رویای مسجدالحرام

در اواخر سال ششم هجری پیامبر گرامی (ص)، در رؤیا مشاهده کرد که یاران او وارد «مسجدالحرام» شده اند و مراسمی را انجام می دهند. رسول خدا، خواب خویش را به فال نیک گرفت و برای یاران خود نقل کرد. چیزی نگذشت که (گویا به امر الهی) مأمور شد که در ماه «ذی العقدة الحرام» با یاران خود رهسپار مکه گردد و مراسم عمره را انجام دهد (مراسمی که در ظرف یک روز انجام می گیرد) و سپس به مدینه باز گردد، اعمال عمره با «احرام» شروع می شود و با طواف خانه ی خدا و دو رکعت نماز در«مقام» ابراهیم، و سعی میان صفا و مروه و کوتاه کردن چند دانه از موی سر و صورت و یا گرفتن ناخن به ضمیمه طواف نساء پایان می پذیرد و اگر افرادی قربانی همراه خود به مکه آورده باشند در همان نقطه ذبح می کنند و نیازی به منی رفتن ندارند.
خبر سفر پیامبر گرامی (ص)، به مکه برای ادای فریضه عمره موقعی اعلام گردید که قدرت قریش بر سرزمین حرم تا چه رسد به کعبه و مسجدالحرام، سایه افکنده، و خانه ی توحید در قبضه قدرت ابولهب صفتان بود، چیزی که مایه ی امید بود و اینکه در این سفر به مسلمانان آسیبی نمی رسد همان زمان مسافرت بود که از ماههای حرام به حساب می آید، و در تمام شبه جزیره، سایه امنیت و ایمنی حکمفرما می گردد و بسیار بعید بود که قریش در ماههای حرام، در سرزمین حرم به روی زائران خانه ی خدا شمشیر بکشند و اگر بر اثر جهالت و نادانی از این در وارد می شدند، با حیثیت خود در منطقه بازی نموده و نفرت اعراب را بر ضد خود می شورانیدند.
پیامبر گرامی (ص)، برای اینکه حسن نیت خود را نشان دهد دستورداد که از حمل سلاح جز سلاح مسافر (شمشیر) خودداری شود، تا قریش و تمام قبائل واقع در اثنای راه با دیدگان خود مشاهده کنند که مسلمانان بدون حمل سلاح، عازم عمره بوده و هدفی جز زیارت و بازگشت به مدینه ندارند و اگر برنامه ی جهادی داشتند برای آن، تدارکی می دیدند. در هر حال پایان کار از دو صورت بیرون نیست.
1-اگر قریش راه را باز کنند، مراسم انجام می گیرد و مشرکان از نزدیک با تعالیم اسلام و عظمت رهبری آشنا می شوند و بخشی از تهمت ها، خود به خود از میان می رود و مشرکان با دیدگان خود می بینند که رهبر عالیقدر اسلام با مراسم حج و عمره یادگار نیای عرب (ابراهیم) مخالف نیست.
2-اگر راه را به روی مسلمانان ببندند در این صورت قریش مورد نکوهش دیگر قبائل مشرک قرار گرفته و زورگویی آنان روشن می گردد و این خود در انعطاف جهان عرب نسبت به اسلام بی تأثیر نمی باشد.
در این شرائط حساس جمعیتی کمتر از دو هزار نفر، ندای پیامبر گرامی (ص)، را لبیک گفته همگی به پیروی از دستور پیامبر گرامی (ص)، بدون سلاح جز سلاح مسافر به سوی حرم و مکه به حرکت در آمدند، و گروه اطلاعاتی پیامبر گرامی (ص)، قدری جلوتر از آنان حرکت کرد تا اگر در نیمه ی راه به مانعی برخورد کردند، پیامبر گرامی (ص)، را از جریان آگاه سازند. از آنجا که در این سفر امید به «غنیمت» در کار نبود و احتمال برخورد با قریش نیز وجود داشت، گروه دنیا پرست و ناتوان از نظر ایمان، از شرکت، سرباز زدند، و اقامت در مدینه را بر همه ی مزایای احتمالی ترجیح دادند، وقتی پیامبر گرامی (ص)، از این سفر پیروزمندانه بازگشت، این گروه در شرمندگی فرو رفتند و به حضور پیامبر رسیدند و به عذرتراشی دست زدند.
