صدر المتأهلین در پاره ای از کتاب های مهم خویش مطالبی آورده است، که می تواند تأییدهایی قوی بر ایستار و حیانی وی، در امر معاد جسمانی بشمار آید. ایشان با مردود شناختن تأویل آیات و اخبار معاد عنصری، و تأکید کردن بر درستی اعتقادات مردم درباره ی قیامت و معاد (که همان حشر جسمانی عنصری است)، یکبار دیگر به اهمیت شناختی «طرح قرآنی» معاد جسمانی و انحصار صحت در آن تصریح می کند بر لزوم تحصیل اعتقادات صحیح، و اینکه ائمه طاهرین «ع» بر این امر تأکید کرده اند، نکوهش می کند انباشتن نفس را از علوم باطله و عقاید سخیفه و نادرست، که موجب عذاب ابدی است.
در کتاب «المبدأ و المعاد» (1)
ملاصدرا، در کتاب «المبدأ و المعاد»، زیر عنوان «إزلة وهم و إنارة فهم ← وهم زدایی و فهم افروزی» می فرماید:
إن الذی صرف النصوص الواردة فی باب أخبار الاخره عن ظاهرها و مؤداها، و حول الایات الداله علی أحوال القبر و البعث عن منطوقها و و فحواها و زعم انها عقلیه او وهمیه محضه و لیس لها وجود عینی جهل او تجاهل. انه لوکان الامر کما توهم و أوهم، لزم أن یکون تشریع الشرائع للاضلال والغوایه لا للارشاد و الهدایه. و لم یعلم أن أولئک الهداة الصادقین المعصومین عن الغلط و الخطأ قرروا: أن الذی قرر فی نفسه القائد الفاسدة، و رسخ فی ذاته العلوم الباطلة، کانت نفسه ظالمة جاهلة معذبة أبدا، إذهی لاتزول الملکات التی هی آثار الأفعال و الأعمال قطعا.
و ظاهر أن أکثر الناس یحملون هذه النصوص علی ظواهرها و معانیها الحقیقة، و یعتقدون حقیتها، فلو لم یکن مفهوماتها الظاهرة و معانیها الاولیه حقه، لکانت ضلالات و جهالات. و من اعتقدها کان معذبا أبدا لما قرروه؛ فیلزم أن ما اکتسبه الصلحاء و الأتقیاء لنیل الرجات بوجب حرمانهم عن الجنات و اللذات، و أن لا یکونوا فی الجنة أبدا، و لم یکن لهم لذات قطعا؛ و هذا قول شنیع و قد صرحوا بخلافة و أجمع الکل علی أن الصالح المتقی فی الجنة أبدا، و أن لم یحصل فی الدنیا شیئا من غوامض العلوم و دقائق الأسار.
فعلم مما ذکر، أن وجود الجنة و النار، و سائر أحوال الآخر، علی الوجه الذی یفهم الجمهور و العوام، و یصل إلیه إفهام الإنام، حق مطابق للواقع، بحسب الاعتقاد به یقینا. و من أنکر شیئا منها، فقد رکب شططا و «کان أمره فرطا» (کهف/28)
کسی که نصوص اخبار آخرت را از ظاهر و مراد آنها برمی گرداند، و ظاهر و فحوای آیات مربوط به احوال قبر و برانگیختن مردگان را دگرگون می نماید، و گمان می کند امور اخروی فقط عقلی یا توهمی (=تخیلی، مثالی است، و وجود خارجی (عینی) ندارد، نادان است یا خود را به نادانی می زند. اگر واقع آنگونه بود که اینگونه کسان می پندارند و پندار دیگران می دهند، باید شرایع الهی برای گمراه سازی و انحراف مردم آمده باشد، نه برای رهنمونی و هدایت.
و این تأویلگران ندانسته اند که هادیان صادق و معصوم –که هرکس عقاید فاسد را در قلب خود بپذیرد، و علوم، در جان او جایگزین شود، نفس او ظالم و جاهل خواهد بود و تا ابد معذب خواهد گشت. زیرا عقاید فاسد و علوم باطل هیچگاه از نفس او جدا نخواهد شد، و ملکاتی که از آثار افعال و کردار شخص فاسد العقیده در نفس نقش می بندد، بقطع نابود نخواهد گشت.
