نیچه تحت تأثیر انتظارات برآمده از سنت دینی حاکم بر فرهنگ غرب و روح تجزیه گرا و رویکرد آن جهانی جاری در مسیحیت، از اسلام و ظرفیتهای عرفی و دنیاپذیر آن، شگفت زده شده است و در یک برداشت همسو با آرمانهای خویش، تصویر و تصوری از اسلام ارائه داده است که چندان واقعی به نظر نمیرسد؛ لیکن به جهت دربر داشتن حقایقی از تلقی انسان مدرن غربی درباره فاصله عمیقی که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد، دارای اهمیت است. به علاوه او یکی از معلمان تئوریک اندیشه عرفی میباشد و تأملات و برداشتهای او کمک شایانی در تشخیص و شناخت این اندیشه به ما میکند. او میگوید: اگر اسلام، مسیحیت را خوار میشمارد، در این کار هزاران بار حق با اوست. وجود اسلام مستلزم وجود مردان است... مسیحیت میوه فرهنگ جهان کهن را از ما به یغما برد و بعدها میوه فرهنگ اسلامی را نیز از دست ما ربود. جهان شگفت انگیز اعراب اسپانیا که از بنیاد با ما بیشتر بستگی داشت، با ادراکها و ذوقهای ما صریحتر از یونان و روم سخن میگفت، لگدکوب شد. زیرا این فرهنگ، شریف بود و خاستگاه خود را به غریزه های مردانه مدیون بود، زیرا حتی در آن گنجینه نادر و عالی زندگانی اعراب اسپانیا، باز به زندگانی آری میگفت. بعدها جنگجویان صلیبی بر ضد چیزی جنگیدند که بهتر بود در برابرش به خاک می افتادند. فرهنگی که در مقایسه با آن حتی قرن نوزدهم ما باید خود را بس ناتوان و دیرآمده تصور کند.
هر چند ظن و تلقی نیچه از اسلام با آنچه که مسلمانان از آیین خویش میشناسند، تفاوتهای جوهری فراوانی دارد، با اینحال شاهد کوچکی است از تصوری که در میان متفکرین قرن هیجده و نوزده غرب، یعنی در اوج رواج رویکردهای عرفی، از اسلام و مسیحیت وجود داشته است. علت اینکه برای نیچه و دیگران بعد اجتماعی و مواجهه مثبت اسلام با دنیا این چنین مهم و عمده جلوه کرده و باعث گردیده است حتی ابعاد دیگر آن به عنوان یک دین، از دید ایشان پنهان بماند، علاوه بر تفریط مسیحی، از افراط آن روزگار در روآوری بی محابا به سوی دنیا ناشی میشده است و از غلبه رهیافت تجزیه گرایانه بر هر دو سنت قبل و بعد از رنسانس نشئت میگیرد.
تصویر ارائه شده از سوی نیچه درباره اسلام، اگر با تسامح بسیار، پذیرفته هم شود، تنها یک چهره از واقعیت را نشان میدهد و اتفاقا ابعاد دیگر واقعیت دین و مشخصا اسلام را که با طبع و مرام او سازگار نیست، مغفول میگذارد. آنچه که از چشم و درک نیچه و دیگر متفکرین و شرق شناسان درباره اسلام مغفول مانده است، اولا رهیافت اندماجی این آیین به دنیا و آخرت است و ثانیا برقراری پیوند و اتصال میان این دو بخش از هستی است به نحوی که بر روی هم یک کل واحد را تشکیل میدهند. حتی تقدم و تأخر به ظاهر موجود میان این دو نشأه حیات نیز نمیتواند این دو دنیا را از هم جدا و منفک سازد. آنها در همند و با همند و برای هم. یعنی همانطور که سرگذشت دنیوی انسان، سرنوشت اخروی او را رقم میزند، معادشناسی او نیز در لحظه لحظه حیات این جهانی او تأثیرگذار است.
شهید مطهری میگوید که اسلام یک دین زندگی گرا است، نه زندگی گریز. اسلام آخرت گرایی را در متن زندگی قرار داده است. از نظر این آیین، راه آخرت از متن زندگی و مسئولیتهای دنیوی میگذرد. آمیختگی دنیا و آخرت در اسلام را از این حدیث معصوم به خوبی میتوان فهمید که میگوید: «کن لآخرتک کانک تموت غدا و کن لدنیاک کانک تعیش ابدا». از طریق یادآوری آخرت، اسلام به پیروان خویش نوع خاصی از زندگی را می آموزد، بی آنکه عیش دنیوی ایشان را مذموم شمارد. غور در هر دو جانب این عبارت، مرز مفارق اسلام را با نگره دنیاگرایی ملحدانه از یک سو و با رویکرد دنیاگریز و آخرت گرایانه مسیحیت از سوی دیگر به خوبی نشان میدهد. اسلام با مهمترین دغدغه خاطر و دل مشغولی مسیحیان مؤمن در ترک و ادبار دنیا مخالفت کرده است و بر این که هیچ رهبانیت و زهد منفی در اسلام پذیرفته نیست، تصریح نموده است.
