زمامدار اسلامی نباید برای احسانی که به مردم جامعه می کند منت بگذارد یا کاری را که به سود جامعه کرده است بیش از آنچه که انجام داده است، منظور نماید.
«ایاک و المن علی رعیتک با حسانک او التزید فیما کان من فعلک، او ان تعد هم فتتبع موعدک بخلفک فان المن یبطل الاحسان و التزید یذهب الحق و الخلف یوجب المقت عندالله و الناس، قال الله تعالی کبر مقتا الله ان تقولوا مالا تفعلون؛ مالکا، جدا از منت گذاشتن بر رعیت در مقابل احسان و به حساب آوردن بیش از آنچه که انجام داده ای و از اینکه وعده کنی و تخلف نمائی بپرهیز، زیرا منت احسان را باطل می کند و بیش از آنچه را که واقع شده است به حساب آوردن فروغ حق را از بین می برد و خلف وعده موجب عداوت نزد خدا و مردم می گردد. خداوند متعال فرموده است: عدالت بزرگی است که نزد خدا اینکه بگوئید چیزی را که عمل به آن نمی کنید. (صف/ 3)» توضیح این جملات به قرار زیر است:
بدانجهت که احسان زمامدار درباره مردم جامعه تا آنجا که ممکن است، جنبه وظیفه ای دارد، شبیه به تکلیف الهی است و در حقیقت او با احسان به مردم، تکلیف الهی خود را انجام داده است، و انجام تکلیف چیزی اضافه بر بایستگی ندارد. که بتواند آن را فیض بخشی جنبه وظیفه ای هم نداشته باشد و او برای به جا آوردن احسان مکلف هم نباشد زیرا باز نباید منت بگذارد، زیرا خداوند از این کار صریحا جلوگیری فرموده است: «ولا تبطلوا ضد قاتکم بالمن و الاذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لا یو من بالله و الیوم الاخر؛ و احسان و نیکوکاری های خود را با منت و اذیت باطل نکنید، مانند کسی که مال خود را برای ریا بر مردم خرج می کند و به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورد.» (بقره/ 264)
تشبیهی که در آیه شریفه آمده است مرتبه ناشایستی منت را به خوبی اثبات می کند. حاصل تشبیه چنین است: چنانکه نیکوکاری از روی ریا برای خدا نیست، نیکوکاری مبتنی بر منت و ایذاء نیز بدانجهت که باعث اهانت بر شخصیت نیازمند و اذیت نمودن او است، لذا نمی تواند برای خدا باشد. بنابراین به اضافه اینکه احسان و نیکوکاری بر مبنای ریا و منت و ایذاء ثوابی ندارد، هر یک از آنها ارتکاب گناهی را هم دربر دارد: ریا شریک خوب را، منت اهانت بر شخصیت انسانی را، ایذاء زجر دادن انسانی را، اگر زمامدار متوجه شود که با کدامین عوامل و مقامات طبیعی (خدادادی) و قراردادی اجتماعی به آن مقام رسیده ست واگر بداند که:
گل خندان که نخندد چه کند *** علم ار مشک نبندد چه کند
ماه تابان به جز از خوبی و ناز *** چه نماید چه پسندد چه کند
آفتاب ار ندهد تابش و نور *** پس بدین نادره گنبد چه کند
قبول می کند که احسان و نیکوکاری های فوق عدالت و تکلیف که برای مردم انجام می دهد، همانند خنده و عطرافشانی هائی است که گل بدون کمترین ریا کاری و منت و ایذای تماشاگران و بویندگان بروز می دهد و همانند نمایش زیبائی است که ماه تابان در فضای لاجوردین دارد، و همان تابش و نور پراکنی است که خورشید جهان افروز صورت می دهد.
بنابر علت و ملاک وظیفه فوق، روشن می شود که یک زمامدار خردمند و آگاه با نظر به اهمیت مقامی که آن را اشغال کرده است. هر اندازه هم نیکوکاری و به اصطلاح عمومی تر فیض بخشی درباره مردم انجام بدهد، کار اضافی نکرده است، بلکه هر چه انجام داده است بدانجهت که در توانائی او بوده و مردم جامعه هم نیاز به آن داشته اند، کار لازم و مطلوب بوده است. البته انکار نمی دانیم که وصول زمامدار و جامعه به این مرتبه از رشد که از اهداف دین اسلام است، هنوز برای مردم جوامع امروزی دنیا بسیار زود است.