سیری در تاریخ شکوفائی فلسفه مشاء و اسماعیلیه و ظهور منتقدان آنها

ظهور ابن سینا و اوج فلسفه مشاء

فلسفه ی مشایی با ابن سینا به اوج کمال رسید. شیخ الرئیس ابوعلی سینا که هموطنان وی حجة الحق لقبش داده اند، بزرگ ترین دانشمند ایران و سرآمد فلاسفه ی مشایی در اسلام به شمار می آید. او در سال 370 در نزدیکی بخارا تولد یافت و زیر نظر پدرش که به افکار اسماعیلی متمایل بود و با بسیاری از دانشمندان همزمان خود آشنایی و مجالست داشت، تحصیلات اولیه ی خود را به پایان رسانید. در حالیکه ابن سینا هنوز کودکی خردسال بود پدرش به بخارا آمد و در خود شهر اقامت گزید و به این ترتیب برای ابوعلی فرصت فراهم آمد تا در یکی از مراکز بزرگ علمی جهان اسلام آن دوره پرورش یابد. به اصرار پدرش به تحصیل صرف و نحو و قرآن و فقه و نیز علوم عقلی پرداخت. فقه را نزد اسمعیل الزاهد بیاموخت و علوم ریاضی را از ابوعبدالله ناتلی، یکی از ریاضی دانان بزرگ آن عصر که به بخارا آمده بود و در خانه پدرش منزل کرده بود، فرا گرفت و اصول اقلیدس و کتاب المجسطی بطلمیوس و نیز اصول منطق را با راهنمایی این استاد بیاموخت. سپس بوعلی به علوم طبیعی و الهی و طب پرداخت و به احتمال قوی نزد ابوسهل عیسی بن یحیی المسیحی الجرجانی و ابومنصور حسن بن نوح القمری به تحصیل پرداخت تا بر این فنون تسلط یافت.
در سن شانزده سالگی چنان که خود بعدا نوشته است بر جمیع علوم احاطه داشت و فقط الهیات ارسطو بود که مطالب آن برای این دانشمند جوان هنوز قابل فهم نبود، گرچه متن آن را بارها خوانده و حتی از بر کرده بود. این مانع نیز به زودی از میان برخاست، چون با مطالعه ی شرح فارابی بر الهیات ارسطو مشکلات این کتاب برای او حل شد. شیخ در سن هیجده سالگی آن قدر در جمیع شعب علوم مهارت یافت که تا پایان زندگانی پرشورش چیزی بر آن افزوده نشد و فقط آنچه تا این سن فرا گرفته بود به مرور زمان پخته و پرداخته شد.

آغاز زندگی ناآرام
او پس از کسب شهرت در دربار نوح بن منصور سامانی و مدتی مطالعه و استفاده از کتابخانه ی معتبر وی، به علت نامساعد بودن محیط سیاسی و اجتماعی که بیشتر از قدرت روزافزون محمود غزنوی در ماوراء النهر سرچشمه می گرفت و نیز وفات پدرش که او را سخت متألم کرده بود، دیار اصلی خود را در سال 392 ترک گفت و دوره ی سفرهای طولانی عمر خود را شروع کرد که او را به سوی دربار خوارزمشاه و سپس دربار قابوس بن وشمگیر در گرگان و بعد از آن به ری و همدان و اصفهان که مراکز قدرت آل بویه بود کشانید و زندگی او را با اضطراب و دگرگونی عمومی که در این موقع ایران را فرا گرفته بود رنگین ساخت.
ابن سینا شهرت جهانی به دست آورد و حتی در همدان در دربار شمس الدوله به وزارت رسید و نزد علاء الدوله در اصفهان قرب و منزلت و احترام خاصی داشت، لکن زندگانی او همواره با حوادث و وقایع گوناگون توأم بود. با وجود مزاج بسیار سالم و قوی که داشت در اثر این زندگی پرهیاهو و نیز افراط در شب زنده داری و نیز کار و فعالیت بیش از حد قوای او زود تحلیل رفت و پس از بازگشت از اصفهان به همدان در آن شهر که روزی ناظر فعالیت های سیاسی او بود و در اثر حیله ی مخالفان چند ماهی نیز در آن جا زندانی شده بود، در سال 428 درگذشت. با وجود این که ابن سینا صلح و آرامشی به خود ندید و مقداری از وقت گرانبهایش صرف امور سیاسی گردید، باز هم موفق شد کتب و رسائل بسیاری از خود باقی گذارد. امروزه با وجود از بین رفتن تعداد معتنابهی از آثار پرارج او قربب دویست و پنجاه کتاب و رساله و نامه از شیخ در دست است که شامل جمیع علوم است.

