یکی از اصول مشتق شده از علاقه به من انسانی، لذت ها می باشند که به انواع مختلفی دسته بندی می شوند در اینجا انواع لذایذ را به صورتی مختصر تحلیل می کنیم. لذت مادی عبارت است از لذت حاصله از برآورده شدن خواسته های زندگی مادی که دامنه بسیار وسیعی را از خودنشان می دهد. بنابراین، اصول لذایذ مادی، شامل اقسام گوناگونی خواهد بود بدین قرار:
1- اصول لذایذ مادی مستقیم
این لذایذ، انواع فراوان دارد و هر نوع از آن ها، خود افراد فراوانی را شامل می شود. جامع همه این انواع را می توان خوشی های مستقیم در زندگی مادی منظور نمود. این خوشی های زندگی مادی که باعث احساس لذت می شود شامل اصول عمده ای به شرح زیر است:
الف- لذت خوردن و آشامیدن و پوشاک و قرارگاه و مسکن و... این امور، گاه تنها برای رفع الم ناشی از فقدان آنهاست و گاه علاوه بر این که دفع الم می کنند، سبب لذت هم می باشند. مثلا گاهی غذا برای انسان گرسنه، دفع الم و ناراحتی نموده، در عین حال لذت هم دارد و ممکن است تنها غذا برای چنین انسانی رفع الم کند. در بعضی افراد که از گرسنگی و تشنگی و برهنگی و بی مسکنی در امان هستند، یعنی دارای وسایلی می باشند که می توانند احتیاجات خود را در این قبیل موارد برآورند، در این فرض ممکن است لذتی در کفیت های این مورد دریافت کنند و در عین حال امکان دارد نبودن آن کیفیت ها برای آنان دردناک باشد. ما قانون کلی دو پدیده «لذت» و «الم» را پس از بیان اقسام آن ها، یادآوری خواهیم کرد.
ب- احساس لذتی که از ناحیه حواس و فعالیت های سالم حواس به انسان دست می دهد
ج- لذت بهبودی جسمانی، خصوصا به هنگام مواجهه با الام دیگران و یادآوری الام خود.
د- لذت دارا بودن وسایل زندگی مادی که از مهم ترین آن ها مال و ثروت است.
2- اصول لذایذ مادی غیر مستقیم
لذایذ مادی غیر مستقیم، گفته می شود که به صورت مستقیم در شئون طبیعت مادی انسان دخالت نمی ورزند، ولی می توانند در شئون مادی انسانی تاثیر بالقوه داشته باشند. تعدادی از اصول قابل اهمیت این گونه لذایذ به قرار زیر است:
الف- لذت مهارت. انسان با داشتن این نیرو، دشواری ها را برای خود آسان می سازد. البته این نیرو خود مستقیما به عنوان یکی از شئون مادی مستقیم انسانی به شمار نمی رود، اما بالقوه و غیر مستقیم می تواند در برآوردن احتیاجات مادی انسان چه فردی چه اجتماعی تاثیر گذار باشد.
ب- لذت جلب محبت دیگران
ج- لذت تسلط بر دیگران
د- لذت تفریح و آرامش فکری
3- اصول لذایذ «من» به معنای عمومی
لذایذ وجود دارد که با در نظر گرفتن حب ذات، یا به عبارت دیگر: «علاقه به من»، آن ها را درک می کنیم، اگرچه اثر مادی مستقیم یا غیر مستقیم هم نداشته باشد بعضی اصول این قسم از لذایذ به قرار زیر است:
عاطفی
جنسی
شماتت بر دشمن
ذکاوت، استعداد و حافظه
تخیلات
آرزو
تفکر صحیح
رسیدن به مقصود
درک زیبایی ها
آزادی. ما این لذایذ را درک می کنیم، اگر چه علت یا معلول برآورد احتیاجات یا تجملات زندگی مادی ما نباشد. با این حال، آن ها را «لذایذ روحی» نیز نمی خوانیم، زیرا در این گونه لذایذ ممکن است «من» از جنبه طبیعت خود خواهی اش بهره برداری کند. به عبارت ساده تر، انسان درباره این لذایذ، حیوانی عالی مرتبه است.
