کلیت قانون علمی در ارتباط با واقعیات

موضوع قانون علمی، لزوما باید کلی باشد، مانند این که هر آبی، مرکب است از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن، با نسبت معین. منشأ کلیت یک قضیه بر دو قسم است:
قسم یکم- استقراء و آزمایش و تجربه همه انواع یا افراد یک موضوع، مثل همه انواع جانداران یا همه افراد یک نوع جاندار که به طور کلی، موضوع قضیه علمی قرار می گیرد، مانند این که همه انواع حیوانات تولید مثل می کنند. البته مشاهده مستقیم اغلب انواع یک موضوع (مثلا حیوان) خصوصا با نظر به گسترش وسیع علوم مربوط به حیوان شناسی، در دوران ما امکان پذیر نیست، و با این حال می توان با یک مسامحه جزئی ادعای کلیت نمود و قضیه را به عنوان یک «قضیه علمی» مطرح کرد. اما باید در نظر گرفت که همین مسامحه جزئی، بایستی مورد توجه و تذکر قرار بگیرد، تا بررسی کنندگان به اشتباه نیفتد. چرا که استقراء و آزمایش و تجربه در همه افراد یک موضوع، نه امکان پذیر است و نه مورد احتیاج. ما با شناخت یک موضوع از نظر عناصر اصیل، می توانیم درباره افراد آن موضوع، قضیه کلی صادر کنیم.
به عنوان مثال: وقتی که هویت آب را با همه عناصر تشکیل دهنده اصیل آن شناخیتم، می توانیم آن را موضوع یک قضیه علمی معرفی کرده و بگوییم: همه افراد و مصادیق «آب» چنین و چنان است، به جز مشخصات موضعی، مانند املاح گوناگون که در آب های روی زمین به طور متفاوت وجود دارد.
خلاصه، برای تشکیل یک قضیه علمی که از کلیت و شمول بر تک تک افراد یک موضوع برخوردار باشد، کافی است از هویت آن موضوع را به طور صحیح بشناسیم. البته برای بیان یک قضیه علمی درباره انواع یک جنس، شناخت هویت آن جنس کافی نیست، بلکه هر نوعی را باید با همه مختصات آن، مورد تحقیق قرار بدهیم. مثلا ما نمی توانیم با شناخت جنس کلی حیوان، به عنوان این که موجودی دارای احساس است و تولید مثل می کند، درباره تمام هویت نوعی از انواع حیوان که مثلا اسب باشد، شناخت کلی حاصل کنیم.
قسم دوم- انشائی تجریدی. کلیت ناشی از انشاء تجریدی، عبارت است از: فعالیت مغزی برای ایجاد هویتی که هیچ نیازی به مشاهده موارد و مصادیق آن هویت ندارد، مانند اعداد و اعمال ریاضی و اشکال هندسی و احکام مربوط به آن ها. اگرچه برای انشاء و تجرید عدد 2، نخست و قبل از هر چیزی مشاهده دو سنگ یا دو انسان و یا دو درخت لازم است و هم چنین برای انشاء تجریدی دایره، نخست مشاهده یک ظرف دایره ای، یا یک حوض دایره ای مورد نیاز حتمی است، ولی پس از طی مراحل ابتدایی، در انشاء هویت های مزبور اصولا نیازی به مشاهدات عینی وجود ندارد.
به همین جهت است که کلیت آن ها، با فعالیت انشائی مغز به خوبی حاصل می شود. حکم به این که چهار به اضافه چهار، می شود هشت، در مغزهای رشد یافته معمولی نه تنها نیازی به استقراء همه موارد فرمول ندارد، بلکه احتیاج به دیدن حتی یک مورد هم ندارد. بر این اساس، اگر چنین فرض کنیم که رشد یک مغز، بدون احتیاج به طی کردن کردن مراحل اولیه مشاهدات، امکان پذیر باشد، بی تردید بدون احتیاج به تماس برقرار کردن با واقعیت های عینی، اعمال ریاضی و هندسی را انجام خواهد داد. علاوه بر آن، می دانیم که مغز آدمی در موقع اشتغال به فعالیتهای ریاضی، کم ترین توجهی به نمودها و پدیده های عینی (که منشأ انتزاع واحدهای آن فعالیت ها می باشد) ندارد.

