صورت در حکمت متعالیه

مقدمه

«صورت» یکی از حوزه هایی است که ملاصدرا در آن از افق فلسفۀ اسلامی فراتر رفته است، هرچند که او از بیشتر معانیی که در فلسفۀ اسلامی دربارۀ مفهوم صورت مطرح بوده نیز استفاده کرده است. صورت در جای جای فلسفۀ صدرا حضور دارد و این به معنای حضور آن در حوزه هایی از فلسفۀ اسلامی است که صدرا نیز بدانها پرداخته است. صورت در علوم مابعدالطبیعه، فیزیک، منطق و همچنین در تفاسیر قرآنی نیز حضور دارد؛ به علاوه صورت در نظریه های مربوط به وجود، وحدت، ماهیت، معرفت، رؤیا و معاد نیز حضوردارد.
این امر موجب کثرت معانی و گونه های صور گردید. ما در آثار صدرایی با صور مادی، طبیعی، ممتد، دائم، جوهری، خاص، مطلق و شخصی برخورد می کنیم. بنابراین واژۀ صورت به طور مبهمی به انواع مختلف صور اطلاق می گردد. با وجود این می توان حداقل سه نوع صورت را از هم تمیز داد که دارای معانی مختلفی می باشند. آن سه نوع عبارتند از: 1. صور منفرد یا مابعدالطبیعی که برای وجود، نیازی به ماده ندارند؛ 2. صور مادی که عبارتند از صور فیزیکی یا جوهری که برای وجود، نیازمند یک ظرف (ماده) می باشند؛ 3. صور ذهنی که عبارتند از صور شناختی همانند صور حسی، خیالی و عقلی (جنس، نوع و فصل) و از طبیعتی کلی برخوردارند. دو صورت نخست، بر خلاف صورت سوم، قابل اطلاق به موضوعات دیگر نمی باشند. در این مقاله تنها صور جوهری یعنی صور طبیعی را بررسی می نماییم. هدف ما در اینجا روشن کردن این موضوع است که آیا نظریه صدرا درباره صور، بیشتر با ماهیت مرتبط است یا با جوهرها؛ یعنی آیا نظریۀ صور وی به تقویت جنبۀ وجودی فلسفۀ او منجر می شود یا اینکه نظریۀ او باعث برگشتش به فلسفه ای ماهوی می گردد؟

روشهای نیل به صورت
تنوع معانی صورت، نشان دهندۀ روشها و نگرشهای مختلفی است که برای بررسی آن می توانند اتخاذ شوند. بنابراین، می توان صورت را از منظر فلسفه، علم، برهان، خطابه، شعر، الهیات و عرفان نگریست و از آنجا که صورت دارای برخی نسبتهاست، می توان آن را از لحاظ نسبتش با وجود و حرکت، تغیر و ثبات، جوهر و عرض، این همانی و تفاوت و تناقض و تضاد بررسی نمود. به طور کلی می توان گفت چهار روش خاص برای نیل به صورت وجود دارد که عبارتند از:
الف) رهیافت انتقادی که مستلزم مواجهه با اندیشه جدایی صورت جوهری از مترادفهای آن (مثل تعریف، جنس، نوع، فصل و ماهیت) به منظور مصون نگهداشتن صورت از تناقضی است که نظریه افلاطونی صور باعث ایجاد آن می شود؛
ب) رهیافت وجودی که صورت را جوهری می داند که تشکیل‌دهنده حقیقت شیء است.
ج) رهیافت فیزیکی و تکوینی که صورت را عمل مولد شیء می داند و آن را همچون کمال موجود در نظر می گیرد.
د) رهیافت منطقی و معرفتی که صورت وجود را فصل خاصی می داند که با همکاری جنس، ماهیت را تشکیل می دهد.
از طرف دیگر، هر کس که کتاب اسفار را مطالعه نماید از تنوع آموزه هایی که صدرا آموزۀ خود در باب صورت را بر اساس آنها ترسیم نموده، متعجب خواهد شد. خلاصه اینکه وی خود را لااقل با چهار آموزه مواجه می دید و مجبور بود که از بین آنها آموزۀ خاص خود را انتخاب نماید. این آموزه ها عبارتند از:
الف) نظریۀ افلاطونی صور که بر طبق آن صور جوهری هرچند که با موجودات فیزیکی مرتبطند، اما از آنها جدا می باشند.
ب) نظریه ارسطویی دربارۀ صور که مقبول مکتب ارسطویی فلسفۀ اسلامی (کندی، فارابی، ابن ‌سینا، فخرالدین رازی و ...) واقع شد. در این نظریه صور به داخل موجودات منتقل می شود، تا آنجا که به ماهیت داخلی آنها تبدیل می شود.
ج) نظریۀ سهروردی که صور را به دو قسمت، تقسیم می نماید که عبارتند از: صور اشراقی و عقلی و صور مثالی.
د) نظریۀ ابن عربی دربارۀ صور که صور مثالی را نسبت به صور مادی و وجودی برتر می داند‌ و ایدۀ تبدل صور را بیان می کند.

