هر فردی از انسان با نظر به موجودیت مادی و روانی که دارد، از اجزاء و عضلات و نیروها و استعدادهای روانی گوناگونی متشکل است که با نظر به جاندار بودن او یک مدیریت ناشی از متن حیات که «صیانت ذات» «خودگرانی» «خودسازماندهی» نامیده می شود در درون او مشغول فعالیت است که بر مبنای دو عنصر اساسی «جلب نفع» و «دفع ضرر» دست به کار می شود. این مدیریت ناشی از همان جبر طبیعی است که عامل ادامه حیات به طوری که می خواهد در عرصه طبیعت، می باشد. این مدیریت در همه جانداران با اختلاف طبایعی که دارند وجود دارد، ولی در نوع انسانی بدان جهت که دارای استعدادهای متنوع و نیروهای گوناگون است، همین مدیریت جبری طبیعی برای اداره همه موجودیت او با آن استعدادها و نیروها، گسترده تر و عمیق تر و ظریف تر و پیچیده تر می باشد. ولی از آن نظر که این مدیریت ناشی از جبر طبیعی موجودیت انسانی است با دیگر جانداران تفاوتی ندارد.
نوع انسانی در این مدیریت جبری کاری با مفاهیم ارزشی و آرمان های عالی انسانی ندارد. اگر هم به انواعی از ارزشها و اصول انسانی فوق جبر طبیعی معتقد و پای بند بوده باشد، به جهت احساس لذت و درک مطلوبیت در خود آنها است، چنانکه در جمله سرور شهیدان راه حق و حقیقت امام حسین (ع) دیده ایم که خطاب به آن درندگان خونخوار آدم نما در دشت کربلا در روز عاشورا فرمودند: «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم؛ اگر شما از داشتن دین الهی بی بهره، و بیمی از معاد ندارید، اقلا مردم آزاده در زندگی دنیوی خود باشید.»
یعنی عمل به یک عده اصول و قواعدی را که انسان ها در مافوق جبر طبیعی محض پذیرفته اند فراموش نکنید. شما نژاد عرب هم در برابر دیگر اقوام و ملل دنیا برای خود، مردانگی هائی دارید، اصول آن مردانگی را در این جنگ مراعات نمائید اگر چه مدیریت در این زمینه از موجودیت انسانی که مقداری اصل و قوانین فوق جبر طبیعی را که اصول عمومی اخلاق نیز نامیده می شوند. بالاتر و با ارزش تر و از مدیریت جبر طبیعی محض حیوانی می باشد، ولی از نظر ارزشهای تکاملی انسانی، پایین تر از مدیریت انسانی الهی است که در حد اعلای مدیریت قرار دارد، نتیجه این نظریه به قرار زیر است:
مدیریت و حاکمیت درونی انسان
مدیریت و حاکمیت درونی انسان برسه نوع عمده تقسیم می گردد:
1- مدیریت جبری طبیعی محض که در همه جانداران موجود است، با این تفاوت که چنانکه اشاره کردیم، مدیریت درونی انسان به جهت کثرت و تنوع استعدادها و نیروهائی که دارد گسترده تر و عمیق تر و ظریف تر و پیچیده تر از دیگر جانداران می باشد. به عنوان مثال، آدمی در مدیریت جبری طبیعی خود می تواند قدم به مافوق کهکشانها بگذارد، و یک جاندار ضعیف مانند مورچه فقط آشیانه خود و چند متر دورتر از آن را می شناسد و فاصله بیش از چند متر را نمی تواند طی کند، با این حال قدم گذاشتن به مافوق کهکشانها در صورتی که فقط به انگیزگی اشباع خود طبیعی در گسترش بر پهنه طبیعت باشد، هیچ تفاوتی با حرکت مورچه در دومتری لانه محقرش ندارد، زیرا هر دو حرکت ناشی از جبر طبیعی محض است.
