عقل از منظر كتاب و سنت

عقل

عقل و مشتقات و مرادفات آن در قرآن بالغ بر پنجاه مرتبه به کار رفته و بیش از سیصد آیه انسان را به تفکر، تدبر و تعقل دعوت کرده است; ولى هیچکدام از آیات در مقام بیان ماهیت و حقیقت این گوهر الهى نیست. همین قدر از سیاق آیات مى فهمیم که خداوند در سرشت آدمى توانى را نهاده که اگر به کار افتد، توانایى تشخیص خوب از بد و خطا از صواب را دارد و هر انسانى بالضروره از راه علم حضورى به این حقیقت آگاه است و خداوند چنین خواسته که این حقیقت به آیات او پیوند و پیوست داشته باشد تا حقیقت اصلى، که خالق هستى است، شناخته و پرستیده گردد و در این راه ارزشهاى ثابت و پایدار احیا و الگو قرار گیرد: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان؛ عقل چیزى است که با آن خدا پرستش مى شود و بهشت با آن به دست مى آید.» از اخبارى که در باب عقل وارد گشته چنین به دست مى آید که عقل قوه ادراک خیر و شر و نیروى جدا کننده خیر از شر و ملکه اى است که آدمى را وادار به دورى از شرور و وساوس شیطانى مى کند. (بحار، ج 1، ص 99 و 101)

معناى لغوى عقل

«عقل» هم معنى مصدرى دارد که آن عبارت است از: درک کامل چیزى; و هم معنى اسمى دارد و آن همان نفس و روح انسان است. نه یکى از قواى فرعى نفس مانند: حافظه، باصره و امثال آن، آن طور که بعضى خیال مى کنند. (تفسیر المیزان، ج 1، ذیل آیه شریفه 164 سوره بقره) اصل در معناى «عقل» بستن و نگهداشتن است. و به این مناسبت ادراکى که انسان دل بر آن مى بندد و چیزى را با آن درک مى کند «عقل» نامیده مى شود. و همچنین قوه اى که گفته مى شود یکى از قواى انسانى است و به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص مى دهد، «عقل» نام دارد، و مقابل آن جنون، سفه، حمق و جهل است که هر کدام به اعتبارى استعمال مى شود. و خلاصه عقل عبارت است از «استقامت تفکر».
معانى مذکور اهم مفاهیمى است که براى عقل در کتب لغت ذکر گردیده است و در کنار آن در بیان ماهیت عقل تعاریف و اصطلاحاتى از سوى علما و دانشمندان منقول و معقول ذکر گردیده است که به قسمتى از آنها در این مقال بسنده مى کنیم. از جمله علامه مجلسى رحمه الله در کتاب مرآة العقول (مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، تالیف علامه محمد باقر مجلسى، ج 1، حدیث 1، ص 25) فهمیدن روایات باب عقل را متوقف بر روشن شدن ماهیت عقل دانسته، مى فرماید: «ثم اعلم ان فهم اخبار ابواب العقل یتوقف على بیان ماهیة العقل و اختلاف الاراء و المصطلحات فیه.» سپس در بیان مفهوم و معناى عقل مجددا از ماده عقل در صیغه باب تفعل استفاده نموده و تعقل اشیا و فهم آنها را به عنوان معناى اصیل لغوى عقل ذکر نموده اند.

