مقصود از تفکر ادبی نحوه شناخت و جهان بینی و نگرشی است که انسان آگاه از ادبیات واجد آن است. آگاه از ادبیات نه به این معنی است که مقداری نحو و صرف و لغت و معانی و بیان بداند، صنایع بدیع را بشناسد و مقداری شعر عربی و فارسی از بر باشد. غرض از آگاهی از ادبیات، اطلاع از ادبیات اسلامی است و مقداری ادبیات جهانی، به ویژه ادبیات جدید و اصول نقد و شناخت جدید و معیارها و مکاتب ادبی نو، معیارهای ادبیی که به ویژه پس ازجنگ جهانی دوم مطرح گشته است.
انسان آگاه از این اصول و معیارها (اگرچه اگاهی او مختصر باشد) نوع شناختی از مسائل دارد که این شناخت و تصور به «تفکر ادبی» تعبیر می کنیم. این گونه انسانی، کمابیش، از اصولی دیگر معارف بشری، مثلا هنر، جامعه شناسی، نظام های فلسفی و سیاسی و اقتصادی نیز، اندک آگاهی دارد. معلوم است که اندیشه این انسان وسعتی ویژه می یابد. و این سعه اندیشه را یک فیزیکدان، یک پزشک، یک مهندس، یک ریاضیدان، یک فلسفه دان، یک فقیه، یک عالم عقاید (متکلم)، یک مدرس گوشه حوزه، یک واعظ و... که از آگاهی ادبی یاد شده برخوردار نباشد، ندارد. اینجاست که علوم تخصص ها، بدون آگاهی ادبی مذکور، از انسان فردی می سازد، خشک، محدود اندیش و یک بعدی. و متاسفانه انسان یک بعدی، اگر با خود بتواند کنار آید، در رابطه با جامعه با اشکالات فراوان مواجه می شود، و جامعه را نیز دچار اشکالات فراوان می کند. اگر پیرو باشد، بیشتر برای خود اشکال می آفریند، و اگر پیشبرد باشد برای دیگران. اصولا محدود اندیشی و رهبری (هرچند در سطحی محدود، و در حد نوشتن یک کتاب یا اداره یک منبر وعظ که نوعی رهبری فکری است) دو امر متضاد است. و دریغا که مصداق خارجی بسیار پیدا می کند. اهمیت تفکر ادبی و لطافت روحی و سعه اندیشه و گسترش آفاق دید،که از آگاهی ادبی و اطلاعات اصولی عمومی و خواندن آثار معروف ادبیات جهانی و شناخت مکاتب و مرام ها و افکار و مقالات اقوام به دست می آید، حتی برای مردان متعهد و رهبران مذهبی، امری غیر قابل انکاراست.
یکی از فلسفه های عمده اینکه عالمان بزرگ، در روزگاران قدیم، به خواندن آثار ادبی و شعر و شناختن آن می پرداخته اند. همین بوده است، یعنی تلطیف ذوق و توسعه افق دید. سید مرتضی، پیشوای بزرگ شیعه، در نیمه اول سده پنجم هجری، خود مجالس ادبی و نقد شعر داشت. بسیاری دیگر از عالمان درباره شعر و ادبیات کارهای عمده کرده اند، با اینکه خود فقیه، محدث، مفسر و امثال آن بوده اند. اینها همه، حاکی است از اهمیت «تفکر ادبی» و بازبودن افق دید و قلمرو اندیشه و شناخت. این شناخت و نظری که از راه مطالعه افکار و آثار ادبی و نقد و تطبیق آنها به دست می آید، امری است ورای شناخت تخصصی که از یکی از رشته های علوم حاصل می شود. می توان شناخت را به منزله درخت گرفت و این شناخت را به منزله آب، که حیات و طراوت و ثمر دادن درخت به آب است.