اگر سیره ای بر اساس اعتقاد به توحید خداوند تنظیم و استوار شد، همه ی اوصاف نفسانی، افعال و حرکات انسانی بر اساس توحید الهی تنظیم می شود، زیرا افعال و حرکات را اوصاف و ملکات نفسانی و اوصاف نفسانی را عقاید، تنظیم و هدایت می کند. بنابراین مؤثرترین و آموزنده ترین سیره برای جوامع انسانی، سیره ی توحیدی است و سیره نبی اکرم (ص) همان سیره ی توحید ناب و خالص است که اگر خطوط اصیل آن در جان انسان رسوخ کرد ملکات و اوصاف نفسانی را بر اساس توحید در روح انسان، راسخ و در نتیجه اعمال و افعال را هم توحیدی خواهد کرد.
غرض آنکه اگر شرک در عقیده ی انسانی راه پیدا نکرد، در اوصاف نفسانی و در نتیجه در اعمال و حرکات او هم راه پیدا نخواهد کرد، آنگاه چنین انسان موحدی می تواند بگوید: «إن صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین؛ همه شئون زندگی من و نیز مرگ و آثار آن برای پروردگار جهانهاست.» (انعام/ 162)
خدای سبحان رسول گرامی اسلام را اسوه قرار داده و دیگران را به تأسی از او دعوت نمود، لذا باید سیره ی آموزنده ی حضرتش را بازگو کند، تا سالکان کوی رسالت، نبوت و ولایت، ابتدا راه آن حضرت را شناسایی و سپس طی کنند. از این رو خداوند سیره ی آن حضرت را به طور مشروح در قرآن کریم بیان فرموده است.
گرچه همه ی شئون زندگی حضرت آموزنده است زیرا برای خداست و هر چه برای خدا، باشد آموزنده است، اما در بین شئون زندگی رسول اکرم (ص) بخش علمی و معنوی آن از بخشهای عادی و ظاهری سودمندتر است، زیرا اصولا علم از عمل سودمندتر است، علم اصل است و عمل را به دنبال خود هدایت می کند. انسان طالب ارزش، باید علم ارزشمند فراهم کند و ارزش هر انسانی به مقدار ارزش دانش و هنر اوست. ارزش علم و دانش هم به ارزش معلوم است، علوم را از نظر سبک استدلال و متانت و صنف ادله آن می توان سنجید.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «قیمة کل امرء ما یحسنه؛ ارزش هر انسان به چیزی است که آن را نیکو می داند و به هنری است که بدان هنرمند است.» انسان دانشمند و هنرمند، ارزشمند است و منظور از این ارزش ارزش حقیقی و وجودی است نه اعتباری، تا با انقراض منطقه اعتبار، از بین برود.
مقام شامخ رسالت
مقام شامخ رسالت را، قرآن کریم که کلام خداست و خود رسول اکرم (ص) یا ولی خدا، که به منزله ی جان رسول اکرم است، باید تشریح کند و کلام دیگران گویای مقام رسا و بلند رسالت نخواهد بود.
خدای سبحان نعمت رسالت را به عنوان وزین ترین نعمت های الهی نام می برد: «لقد من الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم ایاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة؛ خدا بر مؤمنان عالم منت نهاد که رسولی را از ارواح و نفوس آنان برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان تلاوت و ایشان را از گزند تیرگی و تباهی تطهیر، و به کتاب و حکمت آگاهشان کند، گرچه قبل از رسالت رسول اکرم (ص) در گمراهی روشن بودند.» (آل عمران/ 164)
نعمت وزینی که هضم و تحملش دشوار باشد، «منت» نامیده می شود. خدای سبحان نعمت های مادی را منت نمی نامد اما نعمت رسالت را بر مؤمنان منت می داند، زیرا مردان با ایمان، پذیرای رسالت رسول اکرم بوده، به اندازه ی درجه وجودی خود از این نعمت بیکران بهره می برند.
قرآن کریم درباره ی مؤمنان می فرماید: «لهم درجات؛ مردان الهی در پیشگاه خدا دارای درجاتی از قرب هستند..» (انفال/ 4) اما در سوره ی «آل عمران» قبل از «لقد من الله علی المؤمنین» می فرماید: «هم درجات عندالله؛ خود مؤمنین درجات حقیقی قرب الهی اند.» (آل عمران/ 163) مؤمن به هر مقامی برسد عین درجه و کمال خواهد شد، همان طور که علم و عالم و معلوم متحدند، عمل و عامل و معمول هم متحـد خواهند شد.