معناى اصطلاحى عقل

علامه مجلسى در بیان معنا و اطلاقات اصطلاحى عقل، شش مورد را ذکر فرموده اند که عبارتند از:
1. «هو قوة ادراک الخیر و الشر و التمیز بینهما، و التمکن من معرفة اسباب الامور ذوات الاسباب، و ما یؤدى الیها وما یمنع منها، والعقل بهذا المعنى مناط التکلیف و الثواب و العقاب؛ عقل، نیروى درک نیک و بد است و جدا نمودن میان آن دو، و توانایى شناخت اسباب پدیده هاى سبب دار، و آنچه منجر به آنها مى شود و آنچه مانع از آنهاست.»
2. ملکه و حالتى در نفس که آدمى را به سوى کارهاى خوب و سودمند فرا مى خواند و از بدیها و آسیب ها پرهیز مى دهد.
3. نیرویى که انسان آن را در نظام بخشیدن به امور زندگى خود به کار مى گیرد... و عقل معاش نیز نامیده مى شود.
4. مراتب آمادگى و استعداد نفس و روح آدمى براى به دست آوردن نظرها... که براى آن چهار مرتبه ى; عقل هیولانى، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل مستفاد و به عبارت دیگر قوه، قوه و استعداد، کمال، فوق کمال، نیز ثابت کرده اند.
5. نفس ناطقه انسانى که با آن از دیگر حیوانات تفکیک مى گردد.
6. آنچه فلاسفه تحت عنوان جوهر مجرد و قدیمى مطرح نموده اند. که هیچ گونه سنخیتى با ماده چه در ذات و چه در فعل ندارد. (مرآة العقول، ج 1، ص 27)
معانى دیگرى نیز در منابع روایى توسط علماى برجسته نظیر ملاصدرا و دیگران ذکر گردیده از قبیل: جوهر مفارق، راى مشترک، جزئى از نفس، قدرت وقوت نفس، (مفاتیح الغیب، صدر المتالهین شیرازى صفحه 135) قوه ى ادراک معانى کلى و دریافت روابط و مناسبات میان اشیاء، قوه استدلال و استخراج نظرى، قدرت تطبیق، تقسیم و تحلیل. ملاصدرا مى گوید: «تمام معناهاى عقل در این مشترکند که عقل جسم و جسمانى نیست و صفت جسمانى نیز قرار نمى گیرد.» (شرح اصول کافى، ج 1، ص 229)

واژه لب و نهى

منظور از لب مفرد «الباب» مغز یا خرد است زیرا خرد در انسان به منزله مغز است در پوست; و در قرآن به همین معنى استعمال شده و گویا لفظ «عقل» به معنایى که امروز معروف است از اسمایى است که بعد از عصر نزول قرآن به واسطه غلبه حادث شده و از این جهت در قرآن زیاد استعمال نشده و تنها افعالى که از ماده آن است مانند: «یعقلون» استعمال گردیده است. علامه فیومى صاحب کتاب مصباح المنیر در ذیل این کلمه آورده است: «"لب" النخلة قلبها و لب الجوز و اللوز و نحوهما ما فی جوفه و الجمع; لبوب و اللباب مثل غراب لغة فیه و لب کل شى ء خالصه» که تقریبا همان معناى فوق الذکر مى باشد. و بنابر آنچه از آیات قرآن استفاده مى شود، منظور از لب «خرد محض» مى باشد. و نهى; عبارت است از درک خردمندانه چنان چه صاحب مصباح المنیر آن را این گونه معنا کرده است: «و النهیة; العقل لانها تنهى عن القبیح.»

اطلاق عقل بر ادراک
صاحب المیزان در این رابطه مى فرمایند: «اطلاق لفظ "عقل" بر ادراک از این نظر است که در ادراک دل بستن به تصدیق وجود دارد. و خدا جبلى انسان قرار داده که حق و باطل را در علوم نظرى و خیر و شر و منفعت و مضرت را در علوم عملى تشخیص دهد. (و دل بر تصدیق به آنها ببندد). توضیح آن که پروردگار متعال انسان را طورى آفریده که در آغاز پیدایش خودش را بشناسد، و او را با حواس ظاهرى و باطنى مجهز ساخته تا ظواهر اشیا و همچنین معانى روحى را که به وسیله آنها با اشیاء خارجى ارتباط پیدا مى کند مانند اراده و کراهت و حب و بغض و خوف و رجا درک نماید، و در آنها تصرفاتى از قبیل مرتب ساختن، جدا کردن، تخصیص و تعمیم دادن و غیره انجام دهد، و در امور نظرى که خارج از مرحله عمل است قضاوتهاى نظرى، و در امور مربوط به عمل قضاوتهاى عملى بنماید، و همه طبق موازینى است که فطرت اصلى تشخیص مى دهد، و آن همان عقل است.
ولى گاهى بعضى از قواى انسانى بر بعضى دیگر چیره شده و حکم سایر قوا را ضعیف یا باطل مى سازد مانند موارد غلبه شهوت و غضب، در این صورت از شاهراه اعتدال بیرون رفته و به دره هاى افراط و تفریط سقوط مى کند. در اینجا عامل عقلى عمل خود را سالم انجام نداده و مانند یک قاضى است که از روى مدارک جعلى و شهادتهاى دروغى بر خلاف حق حکم کرده باشد، گرچه قصد حکم باطل هم نداشته است. قاضى این چنینى از یک نظر قاضى است و از یک نظر نیست، همچنین انسان در مواردى که احساسات درونى، مطالب بى واقعیتى را، به صورت معلومات در نظرش جلوه مى دهد) قضاوتهاى غلطى مى کند و آن را از روى مسامحه به عقل نسبت مى دهد، ولى در واقع مربوط به عقل نیست، چون در این مواقع از سلامت فطرت و روش صحیح واقع بینى خارج شده است.» (تفسیر المیزان، ج 2، ذیل آیه شریفه 243 سوره بقره)

