شدت عمل پیامبر اکرم توام با نرمش در برابر مشرکان

در اولتیماتمی که از طرف خداوند و رسول خدا به مشرکان داده می شود، وظیفه مسلمانان پس از پایان مدت مهلت مشرکان، یعنى چهار ماه بیان شده است، و شدیدترین دستور را درباره آنها صادر مى کند و مى گوید: «فإذا انسلخ، الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم؛ هنگامى که ماههاى حرام پایان گیرد، بت پرستان را هر کجا یافتید به قتل برسانید.» (توبه/ 5) سپس مى گوید: آنها را بگیرید و اسیر کنید (و خذوهم). و آنها را در حلقه محاصره قرار دهید (و احصروهم) و در کمین آنها در هر نقطه اى بنشینید و راهها را بر آنها ببندید (و اقعدوا لهم کل مرصد).
در اینجا چهار دستور خشن در مورد آنها دیده مى شود: "بستن راهها، محاصره کردن، اسیر ساختن، و بالاخره کشتن" و ظاهر این است که چهار موضوع به صورت یک امر تخییرى نیست، بلکه با در نظر گرفتن شرایط محیط و زمان و مکان و اشخاص مورد نظر، باید هر یک از این امور که مناسب تشخیص داده شود، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره کردن و بستن راه بر آنها در فشار کافى قرار گیرند از این راه باید وارد شد. و اگر چاره اى جز قتل نبود کشتن آنها مجاز است.
این شدت عمل به خاطر آن است که برنامه اسلام ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده، و همانطور که سابقا نیز اشاره کرده ایم، مساله آزادى مذهبى، یعنى ترک اجبار پیروان مذاهب دیگر براى پذیرش اسلام، منحصر به ادیان آسمانى و اهل کتاب مانند یهود و نصارى است، و شامل بت پرستان نمى شود، زیرا بت پرستى مذهب و آئین نیست که محترم شمرده شود، بلکه انحطاط و خرافه و انحراف و بیمارى است که به هر حال و به هر قیمت باید ریشه کن گردد. ولى این شدت و خشونت نه به مفهوم این است که راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلکه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مى توانند جهت خود را تغییر دهند، لذا بلافاصله اضافه مى کند: «فإن تابوا و أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة فخلوا سبیلهم؛ اگر آنها توبه کنند و به سوى حق باز گردند و نماز را برپا دارند و زکات را ادا کنند، آنها را رها سازید.» (توبه/ 5) و مزاحمشان نشوید.
در این صورت با سایر مسلمانان کمترین تفاوتى را ندارند و در همه احکام و حقوق با آنها شریکند. زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است، و کسى را که به سوى او باز گردد، از در خود نمى راند (إن الله غفور رحیم). سپس این موضوع را در آیه بعد با دستور دیگرى تکمیل مى کند تا تردیدى باقى نماند که هدف اسلام از این دستور تعمیم توحید و آئین حق و عدالت است، نه استعمار و استثمار و قبضه کردن اموال یا سرزمین هاى دیگران، و مى گوید: «و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام الله؛ اگر یکى از بت پرستان از تو در خواست پناهندگى کند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود.» (توبه/ 6) یعنى در نهایت آرامش با او رفتار کن، و مجال اندیشه و تفکر را به آنها بده، تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازند، و اگر نور هدایت بر دل آنها تابید، آن را بپذیرند.
این سخن هر چند در خلال آیات برائت و سلب امنیت از مشرکین جمله اى معترضه و یا شبیه به معترضه است، لیکن گفتنش واجب بود، چون در حقیقت دفع دخل و جواب از توهمى بود که حتما مى شد. آرى، اساس این دعوت حقه و وعد و وعیدش و بشارت و انذارش و لوازم این وعد و وعید یعنى عهد و پیمان بستنش و یا پیمان شکستنش و نیز احکام و دستورات جنگیش همه و همه هدایت مردم است و مقصود از همه آنها این است که مردم را از راه ضلالت به سوى رشد و هدایت برگردانیده و از بدبختى و نکبت شرک به سوى سعادت توحید بکشاند.
