دکتر لوزنس هترر در کتاب روان کاوی و روان شناسی هنرمند می گوید:
متفکری که به طور آشکارا خلاقیت را از نیروهای ماوراءالطبیعه جدا نمود، اسپینوزا بود. وی به این نتیجه رسید که منطق، خودکار بوده و جرات نمود که کتب آسمانی را اسناد تاریخی انگارد.»
اگر چه در این عبارات مختصر، انکار ماوراء طبیعت به طور مطلق دیده نمی شود و طریق کشف و شهود در تحصیل معرفت مورد نفی یا تردید صریح قرار نگرفته است، ولی با نظربه مجموع مطالبی که در جملات مذکور گفته شده است: 1-خلاقیت جدا از نیروهای ماورای طبیعت است. 2-منطق، خودکار است. 3- کتب آسمانی اسناد تاریخی است، قیافه ای از اسپینوزا می سازد که محتملا منکر عالم معنی و ماورای طبیعت به طور مطلق بوده و راه را برای رسیدن به علم و معرفت فقط منطق می دانسته است. از آن جهت که نویسنده عبارت مذکور در مسیر نقل عقیده این شخصیت درباره خلاقیت هنری، دو عقیده بسیار مهم او را نیز نقل کرده است که در ارزیابی شخصیت فلسفی اسپینوزا بسیار موثر است. لازم است که مطالبی را در بیان شخصیت فلسفی اسپینوزا که مربوط به سه مساله موجود در عبارت نویسنده است، مطرح کنیم:
1- عقیده ای از اسپینوزا نقل می شود که وی طبق آن عقیده باید خلاقیت هنری را یکی از فعالیت ها یا یکی از مظاهر وجود خداوندی بداند. آن عقیده وحدت وجودی است که اسپینوزا در مغرب زمین با آن معروف است. او می گوید:
«باری، چنان که اشاره کردیم، راه تمییز حق و باطل این است که بدوا حقیقت روشن متمایزی را معلوم کنیم و البته این حقیقت هر چه بسیط تر و کامل تر باشد. مبنای علم محکم تر و به آن واسطه، احاطه ذهن بر امور عالم وسیع خواهد بود. پس بهترین وجوه این است که به کامل ترین وجود متوسل شویم که همه معلومات ما از حقیقت او می آید. به عبارت دیگر، همه حقایق را در او ببینیم و او را در همه حقایق دریابیم، یعنی علم به ذرات واجب الوجود پیدا کنیم.» اسپینوزا به جهت عقیده وحدت وجود، چنانکه در عبارت فوق ملاحظه می شود که همه معلومات از حقیقت او بر می آید از دیدگاه فلسفی نه فقط خلاقیت هنری را که شباهتش به صفت سازندگی خداوندی بیش از دیگر معلومات ماست، از خدا می داند، بلکه همه معلومات بشری را مستند به آن ذات اقدس می داند.
2- با این که از عبارت نویسنده چنین بر نمی آید که او معتقد است اسپینوزا غیر از منطق وسیله ای دیگر برای علم و معرف سراغ ندارد، ولی چنان که گفتیم، از عبارت: «او به این نتجه رسید که منطق، خودکار است» تا اندازه ای به ذهن خواننده، چنین متبادر می شود که اسپینوزا به شهود کاری ندارد. خلاصه، مقصود نویسنده از آن عبارت مهم هر چه باشد، باید دانست که اسپینوزا از معتقدان سرسخت شهود است.
در این عبارت که منتسب به اسپینوزا است دقت فرمایید: «اما در مقام بهبودی قوه تعقل دریافتم که انسان علم را به چهار وجه حاصل می کند: یکی آن چه از افواه مردم فرا می گیرد، مانند علم هر کس به تاریخ ولادت خویش، دوم آن چه به تجربه اجمالی معلوم ما
می شود، مثل این که به تجربه در می یابیم که نفت می سوزد. از این دو وجه معتبرتر، علمی است که از رابطه علت و معلول و مرتبط ساختن جزئیات به قوانین کلی به دست می آید. اما علم حقیقی آن است که به وجدان و شهود حاصل می شود و این علم است که خطا در آن راه ندارد و چون با معلوم منطبق است، موجب یقین است، بلکه علم حضوری و ضروری است و آن بر بسائط مبادی تعلق می گیرد، اما مواد این قسم علم بسیار کم است.»
3- آن چه که نویسنده درباره کتب آسمانی از اسپینوزا نقل کرده است. با عبارتی که ذیلا در این موضوع می آوریم، بسیار متفاوت است:
«و به علاوه، اسپینوزا نخستین کسی است که در کتب مقدس نظر علمی کرده و تفسیر عقلی و حکیمانه نموده است.
چنان که می دانیم، تفسیر عقلی و حکیمانه کتب مقدس، غیر از این است که «او جرات نمود که کتب آسمانی را اسناد تاریخی انگارد» زیرا تفسیر عقلی و حکیمانه کتاب های مقدس مخصوصا درباره قرآن مجید، از دوران ظهور اسلام تاکنون به وسیله گروهی فراوان از مفسرین صورت گرفته است، و این معنی نه تنها منافاتی با وحی تلقی کردن قطعی قرآن ندارد، بلکه این گروه از مفسران امکان عقلانی و حکیمانه بودن تفسیر قرآن را یکی از دلایل وحی بودن آن محسوب می کنند.