گروههای سه گانه هنرمندان

به نظر می رسد، کوشش برای پیدا کردن جامعی مشترک برای انواع بسیار گوناگون هنرمند، همان اندازه بی نتیجه است که کوشش برای پیدا کردن جامع مشترک برای فعالیت های متنوع عقل و نبوغ های متنوع و لذایذ و آلام بسیار گوناگون. توصیفی درباره گروهای سه گاه هنرمندان که با نظر به استناد حقیقی اثر هنری به هنرمند می باشد، به صورت زیر است:
گروه یکم: علاقمندان و عاشقان فعالیت های هنری می باشند که کم و بیش قدرت درک و تشخیص اثر هنری را داشته و دارای ذوق سلیمی می باشند که با وسیله آن ذوق می توانند قضاوت فطری صحیح درباره اثر هنری داشته باشند، اگر چه نتوانند تفسیر و تحلیل علمی و فنی درباره آن اثر انجام بدهند. می توان گفت: اینان دسته ای از هنرمندان آمارتور هستند که اگر از تعلیمات صحیح برخوردار شوند و پشتکار درستی داشته باشند، می توانند به درجه ای از هنرمندان حرفه ای برسند و این معنی هم امکان دارد که توقف این گونه هنرمندان در مرحله حرفه ای به طول نیانجامد و با سرعت غیر عادی رهسپار مرحله هنرمندان سازنده و پیشرو شوند.

گروه دوم: هنرمندان حرفه ای. اینان کسانی هستند که فعالیت های هنری خواه فکری و خواه عضلانی را پیشه خود ساخته اند و با درجاتی مختلف از مهارت و هوش و استعداد در قلمرو و هنر اشتغال می ورزند. معمولا انگیزه ها و اهداف این گروه از هنرمندان در خود تکنیک هنر تجلی می نماید. این گروه به نوبه خود به دو دسته تقسیم می شوند:

دسته یکم: گروه حرفه ای محض که چیزی جز همان اصول و مبانی و قضایا و هویت کار هنری که به دست داده اند، در دیدگاه خود ندارند. اینان اگر ابداعی هم داشته باشند، جزئی بوده و توانایی سازندگی های مهم و اساسی را دارا نیستند. این گونه فعالیت در هنر همان است که در فلسفه امروزی مغرب زمین مشاهده می شود که به جای اصطلاح فلاسفه، اصطلاح کارمندان فلسفه برای آنان شایسته تر می باشد.

دسته دوم: گروه دارای منش هنری. افراد این از هنرمندان، عنصری فعال در درونشان به نام منش به وجود می آید که منش هنری نامیده می شود (همان گونه که در درون گروهی از قضات، منش قضایی و در گروهی از سیاستمداران منش سیاسی و در گروهی از مدیران، منش مدیریت به وجود می آید) و عینکی خاص به چشمان آنان می زند. تفاوت میان این دسته که دارای منش هنری هستند و دسته یکم، در این است که می توانند از حدس ها و استنباطات شخصی و شم های هنری بهره گرفته نو آوری ها داشته باشند. در صورتی که هنرمندان حرفه ای محض نمی توانند از امور مزبور که در نوآوری ها و ابداعات دخالت دارند، بهره برداری کند.

گروه سوم: هنرمندان سازنده و پیشرو. برای توصیف این گروه مجبوریم واحد اهایی را از نظر بگذرانیم که برای هویت هنرمند سازنده و پیشرو، عناصر لازم مغزی و روانی می باشند.
1- نبوغ که همان استعداد سازندگی (و به اصطلاح متداول خلقیت) است.
2- حسن انتخاب
3- معلومات لازم وکافی درباره واقعیات مربوطه
4- دقت و ظرافت درک و برقرار کردن ارتباط مناسب با موضوعی که دراثرهنری مطرح خواهد شد.
5- قدرت رهایی از اصول تثبیت شده که مانند زنجیرهای متنوع به دست و پای هنرمند پیچیده و او را از حرکت باز می دارد. این بدان معنی نیست که هنرمند باید اصل شکن باشد و هیچ اصلی را نپذیرد، بلکه مقصود آن است که یک هنرمند سازنده باید قوانین هنری را مانند آیینه هایی برای ارائه واقعیت ها تلقی نماید که با تفکرات محدود به عوامل درونی و برونی دیگر هنرمندان و دانشمندان تعبیه شده اند و در معرض شکستن و ختلال می باشند و این یک اصل اساسی است که واقعیات را نباید قربانی آیینه ها نمود، بلکه آیینه ها را به قدری که از واقعیات برای ما خبر می دهند باید ارزیابی کرد. این قدرت رهایی از اساسی ترین شروط اکتشافات علمی و صنعتی نیز می باشد. وصول به این مرحله قابل پیش بینی دقیق نیست، یعنی نمی توان زمان وصول به این مرحله و چگونگی وضع ذهن را دقیقا مشخص کرد. آن چه که در امکان و دراختیار محقق و هنرمند است، تحقیق و تجربه و تلاش در قوانین و مسائل مربوط به موضوع کار خویشتن است، اما این که در چه نقطه ای از جریانات ذهنی، این رهایی به وجود می آید، برای ما کاملا مجهول است.