تلاش ها و ابداعات فلسفی ابن سینا
در کتب مشایی خود شیخ الرئیس فلسفه ی این مکتب را که کندی و فارابی آغاز کرده و به توسعه ی آن پرداخته بودند به سرحد کمال رسانید. در فلسفه ی مشایی الهیات ارسطویی با افکار نوافلاطونیان بیامیخت و مراتب هستی به عنوان اضافه ی یک سلسله عقول از مبدأ یکتا جلوه گر شد. به علاوه ابن سینا با پیروی از فارابی بحث وجود را بسط داد و آن را اساس فلسفه قرار داد و ابواب نوینی در آن گشود که در کتب فلاسفه ی یونانی دیده نمی شود. امتیاز بین ماهیت و وجود و جهات سه گانه ی وجوب و امکان و امتناع به نحو خاصی که در کتب او دیده می شود و بعدا اساس فلسفه ی اسلامی قرار گرفته است، در نوشته های ارسطو موجود نیست. وانگهی ابن سینا مانند سایر حکمای اسلامی در محیط فکری وحی اسلامی می زیست و مساله ی وحدت مبدا و خلقت عالم و نبوت و معاد و علم خداوند به جزئیات نزد او به صورت خاصی جلوه گر شده بود. در این مطالب اساسی او کوشش کرد تا تلفیقی بین اصول فلسفه ی یونانی و احکام اسلامی ایجاد کند و حتی در بعضی مسائل مانند معاد جسمانی هنگامی که به حل این مسأله از طریق استدلال نایل نشد به عجز خود اقرار کرد و پیروی از تعالیم آسمانی را تنها راه رسیدن به این گونه حقایق دانست.

ترکیب و محتوای فلسفه ی مشایی

فلسفه ی مشایی چنان که با شیخ الرئیس به مرحله ی پختگی رسید، ترکیبی است از فلسفه ی ارسطو و افکار شارحان اسکندرانی و فلسفه ی نوافلاطونیان مخصوصا فلوطین در دامنه ی تفکر اسلامی که بسیاری از اصول آن در فلسفه ی مشایی مشهود است. در تفکر ابن سینا، طبیعیات ارسطویی مبنی بر امتیاز بین صورت و ماده و تقسیم بندی عالم به دو قلمرو فلک و تحت القمر و علل و عناصر اربعه و امتیاز بین حرکت دوری افلاک و حرکت انتقالی عالم کون و فساد و برخی از اصول الهیات ارسطویی مانند سلسله مراتب وجود و مسأله ی علم و ایجاد حرکت در عالم فلکی به وسیله ی محرک اول، با عقاید نو افلاطونیان مخصوصا عقیده ی صدور سلسله ی طولیه عقول و چگونگی افاضه ی هر عقل از عقل بالاتر ترکیب یافته، و از نظر گاه مباحث وجود، مخصوصا امتیاز بین وجود و ماهیت واجب الوجود و ممکنات، تعبیر گردیده است و در عین حال به تعالیم اسلامی که عالم را قایم به حقیقتی غیر از خود عالم می داند و معاد را امری حتمی می شمارد و توحید را اساس همه ی حقایق می داند، توجه کامل مبذول شده است.
مشاییان بنا به اصطلاح حکمای بعدی اصالت وجودیند، لکن وجود اشیا را کاملا متباین می دانند. در مسأله ی علم و کلیات که از مباحث مهم فلسفه در دوران بعدی بوده است و در قرون وسطی در اروپا نیز اهم مسائل فلسفی شمرده می شده است، پیروان این مکتب از اصحاب تصورند، به این معنی که کلی را در خارج با جزئی یکی می دانند و می گویند که در ظرف ذهن کلی تجرد یافته و به عقل دهم که واهب الصور، یعنی منشأ جمیع صور این عالم است، باز می گردد. مشاییان علم خداوند را به عالم، ارتسام صور در علم الهی می دانند و در حل مسأله ی علم باری تعالی به جزئیات، با اشکال فراوان روبرو شده اند. نیز آنان فقط نیروی عقلانی را مجرد می دانند و در مبحث معاد جسمانی نیز موفق به بیان عقلی تعالیم دینی نشده اند.