4- اصول لذایذ روحی مستقیم
آیا روح لذایذ مستقیم دارد این مسأله نیز مانند مسائل گذشته که اصول لذایذ مادی را برای انسان تثبیت می کرد مورد اتفاق نیست، زیرا عده ای از صاحب نظران، اگرچه تعداد آن ها کم تراست، معتقدند: روحی وجود ندارد تا لذتی داشته باشد. اگر ازکلمه «روح» صرف نظر نموده ودرون انسان را از نظر جریان واقعی آن مورد بررسی قرار دهیم، خواهیم دید: در درون انسان پدیده هایی غیر مادی وجود دارد که با موازین طبیعت خارجی مثانه نیست. به همین جهت است که علوم پیسکولوژی، استقلال خود را از هنگام تولد حفظ نموده است و حتی علوم فیزیولوژی نیز توانسته اند آنها را از میان علوم خارج کرده، خود جوابگوی پدیده های روانی باشند. نیرویی که این پدیده ها را می توان تفسیر کند «روح» نامیده می شود. اگر لغت روح برای چنین موجودی نارسا باشد، می توان در این باره تعبیری دیگر به کار برد. این روح یا نیرو یا مجموعه مخصوص اعصاب، یا هر کلمه دیگری که صلاحیتی بیش تر در ارائه این معنی داشته باشد، برای خود دارای لذایذی است. بعضی از اصول این لذایذ بدین قرار است:
الف- لذت انجام تکلیف. این لذت ریشه طبیعی ندارد. زیرا تکلیفی که برای رسیدن به پاداش انجام می گیرد، لذت آور نیست، بلکه لذت پاداش است که انسان را به انجام تکلیف تحریک و ودار نموده است. اگر از روی ترس از کیفر نیز باشد، در حقیقت، با انجام تکلیف دفع الم کرده، نه این که خود تکلیف برای او لذت بخش بوده باشد. در صورتی که ما می بینیم بهترین مقیاس برای افراد انسانی این است که انسان برای تکلیف چه اندازه استقلال قائل است. امانوئل کانت (Immanuel Kant) می گوید: ریشه ارزش انسانی به این است را به عنوان هدف نهایی منظور بدارد، نه برای جلب پاداش و نه برای فرار از کیفر دیگری که شاید او هم خود کانت باشد، می گوید: خواب بودم، خواب. وقتی بیدار شدم، دیدم زندگی غیر از انجام وظیفه، چیزی دیگر نیست. در این میان، استقلاب و لذت بخش بودن آن بسیار روشن است. و چون با ملاحظه دقیق، این لذت نمی تواند طبیعی باشد، ناگزیر این لذت روحی خواهد بود.
ب- لذت تقوا. با این توضیح که: انسان نوعی گرایش به وجود برتر را احساس کرده و تقرب به او را موجب لذت می داند، نه از این رو که خوب و بد مقدرات در اختیار اوست، بلکه از این رو که آن و موجود برتر، شایسته و سزاوار ستایش و تقرب می باشد. البته هرگز ادعا نمی کنیم که تمام خداشناسان چنین حالت روحی را دارا بوده و چنین لذتی را احساس می کنند، بلکه معتقدیم افرادی چنین حالت روانی را دارا بوده، از لذت مزبور برخوردارند.
بارتلمی سانتهیلر (Saint Hiller) می گوید: اگر بشر گرایش به خدا را کنار بگذارد، زندگی او تابع هیچ اصلی نبوده و به صورت معما خواهد ماند.
