز- 1377- صفحه 193-192

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19217