درجات ایمان، مقامی اعتباری نیست که با اعتباری عطا، و با اعتباری دیگر زایل گردد بلکه حقایق وجود و کمالی است که مؤمن با سیر و سلوک و جهاد اکبر و اصغر به آنها می رسد و خود، درجه می شود. بنابراین، تفسیر آیه مزبور نیازی به «تقدیر» ندارد تا بگوییم «لهم درجات» بلکه خود مؤمن عین مقام وجودی و مظهر نامی از نامهای مبارک «الله» است و بالاترین درجه وجودی ایمان، مقام شامخ خاتم انبیا (ع) است، اگر دیگران دارای درجاتی متوسطند، رسول اکرم (ص) دارای عالیترین درجه ی جهان امکان و مظهر اسم اعظم، بلکه خود اسم اعظم است و اسم اعظم لفظ نیست تا کسی بتواند با فراگرفتن آن لفظ و آمیختن حروف و کلمات در نظام کیان، اثر بگذارد؛ مفهوم ذهنی هم نیست تا با تصور فکری آن، اثر عینی در جهان پدید آید. زیرا جهان هستی بر اساس نظام علت و معلول اداره می شود و کسی نمی تواند با حرف و کلمه و معانی اعتباری، در متن خارج، اثر بگذارد مثلا معجزه ای آورده، مرده ای را زنده کند، از غیب یا درون دیگران آگاه گردد. لازم است توجه شود که این الفاظ و کلمات، اسم نیستند بلکه «اسم الاسم» وضعی و قراردادی هستند مفاهیم ذهنی نیز که مدالیل آن الفاظند اسمای واقعی نیست.
اسمای حسنای الهی حقایق عینی و تکوینی اند، و اسم اعظم عالیترین درجه جهان امکان و رسول اکرم (ص) خود، اسم اعظم است و روح بلند و جان والای حضرتش که اسم اعظم و ریشه ی همه ی فیوضات تکوینی است می تواند در جهان امکان به اذن خداوند اثر بگذارد، زیرا اسمای فعلی، به اسمای ذاتی منتهی می شود، و رسول الله اسم اعظم و مقام شامخ وی، اعظم مقامهاست، چون بلندترین نام همان اسم و مقام است و تحمل آن مقام، مقدور دیگران نیست و هر کدام از مؤمنان به اندازه درجه وجودی خود، از آن مقام بهره می بردند و به معرفت آن مقام نایل می گردیده به آن ایمان می آورند.
آری نعمت رسالت، وزین ترین نعمت الهی است، پیامبر اکرم نیز از ارواح نفوس امت است گرچه بعضی ”من أنفسهم“ قرائت کرده اند، یعنی پیامبر از نفیس ترین شخصیت های جامعه است. پیامبران دیگر به مثابه برادر امت خود و رسول اکرم از جان مردم است و از جان جامعه بودن بالاتر از برادر بودن است.
کار رسول خدا این است که آیات الهی را برای مردم به ویژه مؤمنان تلاوت کند و آنان را در پرتو تلاوت آیات تزکیه نموده و نموشان دهد، تا از جهان طبیعت بریده، بیدار شوند و از سماوات و ارض طبیعی فراتر رفته، به ملکوت آنها راه یابند.
رسول خدا (ص) کتاب الهی را، که مجموعه ی عقاید، اخلاق و قوانین آسمانی است و نیز حکمت را، که مطالب محکم و مستدل است (اعم از حکمت عملی و حکمت نظری) و نیز فکر محکم کردن، سخن متقن گفتن و کار محکم کردن را به آنها می آموزد. «و إن کانوا من قبل لفی ضلال مبین؛ گرچه جامعه قبل از اعزام رسول اکرم و بعثت آن حضرت در گمراهی آشکار بودند.» (آل عمران/ 164)
اندوه موحدانه
کسی که به صراط مستقیم خاص نایل شود، موحد است و خوف و حزن او هم موحدانه و غم و حزن او را هم خدا می پسندد. با اینکه پیامبر گرامی اسلام از برجسته ترین مظاهر ولایت، بلکه مظهر کامل «فالله هو الولی؛ خداست كه دوست راستين است.» (شوری/ 9) است و خدای سبحان فرمود: اولیای خدا غم و ترسی ندارند، وجود مبارک پیامبر (ص) غمهای فراوانی داشت لیکن نه برای خود بلکه برای صیانت صراط توحید.
غم و حزن حضرت رسول (ص) برای این بود که عده ای لب تشنه می میرند اما آب زندگانی را که آن حضرت به آنها ارزانی داشته نمی نوشند. خداوند در چند مورد به پیغمبر فرمود: «فلاتذهب نفسک علیهم حسرات؛ پس مبادا به سبب حسرتها [ى گوناگون] بر آنان جانت [از كف] برود.» (فاطر/ 35) نفرمود این قدر غمگین مباش، فرمود این قدر در راه اینها خود را فانی نکن و اینقدر دلسوزی نکن که جان ببازی ”فلعلک باخع نفسک“ گویا داری جان می بازی! پس پیامبر هم اهل حزن است، لیکن اندوه او موحدانه است، چون برای خود نیست، او چیزی را از دست نداده تا غمگین باشد، زیرا آنچه را انسان کامل دارد، از دست دادنی نیست و آنچه از دست رفتنی است، محبوب انسان کامل نخواهد بود.
نبی گرامی اسلام از آن جهت که دارای ولایت بود، خوف و حزن مسائل مادی به سراغ او نمی رفت چون طمأنینه روح از بارزترین آثار ولایت است «ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون؛ آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى شوند.» اولیای الهی برای خود خوف و اندوهی ندارند زیرا هم آینده آنها تأمین است و هم در گذشته چیزی را از دست نداده اند.