در آیاتی از قرآن مجید، نوعی شناخت عمیق وارد شده است، که در اصطلاح بصیرت خوانده می شود: «قد جاءکم بصائر من ربکم فمن أبصر فلنفسه و من عمی فعلیها و ما أنا علیکم بحفیظ؛ برای شما از پروردگارتان بصیرت هایی آمده است. هرکس از این بصیرت ها بهره برداری کند، به سود خود اوست و هر کس نابینایی را بپذیرد، به ضرر خود اوست و من نگهبان شما نیستم» (انعام/ 104). «قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصییره أنا و من اتبعنی و سبحان الله و ماأنا من المشرکین؛ این است راه من، من خود و کسی را که از من تبعیت می کند، با بصیرت بینایی به سوی خدا دعوت می کنم و پاکیزه است خداوند، و من از مشرکین نیستم» (یوسف/ 108).
اگر بخواهیم معنای واقعی بینایی را به معنای بصیرت درک کنیم، باید به بینایی ذاتی که درباره خود داریم، توجه نماییم. قرآن می گوید انسان نسبت به خود بیناست. یعنی هر انسانی که از حالت میعان طبیعی عبور کند و به آن رشد طبیعی برسد که دارای خود شود، اگر بتواند به همین رشد ادامه داده و به مرحله خودآگاهی نیز گام بگذارد. قطعا به وضع خود بینا خواهد شد. این بینایی به وسیله حواس طبیعی، میکروسکوپ، تلکسوپ و دیگر فیزیکی مشاهده و دیدن نیست. موضوعی که در این بینایی مطرح است، اساسا نمود فیزیکی ندارد، زیرا این موضوع عبارت است از: خود، من، شخصیت و یا هر کلمه ای که درباره مدیر درونی مزبور به کار برده می شود. موضوعی که برای این بینایی بر نهاده شده، برای ما نزدیک ترین واقعیات است و برای درک آن، احتیاجی به هیچ واسطه ای وجود ندارد. این بینایی، چون حالت بی طرفانه دارد، واقعیت خود و مختصات آن را با روشنایی ای فوق روشنایی های فیزیکی نشان می دهد. آدمی با این بینایی همراه با آزادی است که درک می کند: آیا عادل است یا ستمگر!؟ جوینده و پوینده است، یا راکد و متوقف؟ گرایش به خیرات و کمالات دارد، یا به غوطه خوردن در خودخواهی ها و خود کامگی ها تمایل نشان می دهد؟ از زندگی گذشته اش پشیمان است، یا راضی؟ حقیقت را دوست دارد، یا خود را...؟
این است آن بینایی که قرآن اصرار می ورزد، مردم در همه شئون زندگی خود، آن را به دست بیاورند.