نمونه ای از آرمان های معقول

آرمانهایی در دنیا وجود دارند که در عین زیبایی معقول و منطقی هستند، مانند:
1- نظم در هستی: این آرمان اعلاست که از آغاز تاریخ معرفت بشری تا کنون، کاروان های انبوهی از دانشمندان و حکما را برای کشف قوانینی که از نظم عالم هستی بر می آید، با جدی ترین قیافه به راه انداخته و آنان را به خواندن سطور کتاب هستی وادار نموده است. گویی انسان های آگاه یقین کرده اند که هستی آنان با نظم سرشته است و به مجرد رویارویی با بی نظمی، گویی هستی خود را مختل می بیند. تجسم این آرمان اعلا در صورت هماهنگی و تعادل و موازنه و تناسب و توالی با پدیده های عینی و رویدادهای عینی و رویدادهای زندگی و طبیعت و موضوعات ساخته شده فکر و دست بشری، زیبایی را به وجود می آورد.
بعضی از نویسندگان، بی نظمی را به عنوان یکی از زیبایی ها به شمار آورده اند، و این صحیح نیست. به نظر می رسد، بی نظمی که ضد یا مخالف نظم است، بدان جهت گاهی جالب توجه می شود که جریان منظم یک عده واحدها یا رویدادها وقتی که خیلی تکرار می شود و استمرار طولانی پیدا می کند، موجب ملالت خاطر می گردد و احساس لذت از بروز ناگهانی بی نظمی در این گونه موارد مستند به بعد تنوع طلبی حیات آدمی است، نه این که بی نظمی یکی از پدیده های زیبایی است. گاهی مطلوب بودن بی نظمی مستند به شکستن ضرورت و جبری است که از استمرار و امتداد نظم برای آدمی تلقی می شود. در این مورد نیز می بینیم که بی نظمی یک پدیده زیبا نیست، بلکه به عنوان عامل شکننده ضرورت و جبر تلقین شده مطلوب واقع می شود. گاه دیگر، بی نظمی از آن جهت مطلوب واقع می شود که مختل شدن جریان واحدها و رویدادها با این که هدف ها و غایت های منظور از نظم را مختل می سازد، ولی واحدها و رویدادهای به هم خورده، ابعاد تازه تری را در آن موقع از خود نشان می دهند که ممکن است با دگرگون ساختن شرایط در نظم دیگری، زیبایی تازه تری به وجود بیاورند. این قانون کلی را هرگز فراموش نکنیم که هر زیبایی مطلوب است، ولی هر مطلوبی زیبا نیست.
2- آزادی: یکی از آرمان های اعلا که اساسی ترین عوامل قطب درون ذاتی زیبایی هاست، پدیده آزادی است. آزادی به معنای قدرت انتخاب «یکی از چند»، یک پدیده مطلوب ضروری است که حیات انسانی آن را از اصل منتفی ساختن هر گونه سد و مانع از نفوذ و جریان خود بهره برداری کرده است. به همین جهت، نمی توان آزادی به این معنی را در منطقه ارزش ها و زیبایی ها قرار داد. آزادی از موقعی می تواند در منطقه زیبایی ها و ارزش ها قرار بگیرد که در راه کمال و رشد آدمی به مرحله اختیار (یعنی خیرجویی و خیر گرایی) برسد. یعنی در سر چند راهی، خیر و کمال را با وجدان آزاد انتخاب نماید. تجسم آزادی تصعید شده به مرتبه عالی اختیار، از زیباترین واقعیت های انسانی است که با حرکت به کمال، اشباع شده است.
3- بروز طبیعت آن چنان که هست: زیبایی بروز طبیعت آن چنان که هست. این زیبایی برای انسان فوق العاده جالب و مطلوب است. قیافه ساختگی و کردار و گفتار تصنعی اگر به خوبی تشخیص داده شود، زشت ترین نمودی است که بشر می تواند با آن روبرو شود. تطابق و توافق وضع روانی و مغزی سالم با قیافه و کردار و گفتار عینی، یکی از آرمان های معقول نوع انسانی است که در هر زمان و مکان و هرگونه شرایط، از اجتماع چند نوع مطلوبیت، مانند اشباع شدن حس گرایی و واقع بینی و روشن بودن دیدگاه و جریان نظم در تطابق واقع و نمود آن، و پشت پرده و روی پرده حاصل می شود، زیبایی فوق وصف و بیان را به وجود می آورد.
