نظر علامه طباطبایی درباره حسن و قبح

مطلبی که درباره پیدایش حسن و قبح اولا و گسترش آن درباره معانی و مفاهیم اخلاقی و اعتباری ثانیا و توسعه آن به جامعه انسانیت و تبیین جاودانگی مسائل اخلاقی ثالثا می توان گفت این است که انسان در طلیعه امر حساس بالفعل است و متوهم بالعقل آنگاه متوهم بالفعل می شود ولی عاقل بالقوه. برخی در همین حالت وهمی می مانند و در همان محدوده وهم رشد عرضی می کنند و از آن جهت، که طبق برخی از تعبیرهای صدرالمتالهین «وهم» عقل نازل و هابط است، در منطقه هبوط عقلی به سر می برند و بعضی از آن مرحله نیز ترقی می کنند و عاقل بالفعل شده و شاهد بالقوه اند و عمری را در همان براهین حصولی عقل نظری می گذارنند و اوحدی از آنها در جهاد اکبر پیروز می شوند که مفهوم معقول را موجود مشهود کنند و از حصول به حضور بار یابند و از برهان به عرفان واصل شوند تا آنکه معارف متقن عقلی برای آنان مشهود عینی شود، «از علم به عین آید و از گوش به آغوش». البته برای شهود نیز مدارج بی شماری است که با ابدیت و عدم انقطاع همراه می باشد.
چون انسان قبل از هر چیز با محسوسات انس دارد، معانی حسی را بیش از دیگر مفاهیم ادراک می کند و در هنگام رشد به مرحله برتر، همان معانی منتزع از محسوس ها را تجرید می نماید و به مفاهیم وهمی و آنگاه به معارف عقلی توسعه می دهد. این روش در فلسفه مشا به ویژه در سخنان «ابن سینا» کاملا مشهود است. سپس در تحلیل های «صدرالمتالهین» نیز ظهور وافر کرده است. نمونه آن را می توان درباره معنای قوه و مدارجی که «بوعلی» برای این واژه یاد می کند، یافت.

نظر علامه طباطبایی درباره حسن و قبح
حسن و قبح نیز از همین قبیل است که استاد «علامه طباطبایی» در نوشتار خویش به آن اشارت فرموده اند، یعنی اولا زیبایی و تناسب با نیروی حسی انسان به نام حسن و عدم تناسب با چنین ادراکی حسی به نام قبیح پیدا می شود. ثانیا آنچه درباره محسوس ها بررسی شد به معنای اعتباری و عناوین اجتماعی به کار گرفته می شود یعنی چیزی که با اغراض اجتماعی و سعادت بشر مناسب است حسن خواهد بود و چیزی که با اهداف جامعه انسانی هماهنگ و مناسب نباشد قبیح می باشد؛ مثلا عدل حسن است و ظلم قبیح، و دوام و ثبات این نوع از حسن و قبح تابع دوام ملایمت و عدم تلایم آن با اغراض اجتماعی بشر است، عدل همیشه حسن است چون همیشه ملایم با هدف انسانی است و ظلم دائما قبیح است چون همواره ناملایم با غرض بشری است.
سخن دیگری که استاد علامه طباطبایی دارند که مانند گفتار قبلی ایشان با تلخیص و تغییر الفاظ و حفظ مقصود بیان می شود، این است که: اولا ما بسیاری از حوادث طبیعی را خوب می دانیم و آنها را دوست داریم و حوادث دیگری را بد می دانیم و آنها را دشمن داریم، نظیر آن که بسیاری از اندام ها، بوها، مزه ها را که از راه احساس نه از راه خیال، ادراک می کنیم خوب می دانیم و بسیاری دیگر مانند آواز حمار، مزه تلخ و بوی مردار را بد می شماریم. ثانیا بعد از بررسی می یابیم که خوبی گروه اول و بدی گروه دوم مطلق نیست و دارای واقعیت اطاقی نیستند، زیرا مشاهده می نماییم که حیوان های دیگری هستند که روش آنها بر خلاف سیره ما است، مثلا آواز حمار برای نوع آنها دلنواز است و بوی مردار نسبت به مردار خوار شامه پرور است. ثالثا از جمع دو مطلب یاد شده جنین استنباط می شود که دو صفت خوبی و بدی که خواص طبیعی حسی نزد ما دارند، نسی اند نه مطلق و مربوط به کیفیت و ترکیب اعصاب یا مغز یا سایر دستگاه ادراکی ما است و حیوان دیگر که دارای سلسله اعصاب ادراکی و تحریکی خاص خود است همانند انسان نخواهد بود، بلکه گاهی بر خلاف انسان می باشد.


منابع :

  1. عبد الله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 63-65

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210577