آثار و افکار مشرقی ابن سینا
علاوه بر کتبی که ابن سینا در بیان اصول فلسفه ی مشایی نگاشت، در پایان عمر به تألیف یک سلسله رساله پرداخت که حاکی از کوشش او در استقرار مکتب فکری نوینی بود. در کتاب منطق المشرقیین که متأسفانه فقط قسمت اول آن از گزند زمانه مصون مانده است، شیخ نوشته های مشایی خود را فلسفه ی عوام خوانده و سپس به شرح فلسفه ی خواص می پردازد. گرچه بقیه ی کتاب در دست نیست تا بتوان نظر او را به طور صحیح و صریح درباره ی فلسفه ی شرقی به دست آورد، اما از نمط های آخر اشارات و سه رساله ی تمثیلی عرفانی حی بن یقظان و رسالة الطیر و سلامان و ابسال و نیز برخی رسائل دیگر او مانند رسالة فی العشق می توان حدس زد که ابن سینا متوجه آن مکتب فلسفی، که بعدا به نام حکمت اشراقی شهرت یافت شده بود، گر چه بنا به قول شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی، شیخ الرئیس به مآخذ آن حکمت نرسید. با وجود این جای شک نیست که در این نوشته ها ابن سینا دیگر فقط یک فیلسوف مشایی نیست بلکه در جستجوی طریقی است که قرنی بعد به وسیله ی سهروردی پیموده شد و منجر به ایجاد مکتب فکری جدیدی در اسلام گردید.

مشهورترین شاگردان ابن سینا
از مشهورترین شاگردان شیخ، ابوعبید جوزجانی، ابن زیله و بهمنیار را می توان نام برد. ابوعبید مونس و همدم دایمی و نزدیک ترین دوست شیخ بود، که شرح حال شیخ را از قول خود او نوشت و کتاب دانشنامه علائی را تکمیل کرد. بهمنیار نزد حکمای بعدی مقام شامخی داشته و کتاب التحصیل او از کتب مهم فلسفه به شمار می اید. او و شاگردش ابوالعباس لوکری، علمداران بزرگ فلسفه بوعلی، در قرن پنجم، محسوب می شوند.
معاصر با ابن سینا، فلاسفه ی نامی دیگر نیز در ایران ظهور کردند که نامشان درخور تذکر است. من جمله ابوعلی ابن مسکویه مورخ و فیلسوف شهیر، که در نیمه ی دوم قرن چهارم می زیست و در سال 421 وفات یافت. ابن مسکویه نه تنها صاحب کتاب مشهور تاریخی تجارب الامم است، بلکه صاحب رسائل متعدد فلسفی نیز می باشد که بیشتر آن ها مانند تهذیب الاخلاق و جاویدان خرد مربوط به علم اخلاق است. در اکثر این کتب مخصوصا جاویدان خرد ابن مسکویه علاوه بر متون یونانی و اسلامی از مآخذ باستانی ایرانی نیز استفاده کرده است.

