بررسی علوم در رسیدن انسانها به حیات معقول

امتیازاتی که افراد انسانی آنها را به دست می آورند، آیا مطلوب ذاتی هستند یا مطلوبیت آنها تابع هدفی است که می تواند برای انسان ها قابل وصول باشد؟ درست مثل مسائل زیر:
1- هنر برای هنر یا هنر برای انسان؟
2- سیاست برای سیاست یا سیاست برای انسان؟
3- قضاوت برای قضاوت یا قضاوت برای انسان؟
4- مدیریت برای مدیریت یا مدیریت برای انسان؟ و....
در این مسأله بسیار مهم (به طورکلی) دو نظر اساسی ابراز شده است:
نظریه یکم- اهمیت امتیازات مزبور، به آن اندازه است که باید گفت: اصالت و مطلوبیت در خود آنهاست؛ اگرچه انسانها در زندگی و ابعاد باید از آن امتیازات حتما برخوردار شوند. این نظر (به خصوص درباره هنر) خیلی صریح تر و موکدتر بیان شده و در دیگر امتیازات هم (مانند سیاست) به طور فراوان دیده می شود که عده کثیری از سیاستمداران، سیاست را به عنوان حرفه ای که مطلوب ذاتی است، می نگرند، نه به عنوان وسیله ای برای سعادت و اصلاح همه ابعاد مثبت انسانی.
نظریه دوم- در قلمرو بشری، هیچ امتیازی نمی تواند از هویت واقعی و ارزش منطقی خود برخوردار شود، مگر این که در راه حیات منطقی انسان ها به فعالیت بیفتد. علمی که به سود انسان ها و تأمین ابعاد حیات آنان به کار برده نشود، هستی و نیستی یکسان است. یک اثر هنری که کار و وظیفه ای را درباره اصلاح حیات انسان ها ایفا نکند و با جلب مقداری شگفتی، صرفا اثبات کننده نبوغ هنرمند باشد، هستی و نیستی آن هنر، با هم مساوی است.
حمایت کنندگان هر دو نظر، دلایل و شواهدی برای اثبات ادعای خود می آورند، اما از دیدگاه اسلام مسأله مزبور مطابق مسائل گذشته، به صورتی دیگر مطرح می شود، بدین قرار:
اسلام همه تلاش ها و تکاپوهای بشری را در به دست آوردن «حیات معقول»، صحیح و درست می داند. این حیات، یک نمود فیزیکی محض و مشخص نیست، بلکه دارای جهات و ابعادی بسیار متنوع است و این جهات و ابعاد از نظر اهمیت و تقدم و تأخر، با یکدیگر مختلف می باشند. می دانیم که نخستین و با اهمیت ترین ابعاد مادی حیات معقول، تنظیم مسائل اقتصادی به معنای عمومی آن است. بنابراین، دانش اقتصاد در بعد مادی از اولویت و اهمیت درجه اولی در حیات معقول برخوردار می باشد. هم چنین، علوم پزشکی و علوم طبیعی که در مقدمات پزشکی ضرورت دارند، و انواعی از علوم مهندسی مربوط به مواد معدنی، ساختمان، مسکن، کشاورزی، برق و امثال این ها، بدون تردید باید با طرق و وسایل و ابراز خاص خود، به عنوان عوامل ضروری «حیات معقول» فعالیت نمایند. البته روشن است که این گونه علوم تحققی که مربوط به ابعاد عینی حیات معقول انسان ها می باشند، غالبا برای رفع احتیاجات ابعاد عینی مزبور مورد بهره برداری قرار می گیرند و از این رو از اولویت قطعی برخوردار می باشند. بر این اساس، مراکز علمی و دانشکده های مربوط به این علوم، باید از حداکثر اساتید متخصص، ابراز و وسایل تحقیق و آموزش لازم و کافی برخوردار باشند.
نوعی دیگر از علوم که باید با اهمیت حیاتی مرد توجه قرار بگیرند، علوم انسانی می باشند. آن چه که به عنوان «جهت» می تواند در علوم انسانی، در اسلام مطرح شود، بهبود اخلاقی و روانی انسان هاست، نه فقط شناخت نمودها و رفتارهای انسانی.
به عبارت کلی، آن چه که اسلام از علوم انسانی می خواهد، شناخت نهادهای متنوع و استعدادهای گوناگون انسانی است. برای امکان پذیر ساختن پیشرفت تکاملی و آزادانه انسان در مجرای حیات معقول، اگر شناخت همه جانبه انسان، به تدریس و مطالعه ده ها مکتب مختلف و علومی هم چون روان شناسی و تاریخ مردم شناسی و جامعه شناسی احتیاج داشته باشد و اگر اصلاح نفوس انسانی به تدریس و بررسی ده ها مکتب روانکاوی و روانپزشکی و حقوق جوامع و ملل نیازمند شود، این کارها لزوما باید انجام پذیرد و بررسی همه این مکتب های مربوط به انسان، هرگز نباید تنها برای آرایش ذهنی و کسب امتیازات اعتباری و صوری صورت بگیرد، بلکه حتما باید در جهت ایجاد زمینه هایی مناسب، دقیقا برای برخورداری جامعه از حیات معقول مورد بهره برداری قرار بگیرد. به همین ملاک، رشته های فرهنگ شناسی جوامع گذشته و امروز نیز برای درک و آشنایی با قوانین و اصول اساسی که سیر و تحول فرهنگ ها را در فراز و نشیب ها اداره می کنند، ضرورت قاطعانه دارند.
