عالم دینی اگر به مسائل اقتصاد جامعه نیندیشد، و به چگونگی گذران مردم و گرفتاری های مادی و معیشتی مردم توجه نداشته باشد، چگونه می تواند ادعا کند که نگهبان سلامت روحی و تربیت سالم اجتماعی افراد و خانواده هاست؛ و اینگونه عالمان، چسان دم از نیابت از اولیای دین می زنند و خود را مانند آنان پناه مردم می شمارند؟ عالمی که در این باره احساس تکلیف جدی نکند، و جامعه را مانند خانواده خود نداند، و در برابر اغنیای ستمگر و ظالمان اقتصادی و مکندگان خون مردم بر نخروشد، وجودش کل بر جامعه است و ننگ برای اسلام. چنین عالمی، بیگمان از حوزه انبیایی تاریخ بیرون است، و راهش راه پیامبران خدا نیست؛ زیرا قرآن کریم، دو اصل را مبدأ بنیادین دعوت پیامبران (ع) دانسته است:
1. توحید، یکتاپرستی، أعبدوا الله....
2. «فأوفوا الکیل والمیزان»؛ «عدالت، ایجاد روابط سالم اقتصادی و معیشتی در میان مردم»، (اعراف/ 85)
امام علی بن ابیطالب (ع) نیز در منشور عظیم خویش، تعریف عالم دینی را به وجهی عملی و تجربی به دست داده است:
«و ما أخذ الله علی العلماء: أن لا یقاروا علی کظه ظالم، و لا سغب مظلوم، نهج البلاغه فیض الاسلام ص 52»؛ «خداوند از عالمان وفادار به خدا و دین خدا، پیمان گرفته است که بر سر پرخوری و ریخت و پاش و مجالس پرهزینه و سفرها و سفره ها و ایجاد تورم و گرانفروشی ظالمان اقتصادی، اغنیا و اهل معاملات و بازار و صاحبان شرکت ها و کارخانه داران و مالکان در هر لباس و بخش هایی از خرج های دولتی، و گرسنگی و سوز سینه انسانهای محروم و مظلوم، با سیاسیون و اغنیا، سازش نکنند و ساکت ننشینند.»
این منشور قاطع، و احادیث معتبر دیگر که درباره «عالمان صالح» و «عالمان فاسد» رسیده است، برای حفظ جامعه از بی دین شدن است، زیرا این احادیث، جامعه را از بی دین شدن حفظ می کند، و دشمنان گوناگون دین را ناکام می گذارد، زیرا این احادیث می رساند که علم ملاک نیست، وگرنه همه دانشمندان عالم و عالمان ادیان، در کار خود، علمی و دانشی دارند، آنچه ملاک است، زهد و تقوی و عمل است، و آدم عاقل، سرمایه اصلی زندگی، و مایه خوشبختی ابدی خویش را به سادگی از دست نمی دهد، بلکه اگر لازم شد، دهها آخوند بی تقوی دنیادار، و واعظ فاسد العمل، و طلبه نامتعهد، و روشنگر معتقدنمای فاسدالاعتقاد و بی اطلاع از حقایق قرآن و اهل بیت (ع) را کنار می گذارد و از آنها می برد و باصطلاح: آنها را دور می زند، و دین خود را، و اعتقادات خود را، و اعمال دینی خود را، همچون جان خویش و عزیزتر از جان خویش نگاه می دارد.
در احادیث رسیده است که حفظ دین در آخر الزمان مانند نگاه داشتن حبه آتش است در کف دست. در این سخن، دو نکته است: یکی سختی و دشواری این کار، یعنی نگاه داشتن آتش در کف دست؛ دوم زود دست را باز کردن و آتش را انداختن. و این نکته دوم بسیار مهم است، چون می رساند که انسان باید آن سختی را در راه حفظ دین تحمل کند، و دست خود را براحتی باز نکند، تا گوهر دین از کفش نیفتد، و رشته اعتقاداتش برای سخن فلان گوینده یا نویسنده بی اطلاع، یا مجهول الهدف، یا فلان روحانی نمای بنده نفس و برده هوی و شیطان، و یا فلان عامل خائن و پول پرست و رانت خوار در حکومت اسلامی، از هم نگسلد.