رسائل اخوان الصفا

رسائل اخوان الصفا از آثار مهم فلسفی است که در قرن چهارم پا به عرصه ی هستی گذاشت. هویت مؤلفان رسائل کاملا روشن نیست. منابع گوناگون مانند تتمه ی صوان الحکمة بیهقی و کتاب الامتاع و الموانسة ابوحیان توحیدی و نزهة الارواح شهرزوری، در مورد این مولفان دانشمندانی از قبیل ابوسلیمان البستی معروف به المقدسی، و زیدبن رفاعه، و ابوالحسن علی بن رامیناس العوفی، و ابوالحسن علی بن زهرون (هارون) الصابی، و برخی دیگر را نام برده اند. قدر مسلم این است که این نوشته جنبه ی شیعی دارد و به منظور تلفیق دین و فلسفه نگاشته شده است و یک دوره از معارف آن زمان را با رنگ فلسفه ی فیثاغوری به لسان رسا و ساده در دسترس عموم قرار داده است. به علاوه این پنجاه و یک رساله به ضمیمه ی رسالة الجامعة که خلاصه و چکیده ی مطالب آن است، در قرون بعدی جزو کتب اسماعیلی محسوب شد و در دعوت اسماعیلیان از آن استفاده می شد. از لحاظ فلسفی، صاحبان رسائل، دوره ای از فلسفه ی مشایی آمیخته با نظریات فیثاغوری و هرمسی را به لباس اسلامی در آورده و در هماهنگی بین علم و دین و ایجاد ارتباط میان جمیع شعب علوم فلسفی و طبیعی و دینی به وسیله ی نظر فیثاغوری درباره ی اعداد، که در سراسر رسائل آمده است، کوشیده اند.

تلاش علمی - تحقیقی ابوریحان بیرونی
در کنار ابن سینا و صاحبان رسائل، باید نامی نیز از یکی از بزرگ ترین دانشمندان ایران ابوریحان بیرونی (362 - 440) برد، زیرا او اگرچه بیشتر در علوم ریاضی و طبیعی و تاریخ مهارت داشت از فلسفه نیز بی بهره نبود. ابوریحان صاحب معتبرترین کتب درباره ی ملل قدیم و تمدن های غیر اسلامی است. و نوشته های او مانند الآثار الباقیه و تحقیق ماللهند در نوع خود بی نظیر است. ابوریحان با حکمت و دین هندی آشنایی کامل داشت و در این رشته تا دوران صفویه بی همتاست. مهارت او تا حدی بود که کتاب جوک تنجل یا تانجالی را به عربی ترجمه کرد و در کتاب تحقیق ماللهند به بحث دقیق درباره ی معارف هندی پرداخت. او با فلسفه ی مشایی نیز آشنایی داشت، لکن از همه ی اصول طبیعیات این مکتب پیروی نمی کرد و به منظور انتقاد بر بعضی از عقاید مشاییان، مانند حیز طبیعی و امتناع وجود خلا در طبیعت و لزوم حرکت مستدیر افلاک بود که با شیخ الرئیس یک سلسله سؤال و جواب کرد. البته از نوشته هایی که از بیرونی باقی است، نمی توان او را در فلسفه در مقام ابن سینا و فارابی دانست. اهمیت او در ریاضیات و تاریخ و جغرافیا به مراتب بیشتر است تا در رشته ی فلسفه، لکن شایسته نیست وجود این دانشمند کم نظیر را از لحاظ فلسفی به کلی نادیده گرفت، هر چند افکار فلسفی او در صفحات تألیفات متعددش پراکنده است و کتب معتنابهی از او در رشته ی فلسفه باقی نمانده است.