تعمیم دیدگاه علمی
شرط کلیت قضیه، تنها برای صحت یک قانون علمی است. به این معنی که فقط قانون علمی احتیاج به کلیت دارد، نه هر مسأله و دیدگاه علمی. در این راستا، می توانیم قرار گرفتن ذهن را در برابر یک موضوع در جریان علمی، بدین ترتیب توضیح بدهیم:
1- آمادگی ذهن به دریافت موضوع به انگیزگی عواملی که در مبحث یکم توضیح داده ایم. برای این آمادگی، باید شرایط ضروری ذهن و موانعی را که ممکن است از برقرار شدن ارتباط میان ذهن و موضوع جلوگیری کند، در نظر گرفت. به عنوان مثال: اگر ذهن یک بررسی کننده، موضوعی را که می خواهد مورد شناخت علمی قرار بدهد، قابل وصول علمی نداند، این طرز تلقی درباره موضوع، مانعی است ذهنی که سطح ذهن بررسی کننده را اشغال نموده است و چاره ای جز این وجود ندارد که نخست باید این مانع برطرف شود. چنان که برای به وجود آمدن اشتیاق و اراده دریافت علمی موضوع، به طور قطع، انگیزه منطقی ضرورت دارد و بدون آن انگیزه، ارتباط میان ذهن و موضوع، سطحی بوده و محصولی جز خیال و پندار و بازیگری های بی اساس مغزی نتیجه ای نخواهد داد.
2- در استمرار لحظات ارتباط، همواره نوعی فعالیت ذهنی ضمنی صورت می گیرد که ممکن است بررسی کننده به هیچ وجه متوجه فعالیت یاد شده نباشد. این فعالیت را می توانیم «قضیه سازی» اصطلاح نماییم. مثلا در امتداد ارتباط با یک جاندار (برای بررسی)با ده ها پدیده ها و حرکت و روابط روبه رو می شویم که هر یک از آن ها در مجرای اصول و قوانینی معین به جریان می افتند. مانند این که: منظور ما از تحقیق در جانداری که مورد بررسی است، فقط از نظر بازتاب عضوی آن، در برابر حرارت است. در مسیر به دست آوردن این منظور، سرعت و کندی حرکات حیوان را نیز می بینیم. به اضافه این که حرکت سریع را از حرکت کند نیز تشخیص می دهیم، و ضمنا علت آن دو نوع حرکت را هم تا حدی درک می کنیم. در این موضوع، هدف اصلی ما، اگرچه نه تشخیص نوع حرکت است و نه درک علت آن، ولی چه آگاه و چه ناآگاه، در ذهن ما دو نوع قضیه سازی به جریان می افتد.
الف- یک حرکت، سریع تر از حرکت دیگری، و دیگری کندتر از آن حرکت است.
ب- علت حرکت سریع، شدت تأثیر عامل گریز است که حیوان را به حرکت سریع تر وادار
می نماید.
3- بهره برداری از این قانون ذهنی که پدیده ای که به عنوان یک معلول در جهان عینی بروز می کند، حتما با تکرار علت همان معلول تکرار می شود. بنابراین، این معلول یک پدیده منحصر به فرد در جهان عینی نیست. پس باید دست به استقراء و تجربه زد و این اصول را در شرایط و موقعیت های مختلف مورد بررسی قرار داد.
4- اگر از استقراء و تجربه های فرا گیرنده همه موارد، به یک قضیه عمومی که در همه موارد صدق کند، برسیم ما قانون کلی آن موارد را به دست آورده ایم. همان گونه که ملاحظه می شود، کلیت از مرحله چهارم، یعنی از ارتباط علمی با موضوع انتزاع می شود، در صورتی که همه مراحل ما قبل مرحله چهارم، در به وجود آمدن جریان علمی ضرورت دارند.
5- هنگامی که از استقراء و تجربه ها قانون کلی به دست آمد، یک عده از پدیده ها به عنوان «شرایط» و «موانع» مفاد قانون نیز مطرح می شوند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- علم و دین در حیات معقول- صفحه 53 -56

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210791