بررسی مفهوم حقیقت مطلق

یکی از نمادهایی که نویسندگان و دانشمندان آن را فرضیه می انگارند، در حالی که حقیقت پذیرفته شده ای از نظر علم می باشد، نماد «حقیقت مطلق» است. بحث در این زمینه با آغاز سده های نو درگرفت. پیشنیان برای آن عنوان مستقلی را باز نمی شناخته اند، هر چند واژگان بیشتر آنان، نشان از باورشان داشته و افراد انگشت شماری از آنان در چنین مقوله های شک و تردید نموده اند. کوتاه سخن این که: زبان و نوشته معاصران نشان از آن دارد که «مطلق» را از آن روی پنداشت می شمارند که از نظر علمی دلیلی بر اثبات آن وجود ندارد، اما ژرف بینی چنین مقوله ای و دقت نظر در طبیعت برونی و پیوند اندیشه ها با آن، از سویی، قطعیت اثبات چنین رویکردی را بیان می نماید و از سویی دیگر نشان از نفی آن دارد. ناگزیر چنین باید اظهار داشت که: تاریخ معرفت های بشری، ما را به پرسش هایی در عرصه رویکردهای فلسفی و علمی و ارتباط اندیشه با موضوع هایی که به مسائل نسبی می پردازد، رهنمون می شود و چنین پرسش هایی را در می افکند: حقیقت مطلقی که اندیشه ها به دفاع از آن برخاسته اند، چیست؟ آیا حقیقت مطلق واقعیت دارد، یا تنها جایگاهی در اندیشه دارد؟ ارزش شناخت حقیقت چیست و راه رسیدن به آن کدام است؟ نمی توان ادعا نمود پاسخ به چنین پرسش هایی، ساده است و نیاز به تکاپوی اندیشه ندارد. نیز نمی توان اظهار کرد که نمادهای یاد شده، مواردی بدیهی بوده، نیازمند بازنگری و تبیین دیدگاهی نیست. چگونه می توان چنین ادعایی نمود، در حالی که بسیاری درباره آن اختلاف نظر داشته، استدلال ها و بررسی های سترگی را پیش روی نهاده اند! با این وجود، بسیاری از آنان موفق به درک کنه موضوع نشده، سرگردانی را تجربه می کنند و راه به جایی نمی برند. با این وجود، می توان بر مبنای بحث گسترده ای که پیش روی می گذاریم، تا اندازه ای پرده از چهره حقیقت برداریم و با این پرسش آغاز نمایی: حقیقت مطلق چیست؟ حقیقت، نمادی است که واژه ای برای تبیین آن، جز واژه «ثابت» نمی توان یافت. این کلمه، حقیقتی نسبی را پیش روی می گذارد، زیرا ما نایی هر پدیده ای بر مبنای این واژه صورت می پذیرد. به همین جهت، می توان اثباتی ذهنی را که همانند تجسم است و پیش تر بحث آن گذشت، تصور کنیم، گو این که در عالم برون تحقق نیافته باشد. در کنار چنین رویکردی، اثبات اعتباری پیش رویمان قرار می گیرد که برگرفته شده از داده هایی فردی یا اجتماعی است و جلوه های آن را می توان در رهبری و آیین کشور داری یافت که هر چند اموری هستند فاقد جان مایه های جوهری، اما آثاری حقیقی را از خویش به جای می گذارند.
گونه دیگر نماد مورد بحث، در رویکردهای عرضی جلوه گر می شود. این رویکرد به مفهوم آن است که نمادی در جهان برون اثبات شود که همانند دو رویکرد یاد شده پیشین نیست و در علم و فلسفه از آن به عنوان حقیقت های عرضی یاد می گردد. مثلا کروی بودن سیب و استواری درخت و خمیدگی سالخوردگان، از آن نوع است که قائم به ذات خویش نیستند، اما نمادی برونی دارند گونه چهارم رویکردهای اثباتی را که می توان در تجلی های خارجی یافت، نیاز به مکان و موضوع ندارد که اجسام طبیعی، جلوه های آن شمرده می شوند. یکی دیگر از حقیقت های موجود، در هم گرایی و هم سویی درک و واقعیت های فرا روی ادراک جلوه گر می شود که باور وجود کتاب در کتابخانه از این نوع است. برخی از اندیشمندان، غافل از معنای حقیقت شده، آن را انکار نموده و چنین پنداشته اند که حقیقت در پس پدیده ها و نمادهای آشکار آن نهفته است و بر این اساس چنین اظهار داشته اند: فلسفه و علم، ما را تاکنون ناگزیر از تصور حقیقتی فراتر از نمادهای آشکار برونی که حواسمان درک می نماید نساخته اند. این گروه توجه ندارند که: حق وحقیقت و این گونه واژه ها که بیانگر اثبات نمادی هستند، به گونه ای نا خود آگاه توسط اندیشه پی ریزی شده و نمادهای مورد پذیرش همگان، حقیقت هایی برونی هستند که احساس و مشاهده، آن را اثبات می کند. بنابراین، آب و درخت و انسان و کرویت و رهبری و تجسم نمادها، مواردی شمرده می شوند که اثبات آن ها در جهان خارج دست داده است و بر اساس چنین روندی، حقایقی شمرده می شوند که گمان نمی روند کسی انکار آن را بپذیرد.