اعتلای فلسفه اسماعیلی در قرن پنجم

قرن پنجم علاوه بر این که دوره ی ادامه ی فلسفه ی مشایی است، عصر اعتلای فلسفه ی اسماعیلی نیز به شمار می آید. در قرن چهارم داعیان اسماعیلیه در ایران به تبلیغ و ترویج عقاید این فرقه پرداختند و برخی از آنان مانند ابوحاتم رازی و محمدبن احمد نسفی و ابویعقوب سجستانی آثار مهمی در فلسفه ی اسماعیلی به وجود آوردند و زمینه را برای ظهور متفکران بعدی مانند حمیدالدین کرمانی، و احمدبن ابراهیم نیشابوری، و الموید بالله شیرازی، و ناصرخسرو فراهم آوردند.
ابومعین ناصربن خسرو قبادیانی یکی از فلاسفه و ادبای نامی ایران محسوب می شود و از این لحاظ که آثار فلسفی خود را همگی به زبان فارسی تألیف کرده است اهمیت خاصی دارد. ناصرخسرو در سال 394 در قبادیان، در نزدیک بلخ، تولد یافت. در سن چهل و دو سالگی به مصر سفر کرد و به فرقه ی اسماعیلیه گروید، و بقیه ی عمر خود را به عنوان داعی این فرقه در بلاد مختلف اسلامی مخصوصا در ایران گذرانید، و بین سال های 465 و 470 در گذشت. علاوه بر دیوان مشهور او که یکی از آثار مهم نظم فارسی است، یک سلسله کتبت فلسفی در بیان اصول حکمت اسماعیلی نگاشت، مانند روشنایی نامه و وجه دین و زادالمسافرین و خوان الاخوان و گشایش و رهایش و جامع الحکمتین که شاهکار فلسفی او است و به نظر تلفیق و امتزاج حکمت اسماعیلی با فلسفه ی یونانی تألیف شده است. تمام این کتب و نیز سفرنامه ی معروف او به زبان فارسی است و به این علت ناصرخسرو یکی از بانیان نهضت نگارش کتب به زبان فارسی محسوب می شود.

ظهور متنفذان فلسفه مشاء
در قرن پنجم و ششم مکتب مشایی به دست فلاسفه ای مانند سید صدرالدین سرخسی، و فریدالدین داماد، و ابوالبرکات بغدادی صاحب کتاب المعتبر که در مبحث طبیعیات و مخصوصا حرکت قسری مطالب مهمی دربر دارد ادامه یافت، لکن این دوره بیشتر عصر اشاعه ی مکتب متکلمین پیرو ابوالحسن اشعری و مخالفت و معاندت شدید با مکتب فلاسفه بود. قدرت روزافزون سلجوقیان و تأسیس مدارس نظامیه به تدریج تدریس علوم اوائل را از محافل و مدارس رسمی دور کرد و وضع را برای نفوذ روزافزون اشعریان فراهم ساخت. مکتب اشاعره که در پایان قرن سوم دست ابوالحسن اشعری در مقابل معتزله به وجود آمده بود و در قرن چهارم به دست متکلمانی مانند ابوبکر باقلانی در بغداد استقرار یافته بود، به تدریج از مباحث فلاسفه برای مخالفت با آنان استفاده کرد و چند تن از متکلمان بزرگ این مکتب که مهمترین آنان محمدبن عبدالکریم شهرستانی، و امام غزالی، و امام فخر رازی می باشند به انتقاد اصول فلسفه مشایی پرداختند.