آثار عقل در قرآن

1. خردمندان خداشناسند و از راه مطالعه آیات خدا در طبیعت, ایمان خود را تقویت مى کنند.
2. صاحبان خرد وقتى سخنى را مى شنوند; از بهترین آن تبعیت مى کنند. (زمر/ 17- 18)
3.. خردمندان, عالم حقیقت قرآن را متذکر مى شوند و در آن تدبر مى کنند و مى دانند تمام آیات آن از جانب خداست. (آل عمران/ 7; بقره/ 44; رعد/ 16; ابراهیم/ 52) خردمندان از حکایت ها و سرگذشت پیامبران استفاده مى کنند. (یوسف/ 111; ص/ 43)
5. عقلا از احوال و عذاب گذشتگان عبرت مى گیرند و به این حقیقت آگاهند که نافرمانى خدا و چشم بستن بر حقایق, عاقبتى جز گرفتارى و بلا ندارد. (طه/ 128; ق/ 37)
6. صاحبان عقل, ارزش وجودى علما و اندیشمندان را مى فهمند و عالم و جاهل و اهل طاعت و بندگى و اهل عصیان را هرگز یکسان نمى دانند. (زمر/ 9)
7. عاقلان به عهد خود با خدا و تمام پیمان هاى حق پایبند هستند. (رعد/ 20)
8. خردمندان آنچه را خدا به پیوند آن امر داده (مانند صله رحم, و محبت اهل ایمان و علم) اطاعت مى کنند. (رعد/ 21)
9. آنان سود آخرت را بر سود دنیا ترجیح مى دهند. (انعام/ 32)
10. از خدا و سختى هنگام حساب مى ترسند. (رعد/ 21)

آثار عقل و عاقل در روایات

1. کم شدن گفتار. (نهج البلاغه, حکمت 68)
2. خردمند هر چیزى را در جاى خود مى گذارد. (همان, حکمت 227)
3. عقل, صاحبش را به اشتباه نمى اندازد و خیانت نمى کند. (همان, حکمت 273)
4. عقل, شمشیر برنده نفس اماره است, پس هوا و خواهشت را با خرد بکش. (همان, حکمت 416)
5. عقل راه رستگارى را نشان مى دهد. (همان, حکمت 413)
6. به وسیله عقل, خدا پرستش مى شود. (اصول کافى, ج1, ترجمه مصطفوى, حدیث 3 و 12)
7. به وسیله عقل, بهشت به دست مى آید. (همان, حدیث 3 و 6)
8. پاداش هرکس به اندازه عقل اوست. (همان, حدیث 7,8,9)
9. خوش خلقى. (همان, حدیث 17)
10. میان ایمان و کفر فاصله اى جز کم عقلى نیست. (همان, حدیث 33)


منابع :

  1. حسين شفيعى زاده- نگاهى به مساله عقل در معرفت دينى- مجله كلام اسلامي 35

  2. طاهره سادات خاتمى- مقاله رابطه عقل و دين- كتابخانه تبيان

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19835