آفرینش انسان، با میل به خوبی ها و انزجار از بدی ها، به هم آمیخته و انسان فارغ از هر نوع آموزش و فرهنگ، زیبایى و زشتى انجام امورى را درک مى نماید، مثلا از درون احساس مى کند که: راستى و درستى، وفا به پیمان و اداى امانت و پاسخ نیکى به نیکى، خوب و پسندیده است، همچنان که احساس مى کند که هر نوع کارى بر خلاف این ها، یعنى دروغ گویى، نادرستى، پیمان شکنى، خیانت به امانت و پاسخ نیکى به بدى دادن، زشت و ناپسند است و در این شناخت و داورى، به معلم و آموزگارى نیازمند نبوده بلکه ملاحظه خود موضوع در قضاوت به نیکى و یا بدى کافى است و اگر هم در موردى شک و تردید رخ دهد، با ارایه مورد شک بر اصول روشن از اخلاق، تردید برطرف مى شود. کار خرد در مورد عقل عملى، همان کار خرد در مورد عقل نظرى است، اگر مسایل پیچیده عقل نظرى را از طریق بدیهیات آن، حل و فصل مى نماید، در مورد عقل عملى نیز همین قانون حاکم مى باشد. کتاب آسمانى، قرآن مجید در آیاتى، بر آفرینشى بودن این نوع احساس، اشاره مى کند، از جمله:
قرآن در دو مورد به هدایت تکوینى موجودات اشاره مى کند و مى فرماید:
1- «...ربنا الذى اعطى کل شىء خلقه ثم هدى؛ پروردگار ما کسى است که به هر موجودى آنچه که در خور شأن او بود، داده سپس رهبریش کرده است.» (طه/ 50)
2- «الذى خلق فسوى * و الذى قدر فهدى؛ خداوندى که آفرید و به تکمیل آن پرداخت و کسى که تقدیر کرد و هدایت نمود» (اعلى/ 2-3)
هدایت وارد در این دو آیه، همه موجودات جهان را در بر مى گیرد، و واژه «رهبرى» حاکى از وجود هدف در آفرینش آنها است، در این صورت، هدایت تکوینى در مورد انسان، معنى وسیع و گسترده اى از هدایت در مورد گیاهان و جانداران خواهد داشت، مفاد هدایت تکوینى در غیر انسان در هدایت به شیوه زندگى خلاصه مى شود و با پیشرفت علوم زمینه هاى شناخت این نوع هدایت آشکارتر مى شود، ولى هدایت تکوینى در مورد انسان به خاطر بالا بودن هدف خلقت، شامل هدایت هاى معنوى و شناخت فضایل و رذایل نیز مى گردد.
آیات دیگرى گواهى مى دهند که هدایت تکوینى در مورد انسان، فراتر از هدایت به شیوه زندگى مادى است مانند:
3- «و نفس و ما سواها * فالهمها فجورها و تقواها؛ سوگند به نفس انسانى و کسى که به تکمیل آن پرداخت، گناه و تقوا را به او الهام کرد.» (شمس/ 7-8)
4- «الم نجعل له عینین * و لسانا وشفتین * و هدیناه النجدین؛ آیا براى او دو چشم و زبان و دو لب قرار ندادیم و او را به دو راه (خیر و شر) هدایت ننمودیم.» (بلد/ 8-10)
5- «من نطفة خلقه فقدره * ثم السبیل یسره؛ از نطفه ناچیزى او را آفرید، سپس اندازه گیرى کرد و موزون ساخت سپس راه را براى او آسان نمود.» (عبس/ 19-20)
از این سه آیه استفاده مى شود: انسان از درون، زشتی ها و زیبایى کارهاى خود و دیگران را درک مى کند و آنچنان نیست، خیر و شر نشناسد و یا راه کمال را از کژ راه تمیز ندهد. از این بیان نتیجه مى گیریم: شالوده اخلاق در آفرینش ما وجود دارد، اکنون ببینیم رابطه دین با این شالوده چگونه است. رابطه دین با اخلاق در صورتى روشن مى گردد که از شیوه کار دین در باره اخلاق آگاه گردیم، از بررسى آیات و روایات به روشنى استفاده مى شود که دین در مورد فضایل اخلاقى نقش مؤثر دارد.
