تمایل به داشتن شخصیت، از عوامل گرایش به ایده آل

یکی از عوامل روانی که ضرورت گرایش به ایده آل را ایجاب می کند، تمایل به داشتن شخصیت است. آن چه که از مجموع تحقیقات درباره علوم گوناگون انسانی نتیجه می شود، این است که هر انسان دارای وضع روانی معتدل، می خواهد دارای شخصیت بوده باشد. چنان که کسی که دارای شخصیت همگانی است، می تواند وضع روانی معتدل داشته باشد. در تعریف و اجزا و عناصر و عوامل تأیید کننده و یا مزاحم شخصیت، فلاسفه و روان شناسان و روان کاوان و روان پزشکان مطالب فراوانی گفته اند. ما در این مبحث که می خواهیم شخصیت را به عنوان یک عامل روانی برای گرایش به ایده آل مطرح کنیم، احتیاجی به بررسی های طولانی درباره آن مطالب احساس نمی کنیم. بلکه به بیان چند مطلب درباره شخصیت، از آن جهت که مربوط به موضوع بحث ما است، می پردازیم:
1- به یک معنای عمومی، هر موجودی به دلیل ساختمان طبیعی مخصوص، در قلمرو جهان طبعت، پدیده های ملایم را جلب و نا ملایم ها را دفع می کند. در نتیجه، به شکل موجود ترکیب یافته ای در می آید و مدتی قلمرو هستی را با همان شکل اشغال می کند، موجودی این چنین دارای "خود" است. این "خود طبیعی" از نظر شناسایی های ما مورد آگاهی و اختیار نیست. این "خود طبیعی" از گیاهان شروع می شود در موجودات حد متوسط، از گیاه و حیوان مانند مرجان دریایی و اسفنج رشد می یابد و در حیوانات، از پست ترین آن ها گرفته تا عالی ترین انسان با شخصیت امتداد پیدا می کند. هر چه که هوش و استعداد و تفکر و حافظه حیوان عالی تر می شود برای انعقاد شخصیت آماده تر می شود.
2- "خود طبیعی" از نظر علمی هر اندازه هم قوی و استوار بوده باشد، دلیل بر تکامل آن موجود دارای "خود" نیست. البته می دانیم که "توماس هابس" ها، "نیچه" ها و به طور کلی هوا خواهان قدرت و قوه از این نظرها راضی نیستند، ولی اگر در طول تاریخ با یک نظر دقیق بررسی کنیم، خواهیم دید که قوی ترین "خود" های طبیعی، در امواج متلاطم عصر خود یا اندکی پس از دوران خود، به بوته فراموشی سپرده شده اند. یا این که تاریخ گروهی از آن ها را برای نشان دادن سمبل ضد انسانی، از فراموشی حراست کرده است. در صورتی که شخصیت های ضعیف، که شاید حتی مانند کپلر به نان روزانه خود محتاج بوده و حتی گاهی دست به سوی این و آن دراز کرده، در تاریخ به عنوان شخصیت های جاودان تثبیت شده اند.
آن افرادی که برای بشریت واقعیات سودمند به یادگار گذاشته اند، اکثرا دارای "خود طبیعی" که فقط لذت بردن از زندگانی شخصی و فرار کردن از ناراحتی ها را هدف خود قرار می دهد، نبوده اند. اگر قانون گذاران مصلح بشریت را از نظر بگذرانیم، خواهیم دید زندگی و بقای آنان در عرصه هستی به یک عده عوامل ناچیز بستگی داشته است. ادیسون با نداشتن پوشاک نزدیک بود از سرما هلاک شود. قانوگذار معروف یونان، سولون در مقابل سایر اقویای یونان دارای یک "خود طبیعی" قوی نبوده است. معاش سقراط به وسیله کربتون اداره می شد. او نتوانسته بود به زن اخلاقش اکانتیب پیروز شود و دائما از این موضوع رنج می برد، مانند کنت لئون تولستوی.
ابوذر غفاری با آن کهولت سن و ضعفی که داشت و با آن وضع اندوه بار که مانند یک توپ، معاویه به جلوی عثمان و عثمان به جلوی معاویه می انداخت، در آخر کار در بیابان ربذه جان خود را از دست داد. او توانست با شخصیتی که داشت، انحراف یک امپراتوری بزرگ را اثبات کند.
3- "خود طبیعی" با نظر به هدف مطلقی که در به دست آوردن عوامل آن منظور می شود، هرگز به صورت یک "خود واقعی" بر نخواهد آمد. زیرا در قلمرو زندگی، هرگونه مزایای طبیعی برای به وجود آوردن یا تکمیل "خود" تحصیل می شود، هدفی جز آزادی بیشتر برای جولان در دو قلمرو انسان و جهان، منظور نمی کند.
مگر ثروت غیر از به دست آوردن مواد با پولی که بتواند موانع خواسته های طبیعی انسان را بر طرف کند، هدف دیگری هم دارد؟ مگر دانش هدفی جز این که مجهولات او را از جولان در میدان زندگی باز ندارد، چیزی منظور می کند؟ همچنین مقام و غیر ذلک. چون آزادی و رهایی فقط باز شدن راه را نشان می دهد، نه هدف را. بنابراین، یک واحد اصلی وجود ندارد که عوامل سازنده بتواند حقیقتی را به عنوان "خود واقعی" یا شخصیت به اصطلاح معمولی بسازد. ممکن است گفته شود لذایذی که مورد خواست انسان هاست، غیر از آزادی طبیعی است و این لذت می تواند "خود واقعی" را منعقد کند.
این گفته بیش از توهم نیست، زیرا لذت شخصی نمی تواند هدف عالی انسان ها باشد، اگر چه ممکن است مانند سایه، دنبال تکامل هر فرد راه بیفتد. با نظر به ساختمان جسمانی ما لذایذ طبیعی بسیار محدود است. غرایزی که در صورت اشباع برای ما لذت می بخشند، این لذایذ را آمیخته با پدیده های غیر لذیذ ایجاد می کنند. به اضافه این که، هم نسبی و هم در مقابل فعالیت های با عظمت روانی، بسیار محدود هستند. لذت بارترین پدیده روانی عشق است، ولی اگر به بیماری مبدل نشود، شخصیت این لذت را کنار می گذارد. یک شاعر انگلیسی، موقعی که برای مدافعه به میدان جنگ می رفت، این بیت را به معشوقه اش نوشت. «من اگر شرافت خود را بیش از تو دوست نمی داشتم، نمی توانستم این قدر به تو محبت داشته باشم.»
نتیجه این بررسی این است که کوشش در این دنیا برای به وجود آوردن شخصیت، اگر چه به عنوان "خود طبیعی" هم بوده باشد، نتیجه ای نخواهد داد. زیرا طبیعت "خود" همیشه در جریان است و مزایایی که برای تثبیت "شخصیت" به کار خواهد رفت، فقط یک جریان آزاد را تقویت خواهد کرد. بدین جهت است که ما بایستی کلمه "خود پرستی" را از بین برده و به جای آن پرستش "خود موهوم" یا "خود خیالی" را استعمال کنیم. اما یک نقطه به عنوان هدف مطلق و ایده آل، می تواند زندگانی را در همه پدیده ها به نفع شخصیت رهبری و ارزیابی کند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- ایده آل زندگی و زندگی ایده آل- صفحه 94-98

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210764