6- آزادی پس از رهایی. در این مرحله عامل سازندگی خلاقیت هنرمند است و عناصر فعال شخصیت او و احساس های برین و فوق احساسات خام که نظاره و سلطه کامل به دو قطب مثبت و منفی فعالیت ها و تاثرات درونی دارد. این است عالی ترین مرحله جریان ذهنی یک هنرمند سازنده و پیشرو که می تواند با وصول به آن، از منابع «و علم آدم الاسماء کلها» بهره برداری کند. این که انسان ها دارای منابع عظیم واقعیات در درون خود می باشند، با نظر به آیه مزبور و جمله ای است که امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه، در علت بعثت پیامبران فرموده است:
«و یثیروا لهم دفائن العقول»؛ «وبرانگیزانند در آن مردم واقعیات مخفی در عقولشان را».

همان مطلبی که سقراط می گفت: «ما معلمان و مربیان، حقیقت را در انسان ها به وجود نمی آوریم، بلکه ما کار قابله ها را انجام می دهیم» یعنی آنان حقیقت را در خود دارند و ما کمک می کنیم که حقیقت را بزایند (به فعلیت برسانند)، در بیتی منسوب به امیرالمومنین (ع) که به طور فراوان از آن حضرت نقل شده، چنین آمده است:
اتزعم انک جرم صغیر*** وفیک انطوی العالم الاکبر
«آیا گمان می کنی که تو یک جثه کوچک هستی؟ در صورتی که جهانی بزرگ تر در درون تو پیچیده است.»
هیچ تئوری و فرضیه ای نمی تواند پدیده سازندگی هنری و اکتشافات علمی را به طور کامل جز مطلب بالا توضیح و تفسیر کند. آیا یکی از منطقی ترین احتمالات، آن نیست که گفته شود: قدرت تجرید با انواع گوناگونی که از مهم ترین مختصات ذهنی آدمی است، بهترین وسیله یا پلی برای صعود دانشمند و هنرمند از نمودهای محسوس به واقعیت مافوق محسوسات است که در عالم اکبر درون وجود دارد؟ آیا می توانید برای زیبایی ها مانند دسته گل زیبا، آبشار، و امواج اهتزازی دریاچه ها، شب مهتاب و یک خط زیبا، صورت زیبا، آهنگ زیبا و یک عمل ریاضی زیبا، حقیقت مشترکی جز یک حقیقت معقول مجرد در عالم اکبر درونی پیدا کنید؟ دانشمند و هنرمند با رهسپار شدن به کوی عالم اکبر می تواند با کمال مطلق در ارتباط قرار بگیرد.
هر اندازه که نفوذ فهو و احساس برین دانشمند و هنرمند به اعماق عالم اکبر بیش تر و مشتقانه و عاشقانه باشد، تحفه و ارمغانی را که از آن عالم به بشریت خواهد آورد، عالی تر و زیبا تر خواهد بود. این توفیق عظیم در اختیار انسان های متعهد به این گونه نظم و فروغ عالم هستی با او کار دارد قرار می گیرد و بس. به همین جهت بوده است که عالی ترین و دلچسب ترین و جاودانه ترین آثار هنری، آن دسته از آثارند که مبانی مذهبی یا انگیزه های مذهبی و اخلاقی و الا دارند که می توانند آدمی را از عالم محسوسات و خواسته های طبیعی محض بالاتر ببرند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 61-57

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210908