انتقادات غزالی و ظهور فلسفه اشراق

غزالی (450 - 505) هم به عنوان یک متصوف و هم یک فقیه و متکلم برخی از اصول فلسفه مشایی را مانند عدم اعتقاد به حدوث زمانی و علم باری تعالی به جزئیات و حشر جسمانی، که با تعالیم اسلامی مغایرت داشت، مورد انتقاد قرار داد. به این منظور او اول افکار مشاییان را در کتابی به نام مقاصدالفلاسفة که تقریبا همان دانشنامه علائی است که به عربی ترجمه شده است، بیان کرد. چون این کتاب از لحاظ ادبی دارای مزایای بسیار است و با نهایت وضوح و روانی نوشته شده است، یکی از کتب برجسته فلسفه مشایی شد و در ایران و نیز بین دانشمندان مغرب زمین در قرون وسطی همواره یکی از مآخذ موثق فلسفه مشایی شناخته می شد. سپس غزالی به انتقاد فلاسفه مشایی کمر بست و کتاب تهافت الفلاسفة را در رد برخی افکار آنان نوشت. به پاسخ این کتاب بود بعدا ابن رشد به تألیف تهافت التهافت مبادرت ورزید. در کتاب المنقذ من الضلال نیز، که اعترافات و سرگذشت خود غزالی است، این متفکر بزرگ دینی علت گمراهی خود را در دوران جوانی، قبل از اینکه به سیر و سلوک پردازد و از راه تهذیب نفس به مرتبه یقین برسد، بیان کرد و به فلاسفه و طیبعیون اعتراضاتی وارد آورد.
روی هم رفته حمله غزالی آن قدر مؤثر بود که کمر فلسفه ی مشایی را در عالم تسنن شکست. چنبه ی استدلالی آن را ضعیف کرد و زمینه را برای ظهور حکمت اشراقی و نیز عرفانی نظری، که هر دو ذوق را در وصول به حقیقت با نیروی عقلی سهیم می دانند، آماده ساخت. غزالی همچنین در احیای اخلاق در جامعه اسلامی کوشید و کتاب احیاء علوم الدین را که بزرگ ترین کتاب اخلاق اسلامی است تألیف کرد و خود آن را به نام کیمیای سعادت به فارسی در آورد که از شاهکارهای نثر فارسی است. به علاوه غزالی چندین رساله ی عرفانی نگاشت مانند رسالة اللدنیة و مکشوة الانوار که بعدا مورد استفاده سهروردی و دیگر حکمای اشراقی قرار گرفت.
بعد از غزالی امام فخر رازی (و: 606) که یکی از دانشمندترین متکلمان اسلامی است و صاحب تفسیر الکبیر است به انتقاد دقیق فلسفه ی مشایی پرداخت. از این لحاظ نفوذ او در ایران حتی از غزالی بیشتر است. فخر رازی در علوم و آرای فلاسفه کاملا وارد بود چنان که از جامع العلوم که دایرة المعارفی است در علوم آن زمان و المباحث المشرقیة که از مآخذ مهم افکار فلاسفه ی بعد از او است برمی آید، لکن او به عنوان یک متکلم، با برخی اصول فلسفه ی مشایی، مانند ترکیب جسم از هیولی و صورت و علیت به معنی ارسطویی و مسأله ی خلقت و بسیاری از امور دیگر مخالفت ورزید و در کتاب المحصل به انتقاد مشاییان پرداخت. مهم ترین اثر او از لحاظ فلسفی شرح دقیقی است که بر اشارات بوعلی نگاشت و اگر چه در حل مشکلات این متن فشرده، که آخرین شاهکار شیخ است، هم فراوان مصروف کرد، اما در هر نکته به انتقاد و تشکیک در عقاید او پرداخت تا حدی که او را امام الشکاکین، یا امام المشککین، لقب داده اند. به این وسیله فخر رازی نام خود را در لوح تاریخ فلسفه در ایران برای همیشه به جا گذاشت، گرچه حکمای بعدی همواره او را مورد حمله قرار داده اند و دشمن بزرگ فلسفه محسوب می دارند.


منابع :

  1. سیدحسین نصر- معارف اسلامی در جهان معاصر- انتشارات علمی-فرهنگی- 1380

  2. هانری کربن- تاریخ فلسفه اسلامی- مترجم؛ جواد طباطبایی- کویر- 1383

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19577