مطلق، واژه ای همانند حقیقت است که نمی توان آن را از جمله تجسم های نفسانی آدمی شمرد که عالم خارج با آن آشنایی نداشته باشد. برای تبیین این واژه، هم چون تفسیر حقیقت، نیازمند ارائه برداشتی از مفهوم آن هستیم تا دریابیم آیا واقعیتی برای آن رقم خورده، یا این که ما آن را بهره گیری از اندیشه خویش آفریده ایم؟ ناگزیر باید اذعان کنیم که مطلق رها شده از قید و بندها، نمادی شناخته شده در گستره علمی است که رویکرد به واقعیت دارد. اصول ریاضی در کلیت خود، از این نوع هستند که هیچ قید و بندی نداشته و ندارند. بنابراین، اگر بگوییم چهار منهای دو مساوی است با دو، به مطلقی اشاره نموده ایم که هم، اکنون برخوردار از واقعیت است و هم میلیون ها پیش از این، دارای همین واقعیت بوده است و هم این که طی میلیون ها سال آینده، از چنین واقعیتی، چه در کره خاک و چه در کهکشان های گسترده برخوردار خوهد بود؛ معدود آن، گو هر چه باشد، چه سیب و چه انار، چه کتاب و چه دینار و چه کهکشان. نیز این گونه است پی آمد رویدادها و حوادث هستی.
جسم متحرک نمی تواند پیش از طی مرحله آغاز ین، به مرحله انجام برسد. قوانین و مقررات کلی دیگری هم وجود دارد که علم و صنعت، درستی آن را باور دارند. آن چه تردید ناپذیر می نماید، این است که قوانین و داده های مطلق، برگرفته شده از واقعیت هایی است که انسان با آن سروکار داشته و دارد. گذشته از آن، اشتیاق آدمی و تلاش شگفت انگیز وی برای یافتن حقیقت مطلق، چنان در فزونی و آشکار است که هیچ رویکرد فلسفی نمی تواند آن را پوشیده نگاه دارد. هنوز هم تفکر و اندیشه بشری رو سوی پناه گرفتن در امنیت دانش و آگاهی دارد و برای رسیدن به چنین هدفی در تلاشی شبانه روزی بوده، از هر ابزاری بهره می گیرد تا به وحدتی فراگیر که بتواند پاره های از هم گسیخته دانسته های وی را گرد هم آورد، دست یابد و خل موجود در این عرصه را بپوشاند، تا مگر مفاهیم کمی گوناگون را به یکدیگر پیوند دهد و میان حقایق مختلف، وحدتی را ایجاد کند. آدمی ضمن سیر و سلوک در گستره های هستی، تلاش می نماید به مفهوم و معنی ماده مطلق که هیچ جرم فیزیکی از آن تهی نیست، دست یابد. اگر نادیده انگاران حقیقت مطلق بر این باورند که: «هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد» و با دستاویز قرار دادن چنین رویکردی، خواستار آن باشند که نمادهای برونی و مشهودات خارجی و نفسانی را مورد انکار قرار دهند، جز این پاسخی نداریم که از آنان بخواهیم به جهان خارج و انسان تشنه آگاهی و پیوندهای موجود میان این دو، عنایت و توجه کنند.
باز هم باید بر این نکته انگشت بگذاریم که اگر هدف آنان از طرح چنین نگرشی، آن است که هیچ نمادی وجود ندارد که بتوان آن را به واسطه ابزاهای حسی دریافت و اظهار داشت که مطلق این است، همانند آن باشد که کسی ادعا نماید می خواهد به حقیقت عدد سه دست یابد و هر چه آن را بررسی نموده، به نمادهای که «عدد» نامیده شود، راه نیافته است. پس اگر این امکان دست دهد که مطلق را به گونه ای محسوس و موجود بیابیم، ناگریز باید آن ر ا به گونه ای محدود که خالی از نمادهای نسبی نباشد، دریابیم، در حالی که ما مطلق را براساس دریافت های فردی باور می کنیم وبه حقیقت آن پی می بریم. هنگام که پدری از دیدار فرزندش لذت می برد، با امر مطلقی مواجه است که در مهر فردی جلوه گر می شود. از همین نوع است، مسأله زیبایی و موسیقی و کرنش در برابر بزرگان و بحث خیر و نکویی و عدل و داد. ما، چنین مطلق هایی را بر اساس احساس و وجدان خویش در می یابیم. نیز ما با دیدن نمونه ای از یک دایره می توانیم بگوییم: مطلق دایره را مشاهده نموده ایم. این نمونه ها، بیانگر تجلی مطلق های حقیقی است و نمی توان بدون تصور ویژگی های مرتبط با آن ها، چون نفس طبیعت، ماده، حرکت، عدد، کمیت کیفیت، زمان، مکان و انسان و دیگر حقایقی از این نوع که تجلی و نما برونی دارند، تصور و برداشتی از آن داشت. کوتاه سخن این که: حقیقت مطلق به مفهوم مزبور، برداشت درستی است که انسان آن را از جهان خارج بر گرفته ای ناخود آگاه نیافریده است. انسان، چه درکی از چنین روندی داشته باشد و چه فاقد این درک باشد، حقیقت مزبور وجود خواهد داشت. به عنوان مثال، می توان گفت: آدمی چه بداند و چه نداند، قطر دایره، آن رابه دو نیمه مساوی تقسیم می کند و انسان خواه این حقیقت را درک نماید و خواه ننماید، حرکت (انتقال ازنقطه ای به نقطه ای دیگر)، حقیقتی مطلق بوده و نسبیت را برنمی تابد.
از آن چه گذشت، ارزش شناخت حقایق مطلق را در می یابیم و پی می بریم که علوم همواره به دنبال یافتن چنین حقیقت هایی بوده، فلسفه بر آن است تا شناختی این گونه را ویژه خود بشمارد. نیز راه های یافتن حقایق مزبور را باز شناختیم و دانستیم که دانش برای دست یافتن به شناختی از هستی چه در مراتب کلی آن و چه در رده های جزئی، نیازمند چنین حقایقی است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- هم گرایی دین و دانش- صفحه 252-248

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210775