تعریف صورت

با مراجعه به معانی انواع صورت درمی یابیم که صدرا در اشاره به معانی صورت، همان کاری را انجام داده است که سایر فلاسفه مسلمان، به ویژه ابن‌سینا، در مقام بیان معانی صورت انجام داده اند. او پنج معنایی را که ابن سینا و پس از وی غزالی بدانها اشاره نموده اند، تکرار کرده است. آن پنج معنا عبارتند از: الف) صورت به مثابه یک ماهیت مشخص، ب) صورت به مثابه یک ماهیت خاص، ج) صورت به معنای حقیقت خاصی که به ماده ضمیمه شده است، د) صورت به معنای حقیقت مشخص، هـ) صورت به معنای کمال مفارق. می توان دریافت که صدرا برای تعریف این پنج نوع صورت از سه واژه استفاده می نماید که عبارتند از: ماهیت، حقیقت و کمال، اما وقتی می خواهد این سه واژه را به یک واژه تقلیل دهد، برای تعریف صورت از واژه فعل استفاده می نماید.
او می نویسد: «اگر در ریشه های کاربرد صورت تأمل نمایی، خواهی فهمید که آنها بالذات معنای مشترکی دارند و آن همان چیزی است که به واسطۀ آن شیء بالفعل همان است که است.» پس فلاسفه در این بیان که صورت یک شیء همان ماهیت آن است (که بدان وسیله شیء همان چیزی است که است) بر حق بوده اند. قدری ابهام را می توان در ادعای صدرا مشاهده کرد. زیرا وی فعل را با ماهیت یکی می داند، چنانکه گویی این ماهیت است که عمل فعلیت بخشیدن را انجام می دهد. اما با ارائه تعریفی از صورت در همین متن از جانب صدرا این ابهام برطرف می شود، آن تعریف بدینگونه است: «شیئی معین یا محصل؛ برخلاف ماده که شیئی مبهم و کاملا نامعین است.» این تلویحا بدان معناست که صورت به ماهیتی که بالفعل نیست، نسبت داده نمی شود؛ بلکه به ماهیتی خاص نسبت داده می شود. به عبارت دیگر، طبیعت بالفعل صورت باعث ترغیب صدرا در انتساب حقیقت ایجاد شدۀ شیء به صورت، و نه ماده، می گردد. از نظر صدرا ماده، شیئی مفروض در صورت است؛ همانند فرض جنس در فصل. بدین ترتیب، تقوم حقیقت تنها به وسیلۀ صورت انجام می شود. بنابراین، صورت مترادف نوع، فصل، فعل، کمال، غایت، ماهیت، ذات، قوام، طبیعت و حقیقت دانسته می شود.
ما از تنوع مترادفهای صور، نتیجه می گیریم که صورت نقشهای متفاوتی (اگر نگوییم متضاد) دارد. صورت در وهله اول از نقش ذاتی برخوردار است که باعث جدایی شیء از جنسش می شود و آن را در نوع متعین می کند و به همین دلیل، آن را صورت جوهری خوانده اند. صورت نقشی تکوینی هم دارد که بر اصل این همانی و تشابه مبتنی است. در حوزه زیست شناختی مثل، مثل خود را در صورت ایجاد می نماید. سومین نقش صورت در مقوله کیفیت متحقق می گردد و بر اساس اصل تضاد می باشد؛ مثلا انتقال از سرد به گرم، یا از بیماری به سلامتی. این نقش صورت تفاوتی را ایجاد می کند اما نه تفاوت خاصی را همچون تفاوت در نقش جوهری را، بلکه تفاوت در تضاد. صورت نقش چهارمی نیز دارد که عبارت است از علت حرکت. در واقع از آنجا که تضاد یکی از علل حرکت است و صورت به نوعی به آن ضمیمه شده است، می توان دریافت که صورت به حرکت نیز نسبت داده می شود. نقش پنجم صورت عبارت از وحدت بخشی به همه عناصری است که باعث تشکیل شیء می شوند. نقش تکوینی ششمین نقش است. در واقع، معرفت علمی، صرف نظر از اینکه در حوزه اثبات باشد یا در حوزه تعریف، از تعریف آغاز می گردد؛ که در نهایت صورتی است برای رسیدن به تعریف.

