نظریه های متفکران درباره عامل محرک تاریخ

عامل اصیل و انگیزه اساسی هر فرد انسانی در تمام پدیده های زندگی اصل «علاقه به من» است که بی چون و چرا در تمام افراد انسانی مشاهده می شود، و جای تردید نیست که این اصل نه تنها شالوده اصیل زندگی نوع انسانی است، بلکه تمام جانداران هر گونه تلاشی که در زندگی خود انجام می دهند، ریشه اصلی خود را از همان اصل می گیرند، اگر چه حیوانات یا دارای «من» نیستند و یا اگر هم دارای «من» باشند، به آن آگاهی ندارند. نیز دامنه «من» از هر حیث در انسان ها وسیع تر و عمیق تر می باشد. بنابراین، می توان گفت: اساسی ترین عامل محرک زندگی افراد، اصل «علاقه به ذات» است.
اگر اجتماع ترکیب یافته افرادی است که دارای اصل مزبور می باشند، اصل دوم برای ما روشن خواهد شد افراد، چه در حال فردی و چه در حال اجتماعی، دارای اصل «علاقه به من» می باشند. زیرا انسان با قرار گرفتن در اجتماع، غرایز ضروری خود را از دست نمی دهد. انسان که در حال انفرادی به خوردن، آشامیدن، مسکن، توالد، تناسل و... نیازمند است، در حال اجتماعی نیز برای رسیدن به امور مزبورکه وسایل ضروری بقای «من» می باشد نیازمند است. اینک آیا همین اندازه که به ضروری ترین عامل بقای انسانی شدیم، می توان گفت: تمام شئون و پدیده های انسان را نیز می توان با عامل مزبور تفسیر کرد؟ پاسخ این سوال منفی است، زیرا اجتماع را واحدهایی تشکیل می دهند که آن واحدها عموما و بدون استثناء دارای یک عامل اصیل غیر قابل تغییر بوده، وجود انسان در هر حال فردی و اجتماعی بستگی طبیعی و منطقی به عامل مزبور دارد. اما این وجود چه رنگی می تواند به خود بگیرد و علل این رنگ پذیری چیست، جای تامل است. این موضوع شبیه این است که ما به جهت ضرورت عامل هوا که برای نفس ضروری است هوا را زیر بنای تمام شئون انسان ها معرفی کنیم. البته این کار، اشتباه بزرگی است، زیرا نمی تواند سرنوشت پدیده ها وشئون زندگی یک فرد را برای ما تشبیه کند. اگر چنین کار ممکن بود، اختلاف روش ها و پدیده های انسانی تا ابد بدون توضیح می ماند. بنابراین، تنها شرورت یک عامل نمی تواند زیر بنای تمام شئون مختلف ما را در اساس زندگی نشان بدهد. در نتیجه، اجتماع افراد انسانی در یک نقطه برای تشکیل اجتماع، تغییر اساسی در عامل اساسی فرد که عبارت است از: «علاقه به من» نخواهد داد. بی تردید، انسان در حال اجتماعی از جهات مختلف، دارای پدیده های گوناگونی است که در حال انفرادی دارای آن ها نیست. افراد در حالت اجتماعی برای این که بتوانند با یکدیگر زندگی کنند، حتما و به صورت ضروری باید تمایلات و فعالیت های غریزی خود را محدود نمایند. کارها میان انسان ها تقسیم می شود، اوصاف گوناگون افراد در یکدیگر اثر می بخشد، وراثت ها در سرنوشت نسل ها نقش مهمی بازی می کنند، اکتشافات و اختراعات مربوط به امور اقتصادی، روانی و جنگی، تاریخی و طبیعی، تبدلات و تحولات را ایجاد می کنند که رنگ اجتماع را به کلی دگرگون می کنند. آیا در ماورای این تحولات و پدیده های گوناگون، عاملی وجود دارد که منشأ ثابتی برای این حرکات و تحولات باشد؟ این سوالی است که در قرن های اخیر به طور جدی، خود را به افکار عرضه داشته است. اگر بتوان این عامل را به صورت دقیق و صحیح تفسیر کرد، نتایج انسانی با ارزشی برای اجتماعات می توان استخراج نمود.