2- مدیریت جبری مختلط با مقداری از اصول فوق جبر طبیعی به نام اصول آرمانی، اخلاقی، انسانی، مسلم است که این مدیریت با عظمت تر و نزدیکتر به منطقه ارزشهای عالی انسانی از مدیریت جبری طبیعی محض است، ولی پاسخگوی همه ابعاد و استعدادهای فطری انسانی نیست.
3- مدیریت انسانی- الهی، این مدیریت عالی ترین و با ارزش ترین مدیریتی است که انسان ها می توانند در موجودیت طبیعی و روانی خود داشته باشند، انگیزه و هدف اصلی انسان در این مدیریت، تحقق بخشیدن به همه استعدادهای فطری و ذاتی خویش است که با قطع نظر از وابستگی آنها به کمال برین، به فعلیت و باروری نهائی نمی رسند. انسان تنها با این مدیریت است که به حد نصاب شناخت و حرکت نائل می گردد. او با این مدیریت است که با جهان هستی مانند یک آشیانه پرورنده استعدادها آشنا می شود. یکی از اساسی ترین کارها که این مدیریت انجام می دهد درک و پذیرش احترام ذات و محبت بر انسان ها است که آن دو را از احساسات ابتدائی و خام بالاتر بوده و به درجه عالی معقول می رساند. و بالجمله این مدیریت است که آدمی را در مسیر کمال که نمونه ای از صفات کمال برین یعنی خداوند یکتا است، قرار می دهد.
تطبیق مدیریت سه گانه بر حکومت و زمامداری در اجتماعات
تطبیق اقسام مدیریتهای سه گانه بر مدیریت ها و حکومت ها و زمامداریهای اجتماعی به قدری آسان و منطقی است که احتیاج به گفتگوی زیاد و غوطه ورشدن در اصطلاحات پر پیچ و خم و بی سر و ته ندارد. توضیح اینکه مدیریت و حکومت بر اجتماع، گاهی از نوع جبر طبیعی محض است که مردم از ترس متلاشی شدن در برابر نیروهای طبیعی و عوامل مزاحم همنوعان خود، مجبور می شوند که قدرت بزرگی را در یک یا چند شخص، یا چند نهاد متمرکز نمایند تا از متلاشی شدن و ازهم پاشیدن زندگی در امان باشند و برای تنظیم حیات اجتماعی خود با ارتباطات گوناگونی که افراد و گروههای اجتماع با یکدیگر دارند، قوانین و مقرراتی را وضع نمایند و با استناد به آن قوانین و مقررات و با ضمانت اجرایی قدرت متمرکز به حیات خود ادامه بدهند. این همان جبر طبیعی محض زندگی اجتماعی است، که آنان را وادار به پذیرفتن مدیریت قدرتمند می نماید.
بشری که با این فلسفه حکومت اداره شود، قطعی است که فلسفه قانونش را آنتیفون خواهد نوشت و اجرایش را هم چنگیز در آسیا و نرون در اروپا به عهده خواهند گرفت. آنتیفون در کتابش موسوم به «حقیقت» چنین می گوید: «تمام قوانین تنها مقررات موضوعه بشری و کنوانسیون است لذا بر خلاف طبیعت می باشد. مفیدترین طریقه زندگی آن است که در جلو چشم و شهود و اشخاص ناظر، احترام قانون را رعایت کنی، ولی آن زمان که تو را کسی نمی بیند و شهودی در میان نیست، تبعیت از طبیعت بنما، یعنی نفع و فائده خودت را در نظر بگیر!! ضرر شکستن قانون فقط در آن است که دیده شوی و تنها منوط است به فکر و خیال! اما نتایج سوء حاصله از انجام عملی بر خلاف طبیعت غیر قابل اجتناب است. بیشتر چیزهایی که بر طبق قانون حق و عدل شمرده می شود، بر خلاف طبیعت است.