طبیعت صورت

واقعیتهای یاد شده، موجب می شود به سختی بتوان حوزه ای را مشخص کرد که صورت به آن تعلق دارد؛ زیرا نمی توان تشخیص داد که صورت به حوزه وجودی تعلق دارد یا به حوزه ماهوی و جوهری. برای حل این مشکل، ابتدا باید بدانیم که صورت چند ویژگی دارد:

الف) صورت، مبدأ و علت است؛
اولین ویژگی صورت، اصالت آن است. در واقع، صورت مقوم اصلی و علت ماهیت شیء است. تفاوت صورت و هیأت به تفاوت تقدم و تأخر تحویل می شود. اگرچه صورت در ابتدا وجودی و زمانی است، هیأت نتیجه صورت است: «صور عناصرند و بقیه اشیاء از ترکیب آنها به وجود می آیند.» صورت نه تنها بالنسبه به شیء، بلکه بالنسبه به ماده نیز مبدأ است. در نتیجه، صورت از لحاظ ماهیتش نیازمند ماده نیست، اما برای تشخص نیازمند ماده است. بنابراین اصالت صورت دو معنا دارد: صورت به عنوان جزء مقوم و صورت به عنوان فاعل اشیاء مبدأ است.

ب) صورت، جوهر است؛
صدرا معتقد است که «صور طبیعی، جوهر هستند.» او برای اثبات جوهریت صورت براهینی می آورد که مبتنی بر علیت آن یعنی تقدم وجودی و زمانی آنند: «زیرا علت باید از حیث وجود قویتر و محکمتر از معلولهای خود باشد.» بنابراین از آنجا که صورت یکی از دو مبدئی است که تشکیل‌ دهندۀ جوهر شیئند، خود صورت نیز باید جوهر باشد. به عبارت دیگر، از آنجا که صورت یکی از اجزاء جوهر است، یعنی صورت مقدم بر جوهر است، خود صورت نیز باید جوهر باشد. اشاره به این نکته لازم است که در واقع در اینجا جوهر به معنای موضوع حمل نیست، بلکه به معنای ماهیت یا ذات شیء است. صدرا برای اشاره به جوهر- ماهیت از مترادفهای بسیاری همانند حقیقت، طبیعت، قوام، فصل و غیره استفاده می نماید.