رسول اکرم می فرماید: «ان الله تبارک و تعالی لمیکتب علینا الرهبانیة انما رهبانیة امتی الجهاد فی سبیلالله؛ خدای تبارک و تعالی رهبانیت را بر ما مقرر نفرموده است، بلکه رهبانیت امت من جهاد کردن در راه خداست» (میزان الحکمه، حدیث 7470). امام علی (ع) درباره آیه «هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا* الذین ضل سعیهم فیالحیوة الدنیا؛ بگو: آیا شما را از زیانکارترین افراد خبر دهیم* آنان که تلاششان در زندگی دنیا تباه شد» (کهف/ 103-104) میفرماید: «هم الرهبان الذین حبسوا انفسهم فی السواری؛ آنان راهبان هستند که خود را در غارها محبوس می کنند» (میزان الحکمه، حدیث 7474).. تعاریف کاملا متفاوتی که اسلام از زهد ارائه میدهد، نمیتواند در مشی و سلوک پیروان آن بیتأثیر باشد و آنان را در مواجهه با دنیا و مشخصا با دنیای جدید، همچون مسیحیان در انفعال و بهت باقی گذارد و به تمکین و بی عملی وا دارد. زهد اسلامی، زهدی که مؤمن را از توقف در گذشته برحذر میدارد و به سوی آینده فرا میخواند.
امام علی (ع) می فرماید: «الزهد کله بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه: «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم» و من لمیأس علی الماضی و لمیفرح بالاتی فقد اخذ الزهد بطرفیه؛ همه زهد در دو کلمه از قرآن فراهم است: خدای سبحان فرماید: «تا بر آنچه از دستتان رفته دریغ نخورید، و بدانچه به شما رسیده شادمان مباشید» (حدید/ 23) و آنکه بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد از دو سوی زهد گرفته است» (نهج البلاغه، حکمت 439). و به او شکر نعم و ورع الهی و عدم اقتناع به حیات دنیوی و اکتفاء به اندوخته خویش را می آموزد: «الزهادة قصر الامل و الشکر عندالنعم و التورع عند المحارم؛ پارسایی، دامن آرزو در چیدن است، و شکر نعمت حاضر گفتن، و از ناروا پارسایی ورزیدن» (نهج البلاغه، خطبه 81) و در عین حال مؤمن متزهد را از ضایع کردن اموال و تحریم دنیا برحذر میدارد و حتی آنها را از این که زهدشان موجب تظاهر و تسابق ایشان گردد، منع مینماید: «افضل الزهد اخفاء الزهد؛ برترین پارسایی نهفتن پارسایی است» (نهج البلاغه، حکمت 28). رویکرد توأمانی اسلام را در آخرت گرایانه ترین آموزه اخلاقی هم میتوان یافت؛ چنانکه در احادیث وارده در باب آثار زهد، میبینیم که علاوه بر یادآوری آخرت، به اصلاح مناسبات دنیوی بندگان با همنوعان و با طبیعت نیز به عنوان کارکردهای دیگر آن نیز اشاره شده است: «اصابوا لذة زهد الدنیا فی دنیاهم؛ در دنیا طعم لذت زهد چشیدند» (نهج البلاغه، نامه 27).
اینها خصوصیاتی است که طبعا از یک منظر تجزیه گرایانه، چندان به چشم نمی آید و قابل فهم نیست. تلقی وبر درباره اسلام که مورد نقد جدی ترنر قرار گرفته است نیز از همین جنس است. او برداشت درستی از حضور فعالانه و مثبت مسلمانان در دنیا ندارد و از آن با تعابیری چون «انگیزه های دنیا »، «منفعتجویی جنگجویان بدوی» و «لذتگرایی صرف نسبت به زن، تنعمات و مالکیت» یاد میکند. در بیان اجمالی منظر و نگاه اسلام باید گفت که این آیین در مقابل آخرت گرایی مسیحی، مبلغ دنیاگرایی محض نیست؛ بلکه دنیا و آخرت را در یک راستا و در تعامل متفاهمانه با یکدیگر قرار میدهد و در عین حال از آخرت به عنوان نشأه مهمتر حیات یاد میکند. تأکید قرآن در آیات متعدد به باور روز بازپسین به عنوان شرط قبول ایمان (تقریبا در تمامی موارد، ایمان بالله با ایمان بالیوم الاخر قرین است.
به عنوان مثال نگاه کنید به: (بقره/ 62، 126، 177، 228، 232، 264) و تأکید بر اهمیت و اولویت آخرت نسبت به دنیا (ضحی/ 4)، اجازه نمیدهد تا دنیاپذیری مسلمانان، آنان را به سوی یک رهیافت کاملا عرفی سوق دهد. روح حاکم بر آموزههای قرآنی به پیوستگی میان دو جهان تأکید دارد و معتقد است که بذر آن حیات، در این حیات و به دست خود انسان افشانده میشود و پرورش مییابد. تأکید اسلام بر مؤثر بودن کوچکترین عمل انسانی در دنیا و آخرت، اولا بیانگر همسویی این دو بخش از حیات است و ثانیا بر نقش تعیینکننده و تأثیر محرز حیات دنیوی بر سرنوشت اخروی تأکید دارد.