5- اصول لذایذ روحی غیر مستقیم
پدیده هایی هستند که روح به صورت بالقوه می تواند از آن ها احساس لذت کند. یعنی روح می تواند موارد بسیاری از لذایذ گذشته را از دریچه این که علل آن لذایذ از سر سلسله کاینات (خداوندمتعال) است، منظور نموده، علاوه بر لذایذ مادی عمومی آن ها، لذت اسناد به خدا را نیز دریافت نماید. بعضی از شعرا این معنی را با این مضمون اظهار کرده اند که: «عاشقم بر همه عالم که عالم از اوست» در این فرض، آن لذت داخل در لذایذ مرکب می شود. در مقابل این لذایذ، برای انسان الام فراوانی هم وجود دارد. برای شناخت یک اصل کلی درباره لذت، شاید بتوان گفت: لذت، احساس خوشی است که نخستین وسیله برای ادامه «من» به صورت مطلوب، می باشد. در مقابل لذت، الم را هم می توان این گونه تعریف نمود: «الم»، احساس دردی است که از فقدات چیزی ایجاد می شود و ما آن را در تداوم «من» دخالت داده، خود را مستحق آن می دانیم.
آری، مواردی از لذایذ گذشته، هنگامی برای انسان ضروری جلوه گر می شوند که برای اولین یا چندمین بار آن را دریافت کرده، جسم یا روح، انسی با آن ها پیدا کند، در این صورت نبود آن لذایذ موجب الم خواهد بود. اگر یک یا چند مرتبه احساس لذایذ مذکور دست ندهد، آن مواد با انسان حالت بی طرفی داشته و فقدان آن ها سبب الم نخواهد شد. بنابراین دو تعریف، تمام اصول گذشته که برای لذت شمردیم در صورت نبود آن ها با در نظر گرفتن این که انسان «من» خود را مستحق آن بداند، می توانند از اصول الام محسوب شوند. بعضی از متفکران لذایذی را در نظر گرفته اند که الم از ضد آن ها تولید نمی شود. بنتام دو پدیده راازاین قبیل می شمارد وجود آن موجب لذت است، ولی فقدان آن ها باعث الم نمی شود. این دو پدیده عبارتند از: لذت تازه و لذت عشق لذت تازه، لذتی است که نبود آن باعث الم نمی شود، زیرا وجود حادثه لذت بخش است و چیزی که با انسان سابقه تماس ندارد. ایجاد الم نمی کند. می توان گفت: تمام چیزهای تازه از این قبیل نیست، به عنوان مثال، برای افراد ماجراجو و کنجکاو، توقع حادثه تازه طبیعی است و در صورت نتیجه نگرفتن از ماجراجویی و کنجکاوی، احساس الم می کنند. از طرف دیگر، اگر حادثه جدید را به عنوان فرار از رکورد و خمودی تفسیر کنیم، بدین معنی که خوشی چیزهای تازه از این جهت است که انسان طبیعتا از خمودی احساس الم می کند، در این صورت خوشی مواجه شدن با چیزهای تازه، لذت آورد بوده و رو به رونشدن با آن، ایجاد الم خواهد کرد. این مطلب توسط مردم با این عبارت معمولی ادامی شود: «از زندگی یکنواخت به ستوه آمدیم». بنتام درباره لذت عشق می گوید: نبود این لذت هم ایجاد الم نمی کند، زیرا آدم «عاشق» لذت می برد وآدمی که به چیزی عشق پیدا نکرده، از این جهت احساس ناراحتی نمی کند. به نظر می رسد، در این پدیده هم باید دقت بیش تری مبذول شود. عشق در مراتب ضعیف که به عنوان میل و رغبت و محبت نمودار می گردد، داخل در یکی از اصول بوده، همان لذایذی است که درگذشته بیان کردیم، و قانون ثابتی که برای دو جلوه لذت والم ذکر شد، این بود که: هر پدیده ای که برای یک یا دوباره، لذت خودرا