ج) صورت فعل است؛
صدرا صورت را مبدئی می داند که بدان وسیله موجب می شود شیء، چه جوهر و چه عرض، از قوه به فعل درآید. بدین ترتیب، افعال و معلولها از صورت جوهر (و نه از ماده آن که هیچ کاری جز پذیرش انجام نمی دهد) ناشی می شوند. واضح است که صورت توان فعلیت بخشیدن، یعنی تحقق شیء را دارد. اما صدرا فعل را تحت شرایطی به یک صورت خاص نسبت می دهد، زیرا وی برای هر نوعی قائل به یک عقل متعالی یا فرشته است که می توانند تحت فرمان خدا (آفریننده همه چیز) از آن مراقبت نمایند. این بدان معناست که افعالی که به صور خاصی نسبت داده می شوند، (تنها) از آنها منشاء نمی گیرند، بلکه این کار با مشارکت یک مبدأ عالی انجام می گیرد. با آگاهی از تفاوتی که صدرا بین علت مباشر و علت غیر مباشر یا علت مقوم و علت صوری قائل شده، می توان دوگانگی موجود بین صورت به عنوان یک مبدأ فعال و صورت تنها به عنوان شریک مبادی اعلا را دریافت. بنابراین، صورت به کمک یک مبدأ اعلا، علت مقوم ماده است و بدون این واسطه مابعدالطبیعی، علت صوری است. به عبارت دیگر، صورت وقتی علت فاعلی است، علت مقوم است و وقتی علت صوری است، علت مباشر است.
باید خاطرنشان کرد که بین عبارت «صورت چیزی است که به وسیله آن، شیء همان چیزی است که بالفعل است،» و عبارت «صورت چیزی است که به وسیله آن، شیء از قوه به فعل درمی آید» تفاوتهایی وجود دارد. عبارت اول به معنای ذاتی صورت نزدیک است، زیرا در آن از کلمه «است» استفاده می شود، اما عبارت دوم بیانگر ویژگی فاعلی صورت است، زیرا در آن از واژه «فعلیت» استفاده می شود. این دوگانگی، حضور صورت در قسمت علل مقوم ماهیت و در قسمت فصل نوعی را توجیه می نماید. آری، ما منکر تقابل آموزه ای که معتقد است صورت، جوهری فعال است با آموزه ای که آن را مقوم ماهیت می داند، نیستیم، اما اگر این نکته را در نظر بگیریم که ورود صورت به ماهیت شیء منجر به جدایی شیء از جنسش، تا موجود شود و تحقق یابد، خواهد شد، آنگاه می توانیم این دو نظریه را یکی بدانیم.