لازمه این منظور این است که کمال اهتمام را در رسیدن به آن هدف مبذول داشته و براى هدایت یک گمراه و احیاى یک حق هر چند هم ناچیز باشد از هر راهى که امید مى رود به هدف برسد استفاده شود، و به همین جهت است که خداى تعالى با اینکه از مشرکین غیر معاهد بیزارى جسته و خون و مال و عرض آنان را هدر کرده بود از آنجایى که منظورش این بود که حقى احیاء و باطلى ابطال شود لذا وقتى احتمال مى دهد همین مشرکین به راه راست بیایند همین امید و احتمال تا آنجا که مبدل به یأس و نومیدى از هدایتشان نشود از هر قصد سویى جلوگیرى مى کند.
پس وقتى مشرکى پناه مى خواهد تا از نزدیک دعوت دینى را بررسى نموده و اگر آن را حق دید و حقانیتش برایش روشن شد پیروى کند واجب است او را پناه دهند تا کلام خدا را بشنود، و در نتیجه پرده جهل از روى دلش کنار رفته و حجت خدا برایش تمام شود، و اگر با نزدیک شدن و شنیدن باز هم گمراهى و استکبار خود را ادامه داد و اصرار ورزید البته جزو همان کسانى خواهد شد که در پناه نیامده و امان نیافته اند، و خلاصه امانى که به آنها داده شده بود باطل گشته و باید به هر وسیله که ممکن باشد زمین را از لوث وجودش پاک کرد. این آن معنایى است که آیه شریفه «و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره»، به کمک آیات قبل و بعدش آن را افاده مى کند.
بنابراین، معناى آیه چنین مى شود: اگر بعضى از این مشرکین که خونشان را هدر کردیم از تو خواستند تا ایشان را در پناه خود امان دهى تا بتوانند نزدت حاضر شده و در امر دعوتت با تو گفتگو کنند ایشان را پناه ده تا کلام خدا را که متضمن دعوت تو است بشنوند و پرده جهلشان پاره شود و این معنا را به ایشان ابلاغ کن تا از ناحیه تو ایمنى کاملى یافته و با خاطر آسوده نزدت حاضر شوند، و این دستور از این جهت از ناحیه خداى متعال تشریع شد که مشرکین مردمى جاهل بودند و از مردم جاهل هیچ بعید نیست که بعد از پى بردن به حق آن را بپذیرند. و این دستور العملها از ناحیه قرآن و دین قویم اسلام نهایت درجه رعایت اصول فضیلت و حفظ مراسم کرامت و گسترش رحمت و شرافت انسانیت است. پس، از آنچه گذشت معلوم شد: اولا آیه شریفه آن حکم عمومى را که در آیه قبلیش در جمله "فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم" بود تخصیص مى زند.
ثانیا کلمه حتى در جمله "حتى یسمع کلام الله" حکم تخصیص را که مسأله پناه دادن به پناه خواهان است مقید به سر رسید معینى مى کند و مى فهماند که حکم امان دادن براى شنیدن کلام خدا و بررسى مواد رسالت است، و قهرا مدت امان گرفتن مقید به مقدار بررسى مزبور است و رسول خدا (ص) تا آن مقدار از زمان مى تواند به امان خود وفادارى کند که مشرکین براى شنیدن کلام خدا و بررسى ادله نبوت او به آن مقدار مهلت محتاج باشند، و اما بعد از آنکه کلام خدا را شنیدند، و تا آنجا که ضلالت از هدایت برایشان متمایز شود بررسى نمودند دیگر معنا ندارد آن مهلت امتداد پیدا کند، بلکه قهرا و خود بخود مساله امان باطل گشته و شخص امان یافته تنها این مقدار فرصت دارد که به جایگاه و مامن خود که از آنجا به نزد پیغمبر آمده بود برگردد، و مسلمین در این فرصت متعرض او نشوند، تا بتواند از مرگ و زندگى یکى را به اراده خود اختیار کند.
و ثالثا به دست آمد که مقصود از کلام خدا مطلق آیات قرآنى است، البته آن آیاتى که مربوط به اصول معارف الهى و معالم دینى و یا رد شبهاتى است که ممکن است به دلها راه پیدا کند. این چند نکته مطالبى است که آیه شریفه به کمک قرینه مقام و سیاقى که دارد آنها را افاده مى کند.
و رابعا اینکه منظور از شنیدن کلام خدا واقف شدن بر اصول دین و معالم آن است نه صرف شنیدن، گو اینکه صرف شنیدن هم در جایى که شنونده عرب باشد بى دخالت نیست، ولیکن قرآن کریم تنها مال عرب نیست و در آنجا که شنونده اش غیر عرب باشد قطعا و به طورى که از سیاق استفاده مى شود مقصود از شنیدن همان به دست آوردن اصول دین و معالم آن خواهد بود.

 


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 صفحه 291

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 9 صفحه 205

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19938