4-احساس پیوستگی با گذشته و آینده: یکی دیگر از آرمان های معقول ما که اگر در جهان عینی تجسمی پیدا کند، زیبایی را به وجود می آورد، عبارت است از احساس پیوستگی با گذشته و آینده. به این معنی که آدمی از امتداد و گسترش درک و فهم گذشته و پیوستگی بعدی از ابعادش به آینده، همان زیبایی را احساس می کند که از پیوستگی واقعی به آینده. زیبایی اشیاء باستانی مانند سکه ها و نقشه ها و ساختمان های قدیمی و موضوعات مورد ارتباط دوران کودکی و غیر ذلک. معلول این آرمان معقول است که گسترش درک و احساس پیوستگی به گذشته نامیده می شود.
شاید در زندگی هیچ لحظه ای ابهام انگیزتر و تاریک تر از لحظه ای نیست که آدمی خود را به کلی گسیخته از گذشته ببیند و ناتوان از پیوستن به آینده. بنابراین، احساس آشنایی با کارها و نمودهای که همنوع انسانی در گذشته از خود به یادگار گذاشته است و آن چه را که آیندگان به وجود خواهند آورد (مخصوصا در نظم و شکل مطلوب) یکی از عوامل برطرف کننده احساس غربت و بیگانگی از طبیعت و انسان ها می باشد که یکی از احساس های ناگوار ما انسان هاست.
5-تطبیق معقول بر محسوس: تطبیق معقول به وسیله تشبیه و تجسیم و تنظیر و تمثیل به محسوسات در همه علوم انسانی مخصوصا در ادبیات، چه در قلمرو نثر و چه در قلمرو نظم. معنای این آرمان، این است که اکثریت بسیار چشمگیر مردم، حتی عده فراوانی از رشد یافتگان مغزی و روانی، علاقه شدید به نمودار ساختن حقایق معقول در صور و اشکال و نمودهای محسوس دارند. شاید به جرأت بتوان گفت: بزرگ ترین و سازنده ترین کاری که شخصیت های ادبی تاریخ انجام داده اند، تطبیق و قابل فهم ساختن معقول به وسیله تشبیه و تجسیم و تنظیر و تمثیل به محسوسات بوده است که عده ای از پیشتازان قلمرو ادب موفق به آن شده اند.
6-ظهور ناب عواطف و احساسات: بروز احساسات ناب عواطف عالی و مثبت و تجسم آن به طور طبیعی و آزاد، زیبا است. این آرمان معقول نه بدان جهت مطلوب و جالب است که اطلاع و آگاهی انسان ها از درون همدیگر در ارتباطات متنوع زندگی از نیازهای ضروری است، بلکه بدان جهت جالب و زیباست که احساسات ناب و عواطف عالی، درست مانند گل های شکوفای حیات است که از آب حیات آبیاری می شود و مانند امواج حیات است که یا از توفان و یا نسیم های لطیف درونی سر می کشند و به طور مستقیم از راه حواس ناظر وارد درون او می شوند و سطوح حیات او را به اهتزاز و نشه در می آورند. همه ما در هنگام دیدن خنده های کاملا طبیعی کودکان و تر شدن چشمان آن شکوفه های نورس حیات در موقع گریه های عاطفی (نه ضربه های ناراحت کننده) می دانیم که چه منظره زیبایی را تماشا می کنیم که با هیچ کلمه ای نمی توانیم زیبایی آن حالات را توصیف کنیم. احساس زیبایی در نمود و بروز احساسات ناب و عواطف و مثبت، دارای دو شرط مهم است:
شرط یکم- این است که ناظر و تماشاگر تحت تاثر آن احساسان و عواطف، بازتاب مشابه یا متضاد نداشته باشد. هم چنین، تفکرات و هدف گیری های خاصی را از مشاهده منظره بروز احساسات و عواطف نداشته باشد که در هر دو صورت، نظاره و تماشاگری بیننده مختل است و سرکاری با واقعیت ابراز شده ندارد.