مشکل اتحاد صورت و ماهیت

صدرا، همانند دیگر فلاسفه اسلامی، چهار علت را به دو نوع تقسیم می نماید: مقومات وجود (علل فاعلی و غایی) و مقومات ماهیت (صورت و ماده). صدرا در واقع ابایی ندارد از اینکه بگوید صورت متعلق به حوزه ماهیت است. یعنی «صورت یک شیء، همان ماهیت آن است که به واسطه آن شیء همان است که است.» صدرا به همین ترتیب صورت را، که متعلق به حوزه ای فیزیکی است، با مفهوم دیگری که به حوزه منطق تعلق دارد، یعنی مفهوم فصل، یکی می داند. صورت چیزی است که «به وسیله آن شیء همان چیزی است که بالفعل است.» اگرچه صورت طبیعی برای وجود نیازی به ماده ندارد، اما در واقع، «امر اضافی» به ماده است، زیرا صورت بدون ماده قادر به وجود و فعل نخواهد بود. اما این «اضافه بودن»، موجب نفی تقدم صورت بر ماده در ایجاد ماهیت نمی شود. بنابراین صورت به مثابه ذات ماهیت است؛ اما کماکان باید بین ماهیت کلی و ماهیت خاص تمایز قائل شد. ماهیت کلی تنها طرحی از وجود است و تنها بالقوه موجود است، اما ماهیت خاص، که همان صورت است، مشخص و محصل است. این تشخص این امکان را برای صورت فراهم می آورد که شیء را آنگونه بسازد که هست. به همین ترتیب، فصل خاص نیز دارای چنین نقشی است و جنس را بالفعل می کند و نوع آن را متعین می کند.
دیدیم که صدرا صورت را قادر به خلق اشیاء و یا به تعبیر دقیقتر، قادر به تشخص بخشیدن به اشیاء می داند. اما او این سؤال را مطرح می کند: «با توجه به اصول عقلی، و در نظر گرفتن این نکته که علت باید از لحاظ وجود و تشخص قویتر‌ از معلول باشد، یک طبیعت مطلق چگونه می تواند یک موجود مشخص را ایجاد نماید و یک وحدت عامه چگونه می تواند علت یک وحدت عددی باشد؟» صدرا برای حل این مشکل، بین دو نوع تقدم تمایز قائل می شود: تقدم ذاتی و تقدم فردی. صورت خاص هم نسبت به ماده خاص و هم نسبت به ماده مشخص متقدم است، اما صورت مشخص نسبت به ماده متأخر است، زیرا صورت مشخص برای وجود و تشخص نیازمند ماده ای مشخص می باشد. بنابراین ماده به رغم اینکه تقدمش معلول صورت است، بر صورت تقدم فردی دارد. خلاصه اینکه تشخص امری دوسویه میان صورت و ماده است، اما از دو لحاظ مختلف: صورت به واسطه ماهیتش، و نه تشخصش، بر ماده ذاتی و مشخص، تقدم دارد، اما صورت مشخص نیازمند ماده مشخص است که به واسطه صورت ذاتی، تشخص یافته است. به علاوه صدرا معتقد است که «صورت چونان یک حقیقت متقوم وجود محل خود، یعنی ماده، است.» اما صدرا در عین حال می خواهد محدودیت قدرت صورت را نیز نشان دهد. او برای این کار صورت را با همکاری منبعی متعالی، یک عقل یا یک فرشته، متقوم ماهیت می داند. این ارتباط بین صورت مطلق و ماده است؛ با در نظر گرفتن ارتباط صورت طبیعی با جسم، صورت به طرق مختلف آن را تقوم می بخشد. اگر صورت طبیعی از یک نوع به نوع دیگری تغییر یابد، جسم از بین می رود و جسم دیگری جایگزین آن می گردد.
صدرا، با در نظر گرفتن نیاز صورت به ماده، اندیشه بدیعی را مطرح می کند. وی معتقد است که صورت به ماده نیازمند است تا حامل مقولات یا مشخصات باشد. این بدان معناست که ماده از طریق مقولات به صورت، تشخص می بخشد. بنابراین، این بیان که «حقیقت تنها براساس صورت می تواند ساخته شود» بدین معناست که صورت فی نفسه نیازی به مقولات ندارد، زیرا آنها فقط معلول، منفعل و ملازمند. به علاوه، وجود منفرد صورت مستلزم رابطه ای با مقولات است و بنابراین صورت نمی تواند از آنها جدا شود. به همین دلیل، ماده ضرورتا باید نقش واسطه ای را بین صورت و مقولات ایفا نماید. بنابراین ماده پذیرای مقولات است.