پیامبر گرامی (ص)، با یاران خود بدون آمادگی مدینه را به عزم انجام «فریضه ی عمره» ترک گفت، هنوز به سرزمین حرم نرسیده بود که دستگاه اطلاعاتی پیامبر او را از آگاهی قریش از مسافرت پیامبر و اجتماع آنان در «ذی طوی» آگاه ساخت و یادآور شد که سران قریش سوگند یاد کرده اند که به هیچ وجه، اجازه ندهند که مسلمانان وارد سرزمین حرم گردند و به همین جهت سردار شجاع خود «خالد بن ولید» را با دویست سواره نظامی به نقطه ای به نام «کراع الغمیم» اعزام کرده اند که از ورود افراد جلوگیری کنند، پیامبر برای اینکه کوچک ترین برخوردی رخ ندهد، به راهنمایی فردی از قبیله ی «اسلم» مسیر خود را عوض کرد، و از راههای صعب العبور گذشت و در سرزمینی به نام «حدیبیه» فرود آمد و گفت «در این نقطه به سر می بریم تا تکلیف ما را خدا روشن سازد و اگر قریش از من چیزی بخواهد که مایه ی تحکیم پیوند خویشاوند ی شود، مضایقه نخواهم کرد.» گویا پیامبر طوری سخن گفت که کلام او در میان قریش منتشر گردید، و قاصدها و پیکهایی از طرف آنان به سوی «حدیبیه» آمدند از هدف مسلمانان آگاه شوند.
نخست «بدیل» با چند تن از شخصیتهای «خزاعه» که روابط خوبی با پیامبر گرامی (ص)، داشتند به نمایندگی از طرف قریش حضور رسول خدا رسیدند تا از هدف او آگاه شوند، پیامبر هدف خویش از این سفر را جز ادای فریضه چیز دیگر توصیف نکرد بار دوم «مکر» حضور او رسید و همان پرسش و پاسخ میان آنان رد و بدل شد، مرتبه ی سوم «حلیس بن علقمه» از طرف قریش مبعوث گردید تا حقیقت را برای آنان روشن سازد زیرا قریش دیرباور تصور نمی کردند که اهداف دیگری در میان نباشد.
وقتی چشمان «حلیس» به شتران لاغر مسلمانان افتاد که از فرط گرسنگی پشمهای یکدیگر را می خوردند، از همان نقطه به سوی قریش بازگشت و بر سران قریش نهیب زد و گفت «ما با شما پیمان نبسته ایم که زائران خانه ی خدا را از زیارت باز داریم مسلمانان جز زیارت خانه ی خدا هدف دیگری ندارند به خدا سوگند اگر از ورود آنان جلوگیری کنید با قبیله ام بر شما می تازم، ریشه ی شما را قطع می کنم.»
تهدید «حلیس» قریش را برآن داشت که از سیاست «دفع الوقت» صرف نظر کنند و به علاج واقعه بپردازند از این جهت «عمرو بن مسعود ثقفی» را که به عقل و درایت معروف بود، حضور پیامبر فرستادند او مرعوب روحانیت پیامبر گرامی (ص)، و عواطف بی پایان مسلمانان نسبت به او شد و با دیدگان خود دید که قطرات آب وضو را در میان خود تقسیم می کردند و اجازه نمی دادند که مویی از سر او به زمین افتد ولی او نیز نتوانست طرحی بریزد که طرفین به هم نزدیک شوند.
این بار پیامبر گرامی (ص)، تصمیم گرفت که او نیز نماینده ای بفرستد تا نقطه نظرهای او را در این سفر از نزدیک برای قریش تشریح کند مردی از قبیله ی «خزاعه» به نام «خراش بن امیه» برای این کار برگزیده شد ولی قریش سرمست قدرت، او را دستگیر کردند و بر خلاف رسوم جهان که سفیر مصونیت خاصی دارد، نزدیک بود خون او را نیز بریزند سرانجام به وساطت برخی جان به سلامت بدر برد.
برای تبیین نظریه پیامبر گرامی (ص)، باید فردی برگزیده شود که در میان قریش حامی و فامیل داشته باشد از این جهت عثمان بن عفان اموی برای این کار انتخاب گردید و او در پناه ابان بن سعید بن عاص وارد سرزمین حرم گردید، حتی به او اجازه دادند که بیت را طواف کند ولی او به احترام پیامبر گرامی (ص)، از طواف خود داری کرد، اما قریش به او اجازه ی بازگشت ندادند.

 


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 7 صفحه 9- 12

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19920