شرط دوم- این که ناظر این زیبایی از حیات و پدیده ها و امواج آن آگاهی و اطلاعی داشته و واقعیت حیات برای او قابل طرح و چشیدن باشد. زیرا برای کسی که حیات یک پدیده کیفی مادی است که در میان عوامل جبر در حال حرکت و جنبش است و تنها از حیات بعد صیانت ذات و خودمحوری را می فهماند، تجسم آرمان معقول مورد بحث هیچ مفهومی نخواهد داشت. برای کسی که فاقد آگاهی از عظمت ارزش حیات است، احساسات ناب و عواطف عالی و مثبت و تجسم آن ها به طور آزاد در یک انسان، معنی و حقیقت ندارد، چه رسد به این که یکی از زیبایی ها محسوب شود. یکی از موارد بروز عظمت های هنری، ترسیم و نمایش همین آرمان معقول است که در همه جوامع از استقبال شایان توجه برخوردار بوده است.
7-آرمان تجسم و نمایش ارزش ها: زیبایی آرمان تجسم و نمایش ارزش ها. هیچ جامعه و دورانی در تاریخ بشری تا کنون دیده نمی شود، مگر این که برای خود یک عده حقایق را به عنوان ارزش هایی انتخاب و آن ها را مطلوب تلقی نموده و دفاع از آن ها را به عهده گرفته است، و این مطلب منافاتی با نسبیت ارزش ها و قرار گرفتن آن ها در معرض دگرگونی ها ندارد. مانند معلوماتی که بشر آن ها را از طرق مختلف به دست می آورد و ضمنا از نسبی بودن و قرار گرفتن آن معلومات در معرض تحولات نیز آگاه می باشد.
ارزش های اخلاق، شجاعت، عفت، حکمت، گذشت ها و فداکاری ها بر مبنای انسانیت، هنگامی که در سخن یا ترسیم به نمایش در می آیند، از زیبایی های بسیار جالب توجه می باشند. البته درک و دریافت این نوع زیبایی ها هم مانند نوع ششم، مطلق نبوده، بلکه مشروط است و شرط اساسی درک و دریافت این نوع زیبایی ها عبارت است از شناخت و پذیرش ارزش ها. برای کسی که حقیقت اخلاق دارای ارزش نیست و حرکتی برای خود، جز طواف دور خویشتن و در رابطه با دیگران جز تفکرات هابزیسم و ماکیاولیسم ندارد، چه اخلاق، چه حقیقتی و کدامین واقعیتی قابل طرح است که نوبت به زیبایی تجسم و نمایش آن ها برسد. شجاعت، یک آرمان والای معقولی است که گاهی تا حد اعلای استقلال شخصیت تصعید می شود؛ شجاعت می گوییم، نه در زندگی و زورگویی و قدرت بازی، نمایش و بروز این آرمان والا، نقش بزرگی در به وجود آوردن اراده های قوی و توجیه شده به سوی خیرات و ریشه کن پلیدی ها دارا می باشد. عفت، یکی از معقول ترین آرمان هاست که اگر به طور صحیح به نمایش در آید، زیباترین نمود روحی به نمایش درآمده است.
8- استقلال شخصیت: استقلال شخصیت و قرار نگرفتن آن در میان حلقه های زنجیری وابستگی ها که تقریبا مساوی نابودی شخصیت است. قطعی است که از هر قلمرو و بعدی که بنگریم، استقلال شخصیت یکی از آمان های معقول ما است. این آرمان را در طبیعت یا در یک اثری هنری یا در یک درختی که در دامنه کوهی که عاری از سبز و طراوت و روییدنی ها ست، می توانیم مجسم کنیم.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 224- 228 و 237- 239

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210935