مشکل اتحاد صورت و وجود

بعد از بررسی ارتباط نزدیک صورت و ماهیت، شک داریم در اینکه بتوان امیدوار بود رد پایی از آموزه‌ وجودی بودن صورت در مجموعه آثار صدرا یافت شود. پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره نمود که آموزه اصالت وجود به نفع تأیید وجودی بودن صورت است زیرا این آموزه نقشها و سلسله مراتب بین وجود و ماهیت را معکوس نموده است. بنابراین، این موقعیت جدید به ما اجازه می دهد که باعث نزدیکی صورت به وجود گردیم. به علاوه ممکن است با برخی از بیانات صدرا مواجه شویم که این نظر را تأیید نمایند. مثلا: تقوم حقیقت به چیزی جز صورت نیست... عالم به واسطه صورت عالمیت، عالم است نه به واسطه ماده اش. تخت به واسطه هیأتش تخت است نه به واسطه چوبش، انسان به واسطه نفس مدبره اش انسان است نه به واسطه بدنش و یک موجود موجود است به واسطه وجودش به واسطه ماهیتش.
این آخرین بیان یعنی «یک موجود به واسطه وجودش موجود است نه به واسطه ماهیتش» اندیشه وجودی بودن صورت را آشکار می نماید. تمایز صدرا بین موجود و وجود و بین وجود و ماهیت، به نظر ما، به این معناست که وجود همانند صورتی از موجود است یا به تعبیر دقیقتر صورت چیزی است که به وسیله وجود لباس ماهیت بر تن می کند. بیانات دیگر درباره صورت «عالمیت»، هیأت تخت و صورت انسان نیز تأیید می کنند که صورت جنبه وجودی ماهیت است.
در مجموع، این امر که ماهیت به سطح جنس و ماده ارجاع شده است، تا آنجا که تنها نمایانگر امکان وجود است، به صورت اجازه می دهد که نقش فعلیت بخشی به ماهیت را ایفا نماید. به عبارت دیگر، از آنجا که صورت چیزی است که «شیء به واسطه آن همان است که است» و «به واسطه آن شیء همان چیزی است که فعلیت دارد» و یا «به واسطه آن شیء از قوه به فعل درمی آید»، می توان چنین نتیجه گرفت که صورت جنبه وجودی ماهیت است. بدین ترتیب، صدرا اینگونه به شرح صور می پردازد: «موجودات عینی و محصلی که انواع را فعلیت می بخشد.» حتی در جاهایی می بینیم که صدرا آشکارا می گوید «صور خاص، وجودهای محض و خاص اشیاء مادیند»، «او صور واقعیتی را که از حیوانات و گیاهان تشکیل یافته نیز به همین معنا همچون وجودها و ذوات توصیف می کند.» به هرحال صدرا وظیفه ایجاد تفاوت میان جواهر را کاملا بر عهده صورت ننهاده است. این وظیفه را گاهی به وجود، گاهی به مبادی مفارق و در نهایت به خدا نسبت می دهد. بنابراین وی در سطح وجود، صورت را از آنچه که قبلا در سطح ماهیت به آن نسبت داده بود، یعنی نقش ایجاد تفاوتها، محروم می نماید.
صدرا خود را با انکار نقش ایجاد تفاوت به وسیله صورت قانع نمی سازد، اما چنین نقشی را در مورد ماده نیز انکار می نماید. بنابر نظر او، تفاوت واقعیت صورتهای نوعی به خاطر تفاوتهای موجود در طبایع مادی آنها نیست، بلکه این تفاوت به مبادی مفارق آن نسبت داده می شود. دلیل این امر آن است که اخس نمی تواند علت اشرف گردد. با وجود این، صدرا ماده را از همه اعمال محروم نمی کند. او باید تشخیص دهد که ماده تفاوتهای فردی را ایجاد می نماید؛ نه در برابر صور مشخص، بلکه در برابر تشخصهای خاص.
شاید به نظر آید که صدرا در ارائه نظریه صورت چندان شفاف عمل نکرده است، زیرا وی گاهی صورت را به حوزه ماهیت نسبت می دهد و گاهی به حوزه وجود. او برای اجتناب از این ابهام طرق مختلفی از قبیل تمایز قائل شدن میان فعل و قوه، جوهر و عرض، ذاتی و شخصی و ماهیت و جوهر را در پیش گرفته است. اما می توان تصور نمود که بهترین راهی که وی برای فرار از این ابهام برگرفته عبارت است از شگرد تنوع اسامی و معانی صورت. تصریحات مربوط به صور خاص، مشخص، طبیعی، جوهری، مادی و فاعلی نمی توانند از یک معنا برخوردار باشند، اما معتقدیم که همه این اسامی و معانی مختلف دارای یک نقطه مشترک، یعنی صورت، می باشند که در معنای صحیح و دقیقش نمی تواند چیزی جز بیان واقعیت، جوهر، ماهیت، طبیعت و وجود شیء باشد.
بنابراین، به نظر ما دیدگاه برزخی، می تواند راه خروجی را از این دوراهی موجود بر سر راه مسئله طبیعت صورت به ما نشان دهد. ما معتقدیم، صورت در صدرا برزخی دو وجهی است، یک سمت آن به سوی ماهیت است و سمت دیگر آن به سوی وجود. اما ما در اینجا از واژه برزخی به معنای اول آن، یعنی به عنوان حائلی میان دو شیء متضاد، استفاده نمی کنیم، بلکه آن را به این معنا به کار می بریم که صورت دو شیء متضاد را به هم مرتبط می کند. بنابراین بدون در نظر گرفتن صورت به عنوان جامع دو دریای وجود و ماهیت، نمی توان طبیعت حقیقی آن را دریافت.


منابع :

  1. پایگاه اطلاع رسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا

  2. پایگاه اطلاع رسانی حوزه

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19582