آیا هیچ تفاوتی میان این مدیریت و حکومت جبر طبیعی محض در اجتماع، و مدیریت و حکومت درونی یک فرد برای حفظ موجودیت خویش از متلاشی شدن و محو و نابود گشتن تصور می شود؟! نه هرگز، گاهی دیگر مدیریت و حکومت بر اجتماع مخلوطی از جبر طبیعی محض حیات اجتماعی و مقداری فرهنگ اخلاقی و آرمانی است که همواره و در همه جوامع بشری با اختلاف آن کم و بیش دیده می شود. عین همین مدیریت و حکومت درباره فرد نیز وجود دارد، یعنی یک فرد می تواند در درون خود مدیریتی به وجود بیاورد که مخلوطی از جبر طبیعی محض زندگی و مقداری از اصول آرمانی و اخلاقی بوده باشد، امیرالمومنین (ع) می فرماید: «و انه لا بد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المومن و یستمتع فیها الکافر و یبلغ الله فیها الا جل و یجمع به الفیء، و یقاتل به العدووتا من السبل و یوخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر یستراح من فاجر؛ وجود حاکم و زمامدار برای مردم ضروریست چه حاکم نیکوکار و چه حاکم بدکار که اگر زمامدار و منحرف باشد، شخص با ایمان در زمامداری او عمل صالح خود را انجام می دهد و شخص کافر برای دنیایش برخوردار می گردد، تا روزگار زندگی مومن و کافر، یا روزگار زمامداری بدکار و منحرف سپری شود و خداوند به وسیله زمامدار منحرف غنائم را جمع و به وسیله او جهاد با دشمن را به راه می اندازد، و راهها به وسیله او امن می گردد و به وسیله او حق ضعیف از قوی گرفته می شود، تا نیکوکار راحت شود و مردم از شر تبهکار در امن باشند.»
جملات امیرالمومنین (ع) درباره تعمیم حکومت بر حکومت های نیکوکار و منحرف شامل این دو نوع مدیریت وحکومت است، نه مدیریت و حکومت اعلای انسانی که پیامبران و اوصیاء و اولیاء الله و حکمای راستین آن را تبلیغ نموده اند، و همان است که هدف اعلای امیرالمومنین (ع) در حکومت بوده است. ولی هنگامیکه مردم از چنین حکومتی محروم باشند، یا تبهکاریهای خودشان موجب منتفی شدن چنین حکومتی از جامعه بوده باشد، نوبت به مدیریت و حکومت دو نوع اول و دوم می رسد، (حکومت جبر طبیعی محض، یا حکومت مخلوط از جبر طبیعی و اصول آرمانی و اخلاقی) که البته نوع دوم شایسته تر مقدم بر نوع اول است. البته پر واضح است که عامل حکومت جبر طبیعی محض همان طور که امیر المومنین (ع) بیان فرموده اند امکان پذیر ساختن حیات مردم در جامعه می باشد.
اما اگر انحراف مدیریت و حکومت به حدی باشد که حتی مخل حیات مردم باشد مانند تعدی و ستمگری و تجاوز در اینصورت همان قانون جبر طبیعی زندگی، حکومت جائر را دیر یا زود ریشه کن خواهد کرد، چنانکه در این رویت یا جمله بسیار حکیمانه آمده است که: «الملک یدوم مع الکفر و لا یدوم مع الظلم؛ حکومت با کفر ممکن است باقی بماند، ولی حکومت با ظلم بقایی ندارد.» زیرا به اصطلاح معروف:«حکومت با ظلم نقض غرض است.» و اما تکلیف انسان های کمال جو و متقی در حکومت های منحرف همان است که امیرالمومنین فرموده است: آنان باید از حداکثر امکانات خود در به جا آوردن اعمال صالحه بهره برداری نمایند، و تحمل ناگواریها و تلخی های حکومت های منحرف برای آنان موجب نیل به مقامات عالیه در پیشگاه خدا می گردد.