اعتنا و توجه قرآن به دنیا و طبیعت، چنان جدی و مهم است که صرف نظر از شأن مقدمی و تهی ای آن برای آخرت، فی نفسه و مستقل از آن نیز مورد امعان نظر جدی قرار گرفته است. قسمهای فراوانی که پروردگار عالم به طبیعت و عناصر طبیعی در قرآن یاد میکند؛ سفارشهای فراوانی که برای سیر و سیاحت در آن و تدبر و تأمل در خلقت و گردش آن دارد؛ اشاره به جلوه های مختلف آن به عنوان آیات حکمت و قدرت الهی و بالاخره امر به آباد و بهره مندی از آن، همگی گواه اهمیت و ارزش آن در نزد پروردگار است. اهمیت و ارزش نعمات دنیا نزد پروردگار عالم چندان است که نتیجه ایمان و عمل صالح را علاوه بر اجر اخروی، بهره مندی از «حیات طیبه» اعلام کرده و پاداش عمل کردن به شرایع را موجب زیادت و فراوانی روزی دانسته است. این همه اعتناء و توجه به طبیعت، به هیچ وجه به مؤمن و پیرو این دین اجازه نمیدهد که طبیعت را در تقابل با ماوراءالطبیعه ببیند و یا آن را بدون روح جاری در آن و نور ساطع از آن بفهمد. طبیعت در نزد عامی و دانشمند همواره جلوه و صورتی از زیباییهای ماوراءالطبیعی را در خود داشته و مدخل و محملی برای ارتباط با خداوند بوده است. حتی مجرای عبور صرف هم نیست، بلکه مؤمن در یک آمد و شد دائمی میان این و آن، آن دو را به هم پیوند میزند و در تفاهم و یگانگی محض میبیند.
از اینرو هیچگاه دنیا برای مسلمانان فی نفسه شر و مذموم شناخته نشد و مورد بی مهری و تحریم قرار نگرفت. از نظر اسلام نه تنها خود دنیا و مافیها شر و مذموم نیست، بلکه محبت و علاقه به آن هم که تمایلی فطری است، مذموم نمیباشد. از نظر مفسرین، محبت به دنیا، خود از آیات الهی است و بر پایه حکمت بزرگ امکان پذیر ساختن بقای بشر مقرر گردیده است. آن چیزی که مرز مفارق اسلام و رهیافت عرفی نسبت به دنیاست، نه اعتنا و توجه به دنیا و نه حتی علاقه مندی و محبت به آن است، بلکه وابسته شدن و اکتفای به آن میباشد و این به خاطر آن است که مسحور و متوقف شدن در دنیا، باعث راکد ماندن دیگر ابعاد وجودی انسان از مسیر رشد و تعالی میگردد. چنانکه مزلو نیز در بحث از سلسله مراتب نیازها و انگیزه ها، به همین معنا اشاره کرده است که اگر انسان در یک سطح نازلی از نیازهای وجودی خویش متوقف شود، از درک سطوح متعالیتر و ارزشمندتر آن محروم خواهد ماند. پس برخلاف نگاه «مانوی» که دنیا را اساسا شر مطلق میداند و برخلاف تلقی «مسیحی» که علاقه و محبت نسبت به آن را مذموم میشمارد؛ اسلام آن را نه شر و نه مذموم، بلکه خیر و مقبول میپندارد و در عین حال توقف و اقتناع به آن را برای بشر خسران میداند. العطاس میگوید که نگاه آیاتی اسلام به دنیا و طبیعت موجب رهایی از دو جهانبینی جادویی و عرفی است؛ چرا که با این تلقی از یکسو ارواح و خدایان را از آن بیرون میراند و به تعبیر وبری از آن افسون زادیی و طلسم گشایی میکند و از سوی دیگر، انسان را از ماندن و توقف در طبیعت و اکتفای به دنیای مادی صرف که خود نشانه و شاهدی بر وجود نشئات برتر هستی است، برحذر میدارد.
پس دنیا و طبیعت که مخلوق پروردگار است و از آیات و نعمات و احسان او در حق انسان به عنوان اشرف مخلوقاتش محسوب میشود، فی نفسه شر و و مذموم نیست که اگر چنین بود، اساسا خلق نمیشد؛ بلکه زشتی و خواری و کوچکی آن، مولود نگرش، رفتار و مناسباتی است که انسان با آن دارد. ذم قرآن از حیات دنیا که بعضا با عنوان «متاع قلیل»، «فتنه»، «لهو و لعب»، مایه «ضلالت» و «غرور» و «غفلت» از آن یاد شده است، در جایی است که در ازای از دست دادن گوهر ثمینی به چنگ آید و با غفلت از آخرت، ارتکاب معصیت پرودگار، زیر پا گذاردن اصول اخلاقی، نقض شرایع و رواداشتن ظلم و تضییع حقوق دیگران مطالبه شود.