پرورش فضایل و احیاى کرامت
در مورد پرورش فضایل همین بس که با بیانى محکم و استوار، به عدل و داد، به راستى و درستى به حفظ عزت و کرامت نفس، احترام به حقوق، به انفاق و ایثار و دیگر اصول اخلاقى دعوت کرده و از رذایل که همگى نقطه مقابل این صفات بارزند، باز داشته است، چه بیانى گویاتر از آیه اى که در آن، به سه نوع فضیلت فرمان داده و از سه نوع رذیلت بازداشته است. «ان الله یامر بالعدل والاحسان وایتاء ذى القربى وینهى عن الفحشاء والمنکر والبغى یعظکم لعلکم تذکرون؛ خداوند به عدل، نیکى و بخشش و به نزدیکان فرمان مى دهد و از فحشا (گناهان پنهانى) و منکر (گناهان آشکار) و بغى (تجاوز به حقوق دیگران) باز مى دارد، شما را اندرز مى دهد شاید متذکر شوید» (نحل/ ۹۰)
در این آیه از شش اصل سخن گفته شده است: سه اصل نخست آن، از فضایل و باید به کار گرفته شود و سه اصل دیگر از مساوى و رذایل است که باید از آن دورى گردد و قرآن با به کار بردن لفظ «یعظکم» به این نکته اشاره مى کند که این نوع دستورها، جنبه اندرزى دارد و فکر و سخن جدیدى نیست بلکه شما آن را از درون احساس مى کنید چیزى که هست چه بسا، بر اثر غلبه خودخواهى، آنها را نادیده مى گیرید، ما مى گوییم تا به خاطر بیاورید. امیر مؤمنان (ع) در یکى از سخنان خود، پیامبران را یاد آوران احکام فطرت و بیدارگران خردهاى نهفته در درون خلقت، مى داند، تو گویى آنان در مسایل کلى عقیدتى و اخلاقى، نوآور نبوده بلکه بیشتر از روى احساس خفته انسان پرده بر مى دارند، آنجا که مى فرماید: «فبعث الله فیهم رسله، وواتر الیهم انبیائه، لیستادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسى نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ ویثیروا لهم دفائن العقول؛ خدا پیامبران را در میان آنان برانگیخت و آنان را پى در پى فرستاد، تا عمل به پیمان فطرت را از آنان بطلبد، نعمت فراموش شده (توحید و اصول و اخلاق) به خاطر بیاورند و از راه تبلیغ با آنان گفتگو کنند و معقولات پنهان شده را بیرون آورند و به کار اندازند». (نهج البلاغة، خطبه ۱)
بنابراین یکى از کارهاى مربوط به دین، پرورش فضایل و سجایاى نیک انسانى است، آن هم از طریق تذکر و اندرز، تا غبار غفلت را از چهره فطرت بیافشانند و شاخه هاى کج و معوج را از تنه درخت فطرت بزنند. دین نه تنها به پرورش فضایل مى پردازد، بلکه از رشد صفات زشت و بد، جلوگیرى مى کند کافى است که در آیه یاد شده در زیر دقایقى بیندیشید آنجا که مى فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم ولا تجسسوا ولا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه و اتقوا الله ان الله تواب رحیم؛ اى افراد با ایمان، از بسیارى گمان ها بپرهیزید، زیرا برخى از گمان ها، گناه (و بى اساس) است در امور مردم کنجکاوى نکنید و از یکدیگر غیبت منمایید، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر خود را در حالى که مرده است بخورد، حتما این کار را بد و ناپسند مى شمارید. (غیبت برادر مسلمان مانند چنین کار است) و از مخالفت خدا بپرهیزید، خداوند توبه پذیر و رحیم است.» (حجرات/ ۱۲)
این آیه از رشد سه رذیله با دلیل و برهان باز مى دارد:
1- از بدبینى بپرهیزید، زیرا بسیارى از گمان ها اساس درست ندارند.
2- در اسرار مردم کنجکاوى مکنید.
3- پشت سر مردم بدگویى مکنید، زیرا فاش کردن اسرار پنهانى مردم از طریق سخن، بسان خوردن گوشت مرده است.
تنها در سوره اى که این در آن قرار دارد بخشى از اصول اخلاقى مطرح گردیده و از طریق نصیحت و اندرز، در پرورش آنها کوشش به عمل آمده است. در سوره انعام آیات ۱۵۱ تا ۱۵۳ از ده دستور اخلاقى سخن به میان آمده که ضامن سعادت انسان در زندگى اوست و شیوه پرورش صفات نیک و ریشه کن کردن، صفات بد را به خوبى مى آموزد و می فرماید: «قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و لا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و ایاهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ولا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون * ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن حتى یبلغ اشده واوفوا الکیل والمیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا وسعها واذا قلتم فآعدلوا ولو کان ذا قربى وبعهد الله اوفوا ذلکم وصاکم به لعلکم تذکرون * وان هذا صراطى مستقیما فآتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون؛
بگو بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم:
1- چیزى را شریک خدا قرار ندهید.
2- به پدر و مادر نیکى کنید.
3- فرزندانتان را از ترس (فقر) مکشید ما شما و آنها را روزى مى دهیم.
4- نزدیک کارهاى زشت نروید چه آشکار و چه پنهان.
5- نفسى را که خدا محترم شمرده به قتل مرسانید، مگر به حق، این چیزى است که خداوند ما را به آن سفارش کرده تا درک کنید.
6- به مال یتیم جز به نحو احسن نزدیک نشوید تا به حد رشد برسد.
7- حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید.
8- هیچ کس را جز به اندازه توانایى تکلیف نمى کنیم.
9- هنگامى که سخن مى گویید هر چند درباره خویشاوندان، عدالت را رعایت کنید.
10- به عهد خدا وفا نمایید این چیزى است که خداوند شمارا به آن سفارش مى کند تا متذکر شوید.
این راه مستقیم من است از آن پیروى کنید و از راه هاى مختلف و انحرافى پیروى منمایید که شما را از راه حق دور مى سازد، این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند تا پرهیزگار شوید».
بخشى از امور وارد در این سه آیه را فضایل و بخش دیگر رذایل مى باشد و قرآن با بیان بلیغ خود، به پرورش قسمت نخست و نابود ساختن قسمت دوم مى پردازد. قرآن پیروى از دستورهایى که همگى در تمایلات علوى انسان و از بعد ملکوتى آن سرچشمه مى گیرد، پیروى از راه مستقیم خداوند معرفى مى کند و هر نوع انحرافى از آن را کژ راه مى شمارد و در پایان آیه نخست دستور تعقل «لعلکم تعقلون» و در آخر آیه دوم دستور یادآورى «لعلکم تذکرون» مى دهد و سرانجام به پرورش فضیلت نیک و زدودن ریشه رذایل همت مى گمارد.