حرکت انتقالی انسان

حرکت انسان در این جهان، که همان دوران عمر او و فرصت حیات اوست، اگر حرکت وضعی باشد، یعنی نفس او از آن نقطه بوده است، با همان هدف ها و خواسته های دنیایی جزئی و فانی، اگر چه در حد سلطنت مثلا تکانی نخورد و پیشتر نیاید، و آنچه برایش اکنون مهم است همان هایی باشد که از اول مهم بوده است، تغییر و تعالیی در آنها حاصل نشود، حرکتی نفس و گذشت عمر فقط در جازنی بوده است، نه حرکت به پیش. اینگونه حیات و حرکتی، همان است که ما آن را «حرکت وضعی» می نامیم. و این حرکت و این گونه گذراندن عمر تلف کردن بهترین سرمایه است و به هیچ روی حرکت کمالی و انتقالی نیست، یعنی انسان از مرحله ای به مرحله ی بالا تر نرفته و انتقالی به خود نداده است حاصلی بدست نیاورده است.
بزرگان توصیه بسیار کرده اند که انسان به خود تکانی بدهد، و پیوندهای لازم را نه اینکه فطع کند، بلکه به پیوندهای الهی تبدیل نماید. لازم نیست فرزندش را دوست ندارد، نه، دوست بدار، لیکن برای خدا دوست بدارد. در پی کسب مال برود و کوشش هم بکند و مال بدست بیاورد، اما در خرج اسراف نکند، در معصیت صرف نکند و حتی در خرج خانه قصد قربت کند، و در راه خدا انفاق نماید و هر روزی که بر او می گذرذ بکوشد تا از روز پشگامی پیشتر آمده باشد. و نیت الهی او در کارها روز به روز بر اغراض طبیعی و اهداف فانی دنیایی غلبه کند.
امام صادق (ع): «من استوی یوماه، فهو مغبون»؛ «هرکس دو روزش مثل هم باشد، او در این جهان و زندگی، مغبون است». (و در بازار عمر و حیات، دنیا و نفس و شیطان و محیط، کلاه سرش گذاشته اند).
لیکن اگر حرکت، حرکت انتقالی و تحولی و تکاملی باشد، و انسان در درون و دل خویش، یک گام، حتی یک گام، بیشتر آمده باشد، و یک حرکت معرفتی صحیح بیشتر انجام داده باشد، و بر مراتب معرفت خویش افزوده باشد، و یک کار خیر بیشتر از روز پیش از او سر زده باشد، و یک کار بد و غفلت از خدا را ترک کرده باشد، وارد فضای کمال و تحول شده است. و برای هر چه بهتر شدن عاقبت خود، و دنیای پس از مرگ خود، گامی برداشته است و به صیرورتی (شدنی) دست یافته است.

تا که دستت می رسد، کاری بکن *** پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
آری، انسانیت انسان، به همین تحول رو به پیش بودن، و پشت کردن به چیزهای ناپایدار است، و از پیش تهیه بعد را دیدن. گفتیم که این به معنای ترک دنیا نیست (ترک دنیا در اسلام مذمت شده است)، این به معنای ترک هوا و حب دنیا است، که انسان، اندک اندک، تمرین کند، تا هر کاری می کند برای خدا بکند، نه برای میل و ارضای نفس خود یا دیگران یا رسیدن به چیزی از چیزهای دنیا؛ حتی در اداره کار می کند، قصد قربتن کند، که خدایا! من برای انجام وظیفه و حلال بودن حقوقم، کار می کنم و کارم را درست انجام می دهم. و با بندگان تو که به من مراجعه می کنند با روی خوش روبرو می شوم، همینطور پزشکان و ... و حقوق گرفتن، با این قصد قربت، منافات ندارد؛ چون کار کردن و کسب حلال داشتن، و خرج خود و نانخواران خود را درآوردن بر مسلمان لازم است. کاسب نیز سعی می کند برای خدا جنس را در اختیار مردم بگذارد، عفت چشم داشته باشد، اجحاف نکند و گران نفروشد، و همچنین همه شغل ها و کارها.
در این صورت انسان طبیعی، اندک اندک، انسان الهی می شود. حرکت «وضعی» به حرکت «انتقالی» و صیرورتی بدل می گردد. و دیگر دو روزش مساوی نخواهد بود، یعنی روز بعد بهتر از روز قبل خواهد شد، و دستش از کار خیر پر تر خواهد بود. و بدینسان، بین خود و خدا، قدمی به سوی خدا و محبت و یاد خدا و طلب رضای خدا برداشته است. پس در بازار زندگی و عمر، مغبون نگشته است؛ و در جهان بعد حسرت نخواهد خورد، بلکه شادمان خواهد بود، به شادمانی ابدی، و سرخوشی جاودانی، و آرامش روحی همیشگی.


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- معاد جسمانی در حکمت متعالیه- صفحه 56-53

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211103