به کام انسان برساند و انسان «من» خود را سزاوار آن لذت ببیند بدون شک نبود آن برایش دردناک خواهد بود. لذت عشق که بدون از کثرت کمیت میل و رغبت به یک کیفیت غیر عادی منقلب می شود، در این صورت، فقدان موضوع عشق یا شکست به معنای عمومی، در فعالیت روحی درباره عشق، شاید از بزرگ ترین الام محسوب شود. اگر گفته شود: انسانی که چون برای روح او موضوعی به عنوان محبوب جلوه نکرده، عاشق نشده است، بنابراین نبودن آن عشق برایش ایجاد الم نخواهد کرد. در جواب این توهم می توان گفت: مگر سایر لذایذ از این قبیل نیست؟ آری، سایر لذایذ نیز از قبیل است. انسان مادامی که لذتی را سزاوار «من» خود نمی بیند، از نبود آن، احساس «الم» نمی کند. در خاتمه این بحث، دو مطلب را متذکر می شویم:
الف- به اعتقاد بعضی از متفکران گذشته، لذایذی که از برطرف شدن احتیاجات ضروری احساس می شود، تنها دفع الم می باشد، و همین دفع الم را انسان لذت می پندارد. ولی به نظر می رسد این نظریه صحیح نیست، زیرا رد بعضی از موارد رفع احتیاجات ضروری، ماورای دفع الم، احساس لذت هم می کنیم.
ب-لذایذ و الامی که گفتیم، ممکن است انفرادی و به شکل بسیط مورد، دریافت انسان ها قرار بگیرد. هم چنین، ممکن است با یکدیگر حالت ترکیبی یافته، دو یا سه لذت با هم فشرده شوند. به عنوان نمونه، در لذت مهارت، علاوه بر این که انسان از اعمال نیروی مهارت لذت می برد، وقتی به نتیجه مادی نیز می رسد از انسان از اعمال نیروی مهارت لذت می برد، وقتی به نتیجه مادی نیز می رسد از این رو لذت مادی هم دریافت می کند. اگر همین اعمال مهارت، سبب بالا رفتن شخصیت اجتماعی او شود، بی تردید آن لذت را نیز دریافت خواهد کرد، از همین قبیل است الم. الام نیز گاه در صورت بسیط مورد دریافت انسان ها قرار می گیرند، گاهی هم به طور مرکب و مضاعف نمودار می شوند. این قضایای فردی که به عنوان عوارض اصیل طبیعت انسانی مورد بررسی قرار گرفت ریشه های اساسی خود را در هر فردی نمودار می سازد، اگر چه با نظر به اختلاف محیط ها و تربیت ها، ممکن است از حیث کیفیت یا کمیت به صورت های گوناگون هدایت شوند، و به قول شاعر، مساوی قوم عند قوم محاسن بدی های قومی، در نزد قومی دیگر، جز و نیکی ها محسوب می شود.
همچنین، این توهم که ریشه این قضایا با گذشت زمان و تحول در ایده ها و و تکنیک ها قابل تغییر است، توهمی سطحی می باشد. آیا انسان متولد خواهد شد شاید که اصل «علاقه به من» را فاقد باشد؟ آیا انسانی متولد خواهد شد که از اول کودکی،نشان جامعه خود را بدون شک «آزادی» او را محدود و کنترل خواهد کرد در پیشانی خود ثبت کرده باشد. و به مجرد تولد نشان دهد که برای فلان محیط ساخته شده است؟ اگر در مفهوم این سوال دقت کنیم، خواهیم دید، صدها یا هزاران قرن می گذرد و انسان از هنگام تولد با محدودیت و کنترل تمایلات رو به رو می شود، ولی تاکنون یک نفر با اراده و تمایل محدوده متولد نشده است. با ملاحظه این واقعیت یقین خواهیم کرد که این گونه پدیده ها ریشه های اصیل دارد و هر فیلسوف و حقوقی دانی که آن را نادیده بگیرد، خود و یا دیگران و یا هر دو را فریب می دهد.