شخصیت حقیقی و حقوقی

گرچه حقوق همانند طب نیست تا اینکه موضوع تکوینی و موجود عینی برای تحقق قوانین آن لازم باشد، زیرا همان طوری که شخصیت حقیقی دارای حقوق مشخص است شخصیت حقوقی نیز دارای هویت حقوقی خواهد بود، در حالی که شخصیت حقوقی، دارای وجود تکوینی نیست، لذا قوانین تجربی نظیر طب، درباره آن را ندارد. لیکن شخصیت حقوقی نیازی به اعتبار خاص دارد، نظیر هیئت دولیت، حکومت، سازمان، ارگان، نهاد و ... تا بعد از احراز هویت حقوقی، مواد ویژه ای پیرامون حقوق آن تدوین شود، و چنین اعتباری برای جامعه بشریت محقق نشده است. بنابراین، وقتی می توان برای تمام بشر، حقوق مشترک قایل شد که جنبه وحدت حقیقی آنان تثبیت شده باشد، زیرا حقوق متساوی بر اساس استحقاق مستحقان متساوی است، چه اینکه حقوق متفاوت بر پایه تفاوت استحقاق مستحقان می باشد.
پس قبل از تدین حقوق متساوی برای بشر، لازم است تساوی آنان ثابت شده باشد، برای اثبات چنین مطلب مهمی نمی توان به بدیهی بودن موضوع اکتفا کرد، زیرا وحدت انسان ها نه بدیهی فکری است، نظیر امتناع جمع دو نقیض و نه محسوس ابتدایی است همانند روشن بودن آفتاب و گرم بودن آتش، گرچه حس و تجربه، عقل را در تبیین وحدت حقیقی اصل بشر و تساوی عینی انسان ها، یاری می نمایند.
صاحبان تفکر عقلی در قبال تحجر، متنوع اند، گروهی دارای تفکر کلامی با شعبه های مختلف اند، عده ای دارای تعقل فلسفی با رشته های متفاوت آن می باشند. لیکن ابزار استدلال همگان همان منطقی است که بر پایه های تفکر حکیمان مشاء استوار می باشد، یعنی منطق همه صاحب نظران، مشایی است گرچه کلام و فلسفه آنان متنوع اند که برخی از رشته های فلسفی، همان است که مشایین بر آن اساس می اندیشند، البته پاره ای از مسائل منطقی توسط حکمت اشراق، دگرگون شد، چه اینکه بعضی از مباحث منطقی نیز توسط حکمت متعالیه متحول شد.
عده ای که منکر اصل وجود کلی طبیعی اند و مفهوم انسان را موجود ذهنی محض می پندارند و وجود حقیقی را مخصوص افراد می دانند و یا اینکه کلی طبیعی را موجود می دانند، لیکن وجود او را شخصی می پندارند نه وجود سعی و کلی؛ چنین گروهی توان اقامه برهان عقلی برای اثبات حقوق متساوی و مشترک برای بشر را ندارند، زیرا موجود ذهنی هرگز صاحب حقوق عینی، هرچند اعتباری، نخواهد بود، چه اینکه موجود مشخص خارجی، تعدد ندارد تا سخن از اشتراک و تساوی حقوق در باره او مطرح گردد، بلکه واحد شخصی است و دارای حقوق معین.

کلیات باب ایساغوجی
آنچه در منطق ثابت شد و متفکران عقلی آن را پذیرفتند و بر آن اساس، آثار علمی خویش را تدوین نموده و می نمایند این است که: ماهیت، خارج از پنج قسم نیست؛ زیرا بعد از سنجش ماهیت کلی با افراد و مصادیق خود، یا ذاتی آنها است و یا عرضی؛ و اگر ذاتی بود با تمام ذات افراد است، یا بعض ذات آنها و اگر بعض ذات بود یا بعض مشترک ات و یا بعض مختص، چه اینکه اگر خارج از ذات بود یا عرضی مشترک است و یا عرضی مختص. از اینجا کلیات پنجگانه «باب ایساغوجی» تنظیم می شود.
عمده آنست که نوع به عنوان ماهیت ذاتی نه عرضی و به عنوان موجود حقیقی نه اعتباری در منطق مشاء مطرح نبود و در علوم استدلالی و عقلی مقبول می گردد در حالی که برای موجود حقیقی نشانه و اثر خاص خواهد بود. یعنی اگر چیزی بسیط بود و هیچ گونه ترکب از ماده و صورت و نظیر آن در او راه نداشت، می توان طبق براهین عمومی هستی شناسی پی به وجود او برد، ولی اگر چیزی مرکب از ماده و صورت و یا مرکب از چند عنصر بود، وقتی می توان به وجود حقیقی او فتوا داد که نشانه وحدت حقیقی که مساوی بلکه مساوق وجود حقیقی است در او ظاهر باشد، وگرنه وجود حقیقی در چنین مولف ها فقط از آن عناصر ترکیبی آنهاست و خود مرکب، وجود اعتباری دارد نه حقیقی. ترکیب گاهی از ماده و صورت اصطلاحی است همانند حبه گندم که به صورت خوشه ظهور می نماید و هسته درخت که به گونه درخت پدید می آید و گاهی از عناصر خاص، که هیچ کدام ماده برای دیگری نیستند، خواهد بود؛ نظیر اکسیژن و هیدروژن که مواد اولی تشکیل آب اند و آب همان صورت خاصی است که روی عناصر مخصوص پدید می آید. ترکیب های اعتباری نمونه های فراوانی دارند که می توان صف نماز جماعت، صف سربازها در حال سان و مانند آن را یاد نمود.
آنچه معهود بین صاحب نظران است این است که نوع، یکی از کلیات پنجگانه باب «ایساغوجی» است و خود حقیقی دارد و از همین قبیل، انسان را نوع حقیقی می دانند و برای او وجود واقعی قایل اند و وحدت افراد انسانی را در نوع واحد، مشترک و متساوی می پندارند، زیرا انسان را کلی حقیقی متواطی می دانند نه مشکک و نیز سایر احکام را بر اساس وجود حقیقی انسان مشترک و جامع، مترتب می نمایند.


منابع :

  1. عبد الله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 31-33

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210565