نوع دیگر از علوم، عبارت است از: علوم نظری که در مقابل قضایای علمی محض و علوم عملی، مطرح می شوند. علوم نظری را می توان به سه قسمت عمده تقسیم کرد:
قسمت یکم- تئوری ها و فرضیه هایی که برای تفسیر و توضیح هر یک از رشته ها مورد بحث و بررسی قرار می گیرند. ارزش اسلامی این قسمت از فعالیت های نظری، وابسته به ارزش آن واقعیت است که آن تئوری ها و فرضیه ها پس از تحقیقات، شکل قضایای علمی برای آن واقعیات به خود می گیرند.
به عنوان مثال: فرض می کنیم در قلمرو علوم روانی، این قضیه که نیرومندترین غریزه، صیانت ذات (حفظ خود طبیعی) است، به عنوان یک تئوری مطرح شده است. ارزش فعالیت های مغزی درباره تحقق در این تئوری، با مفیدیت شناخت انسان از نظر غرایز سنجیده می شود که با درک و شناخت آن، معرفت ما درباره نوع انسانی از نظر غرایز، مبتنی بر آن قضیه بوده، دگرگونی هایی را در ساحت علوم انسانی به وجود خواهد آورد. اهمیت این دگرگونی بر هیچ کس پوشیده نیست.
قسمت دوم- آن دسته از مسائل نظری که همواره پا به پای هریک از رشته های علوم حرکت می کنند، مانند فیزیک نظری در برابر فیزیک تجربی محض و علمی (کار بسته)، شیمی نظری در برابر شیمی علمی محض و علمی. هم چنین است حقوق نظری و اقتصاد نظری و روان شناسی نظری و غیر آن. منشاء بروز این سلسه مسائل نظری، عبارت است از باز بودن نظام و سیستم واقعیاتی که علوم درباره تحقیق و بررسی می کنند. تعین خاص و محدودیت قلمرو هر یک از علوم، با نظر به موضوع و هدف مشخصی است که دانشمندان برای درک و وصول به آن تلاش می کنند. مسلم است که تعین و محدودیت قلمرو یک علم، نمی تواند موضع و هدف آن علم را از مجموع پیوسته طبیعت، جدا کرده و ماهیت آن را واقعا ببندد. روی این اصل، هر موضعی که در یک علم مطرح می شود و مسائلی فراوان پیرامون آن به وجود می آید، به جهت باز بودن نظام آن، موجب بروز مسائلی دیگر می شود که یا کاملا تاریک هستند و یا مخلوطی از تاریک و روشنایی ها می باشند.
این مسائل در جریان فعالیت های ذهنی دانشمندان، به عنوان «قضایای نظری» مطرح می شوند. بحث و تحقیق از این گونه مسائل نظری (مانند مسائل قسمت دوم) مسلما از اهمیتی که در ذات خود آن علوم وجود دارد، برخوردار می باشد. اما قسمت سوم از علوم نظری، دانش هایی هستند که کاملا ذهنی به نظر می رسند و احساس می شود هیچ گونه واقعیتی جز همان فعالیت خاص ذهنی در بر ندارند. باید گفت: ما هیچ گونه فعالیت ذهنی را سراغ نداریم که به هیچ وجه به صورت توضیح نوعی از واقعیت بروز نکند، اگر چه آن واقعیت خود دارای یک سلسله مختصات ذهنی باشد. به این معنی که هر اندازه هم یک فعالیت ذهنی جنبه تجریدی داشته باشد، قطعا محتوایی را به عنوان «جز خود» در بردارد که حداقل بعدی از شوون عالم هستی را توضیح می دهد.
به عنوان مثال: عدد 2 یک فعالیت تجریدی ذهن است که نمایانگر جنبه کمیتی واقعیات است، اگرچه به طور مستقیم به هیچ یک از نمودهای عینی جهان فیزیکی قابل تطبیق نمی باشد. ارزش این گونه علوم در اسلام، با توجه به این که ملاک همه ارزش ها با کمیت و کیفیت دخالت آن ها در «حیات معقول» سنجیده می شود، تعیین می گردد.
محبوبیت ذاتی این گونه فعالیت های ذهنی، به افزایش آگاهی ها و به فعلیت رسیدن استعدادهای مغزی و شکوفایی نبوغ ها مستند است که خالق انسان و جهان در مغز آنان به وجود آورده است. ارزش شکوفایی این گونه فعالیت های مغزی هم، از نظر نشان دادن آیات الهی، در موجودیت انسانیت نهفته است که در منابع اسلامی خیلی بالاتر از نمودهای طبیعت به عنوان آیات الهی به تفصیل مطرح شده است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- علم و دین در حیات معقول- صفحه 64- 68

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210795