آن چه تاکنون اطلاع یافته ایم، درباره «عامل محرک تاریخ» حدود نوزده نظریه از افکار متفکران بروز نموده است. ما این نظریات را به اختصار در این جا بیان می کنیم، نظریات متفکران به قرار زیر است:
1-طبیعت انسانی به معنای عمومی آن
2-عوامل طبیعی خارج از خود انسان و محیط به انسان مانند عوامل جغرافیایی و سایر عواملی که خواسته یا ناخواسته از دستگاه طبیعت بر او تحمیل شده و یا مناسب طبیعت انسان به او تاثیر می گذارد.
3-عوامل سیاسی که بر اجتماعات حکمرانی کرده، با افکار و روش های سیاستمداران مشخص می شوند.
4-قدرت (نیرو) به معنای عمومی، آن چنان که تفکرات این شخص را به خود معطوف کرده است: فردریک نیچه (Friedrich Nietzsche)
5-نوابغ شخصیت های برجسته ای که از جهات مختلف می توانند روش اجتماعات رادگرگون کنند.
6- طبیعت انسانی نه به معنای عمومی، بلکه از آن جهت که به منافع مادی عاشق است و در حقیقت این عامل بر این باور است، طبیعت انسانی از جنبه اقتصادی عامل اصیل تاریخ می باشد.
7-یک عامل مخفی که اجتماعات را به سرنوشت های گوناگون رهبری می کند. این عامل در فلسفه اشپنگر (Oswald Spengler) به میدان کشیده شده است.
8-موجودات و کرات آسمانی و قوانین آن ها، این عامل در پندارهای گذشتگان فراوان به چشم می خورد. آنان معتقد بودند: کرات آسمانی دارای نفوس اند و تمام شئون انسان های این کره را، آنان با تدبیرهای خود اداره می کنند.
9-ایده مطلقی که هگل و پیروان اورا قبول کرده اند
10- پدیده های اقتصادی که با اهمیت ترین ریشه های آن، وسایل و ابزارهای تولید است. این عامل با اختلاف جزئی در تفسیر آن در مکتب مارکسیسم پیشنهادشده است.
11-اراده حیات یا «مطلق اراده» چنان که در فلسفه شوپهناور (Schopenhauer) دیده می شود
12-یک زندگی یا یک روح فعال که از ماورای نمودهای طبیعی بوده و عامل اصیل تاریخ است. این عامل نیز در فلسفه هنری برگسون (Henri Bergson) پیشنهادمی شود.
13- رگه های رسوب شده اجتماعات قبلی از قبیل وراثت ایده های مستحکم این عامل در روش انسان شناسی گوستاولوبون (Gostav Lebon) مشاهده می شود.
14-افزایش جمعیت و متراکم شدن آن ها که می توان در مکتب مالتوس (Malthus) بایک اشکال تقریبی آن را دید.
15- غریزه جنسی به معنای عمومی آن، چنان که در روان شناسی زیگموند فروید خودنمایی می کند.
16-ایده های اصیل که در اجتماعات بروز می کند. این عامل را هم می توان یکی از خصوصیات فلسفه آلفرد نورث وایتهد محسوب نمود.
17- موجود برتر که انسان ها آن را به عنوان خداوند آفرینندهه جهان هستی قبول کرده اند. این عامل را اکثر خدشناسان تاریخ بشریت، به عنوان عامل محرک تاریخ معرفی می کند.
18-«شانس» و«اتفاق» که لازمه آن، انکار قانون علت و معلول در تحولات کلی تاریخ است.
19- عشق و کینه، یادگار نظام فلسفه امپیدوکلس (Empedokles) (تجاذب و تدافع) شاید بتوان غیر از این آراء و عقاید به نظریات دیگر نیز دسترسی پیدا کرد، ولی مشهورترین آن ها، نمونه های مذکور که فهرست وار خلاصه بیان شد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- آفرینش و انسان- صفحه 133تا137

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210455