و روشن است که بیشترین مردم، نصوص یاد شده را، بر همان ظاهر آنها و معانی حقیقی (لغوی) آنها حمل می کنند، و به حقانیت آنها اعتقاد دارند. اکنون اگر معانی ظاهری و مفهوم های نخستین آنها (هر چه از آنها در آغاز شنیدن یا خواندن می فهیم)، حق نبود، باید همه ی آنها سرمایه ی انواع گمراهی و جهل باشد. باید هر کس به آنها معتقد شود و همیشه معذب باشد -چنانکه در تعالیم حتمی دین رسیده است- نیز از چنین وضعی (یعنی اینکه ظاهر این آیات و اخبار حجت و مراد قطعی نباشد)، لازم می آید که همه اعمال نیکی که مردمان صالح و متقی –برای رسیدن به درجات اخروی- انجام می دهند، سبب محروم شدن آنان از بهشت و لذات بهشتی باشد؛ و هرگز صالحان متقی وارد بهشت نشوند، و به هیچگونه لذتی دست نیابد. و این سخنی شنیع است، که اولیای دین برخلاف آن تصریح کرده اند. و همه ی امت –از عالم و جاهل- اتفاق دارند که انسان صالح و متقی برای همیشه در بهشت خواهد بود، اگر چه در دنیا اطلاعی از مسائل پیچیده ی علوم و فنون بدست نیاورده باشد.
از آنچه گفتیم دانسته شد که وجود بهشت و دوزخ و دیگر احوال آخرت، همانگونه که توده های عوام می فهمند فهمشان به آن می رسد، حق است و مطابق واقع است بر حسب همان اعتقاد یقینی به آن. و هرکس یک چیز از آنهمه را انکار کند، پریشانگویی کرده (و سخن کفر گفته) است، و کارش تباه (و برون از هنجار) گشته است.
در کتاب «مبدأ و المعاد» (2)
إنما العتقاد فی حشر الأبدان یوم الجزاء، هو أن یبعث أبدان من القبور، إذا راه أحد –کل واحد واحد منها- یقول: هذا فلان بعینه، و هذا فلان بعینه، من غیر شک و ریب، و یکون اعتقاده بأن هذا فلان بعینه اعتقادا صحیحا مطابقا لما هو الواقع، لا أن یکون الأبدان مثلا و أشباها بلا اشخاص، بل الأ بدان الإنسانیه یجب أن یکون مما یصدق علیها ذوات الأناسی وحقائقها، دون أمثالها و أظلالها.
اعتقاد ما درباره ی محشور شدن بدن ها (انسان ها) در روز جزا، این است که بدن ها از قبرها بیرون می آیند، بطوری که هرکس هر کدام از آنان را ببیند می گوید: این خود فلانی است، این خود آن دیگری است، بدون کمترین شک و تردیدی. صحیح و مطابق واقع است، نه اینکه بدن های مثالی و شبحی اشخاص باشد، بلکه بدن های انسان ها باید (در معاد و رستاخیز) آنچنان باشد که بر آنها صدق کند که این خود آن انسان های دنیا و حقیقت آنهاست، نه بدن های مثالی و ظلی (سایه ای و شبحی).
این سخنان صریحتر از آن است که توضیح بخواهد، زیرا تصریح شده است که بدن ها از قبر بیرون می آیند (نه اینکه از خیال نفس به صورت مثالی تولید شوند)، و خود بدن دنیوی و حقیقت آنند، زیرا اگر بخواهد حقیقت دنیوی انسان به آخرت بازگردد، به حتم باید با بدن دنیوی باشد. و روشن است که بدن مثالی کاری به قبر ندارد، و انسان به آخرت بازگردد، بحتم باید با بدن دنیوی باشد. و روشن است که بدن مثالی کاری به قبر ندارد، و –بنابر تجرد خیال- زاییده ی قوه ی خیال است.