گذشته از آیات، احادیث معتبر فراوان و سیره عملی پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع)، همه حاکی از دفاع بی گذشت از اجرای عدالت و تصحیح مبانی اقتصاد و معیشت در جامعه قرآنی و احقاق حقوق طبقات محروم است. جالب توجه است که می بینیم در نامه ای که جناب «حبیب بن مظاهر» و جناب «سلیمان بن صرد خزاعی»، برای حضرت امام حسین (ع) نوشته اند و از آن حضرت خواسته اند تا بیاید و رهبری شیعه عراق را به دست گیرد و حکومت ظالم و جاهلیت گرای زمان را ساقط کند، یکی از اهداف آنان که در آن نامه به آن تصریح شده، این است: «اموالی را که یزید در اختیار شماری معدود از نزدیکان خود و دیگر توانگران جبار قرار داده بود، از چنگ آنان در آورند، و در میان مردم و حقداران سرازیر سازند».
امروز با چند گروه در لباس ها و شغل های مختلف روبرییم، که بر همه عنوان «جاهل به ابعاد دین» صدق می کند. اینان اقتصاد اسلامی را نمی شناسند و اگر کسی دم از عدالت بزند، می اندیشند به سفره و سفر و درآمدهای آنان ممکن است زیانی برسد، و باصطلاح، دم از دین بی اقتصاد مانند خیمه بی چادر می زنند و دست کم سقوط تا این حد از بیسوادی را می پذیرند که گویی یک بار هم قرآن نخوانده اند، و واژه «زکات» را پس از واژه «صلات» ندیده اند.
اینان نمی دانند یا نمی خواهند به روی خود بیاورند، که دین اسلام برای رشد انسان آمده است، و رشد در جهان ماده، بدون نیاز مادی و رفع آن نیاز، عملی نیست. حتی اگر شما بخواهید الفبا را یاد بگیرید، نیاز به کتاب اول دبستان دارید. گذشته از این امور بسیار واضح و ملموس، در جهانی که این سه رکن شوم فساد انسان و جامعه و سقوط ارزش ها بیداد می کند:
* استثمار (بهره کشیدن حداکثر از نیرو و توان و عمر و بنیه و سواد تخصص دیگران).
* استعمار (چاپیدن ملتها و غارت کشورها و منابع و معادن و مغزها و نیروهای انسانی آنها).
* و استئثار (رانت خواری، ویژه خواهی، و همه چیز را برای خود و نزدیکان خود خواستن، و مردم را فدایی و برده به شمار آوردن)،
اگر دینی فلسفه اقتصادی، و اصولی مبنایی و متقن برای تعدیل ثروت و تصحیح معیشت توده ها نداشته باشد، مانند این است که فلسفه الهی و اعتقادی و اخلاقی و سیاسی و.... نداشته باشد. امروز، بی توجهی به امر اقتصاد، و به ویژه تبیین خالص «مکتب اقتصادی اسلام»، یعنی اقتصادی مبتنی بر اصول اسلام شناختی قرآن و حدیث، با فهم تعقلی و اجتهادی، ناشی از جهل به اسلام است، و بی دردی و بیرگی نسبت به انسان محرم و سقوط اخلاقی جامعه، و بی آبرو ساختن اسلام در مدیریت، یا غرض ورزی در ناقص نشان دادن اسلام، یا همسویی و همسودی با سرمایه داران و استعمارگران داخلی و خارجی، تا مکتبهای حاکم گردد، و مایه قسط و عدالت قرآنی که یکی از اساسی ترین جاذبه های اسلام است سوزانده شود، و سرمایه داری تطهیر و تأیید گردد، و سهمی هم به دزد یاران پست برسد، و فقر و تبعیض جامعه را به جهنمی سوزان بدل سازد. و پس از انقلابی اسلامی، با آن همه شهید، و صرف وقت ملت، و خرج اموال و بذل و ایثار که شاید در تاریخ بی نظیر باشد مکتب ماکیاولی بر جامعه جمهوری اسلامی ایران حاکم گردد (که کشته است)، و جلادان نرخ گذاری وکیل و میزان استخوان مردم را خرد کنند و پوست مردم را بکنند به تعبیر امام سجاد (ع) تا جایی که بنگریم به تعبیر مستند یکی از بالاترین مقامات که طبقه بندی جدیدی در مملکت، از سرمایه داران و مترفین از روحانی و غیر روحانی پدید آمده است. در اینجا بد نیست حدیث حضرت امام زین العابدین علی بن الحسین سجاد (ع) را بیاوریم، «الناس فی زماننا علی ست طبقات: أسد و ذئب و ثعلب و کلب و خنریر و شاه.... و أما الذئب فتجارکم، یذمون إذا اشتروا، و یمدحون إذا باعوا ...... و أما الشاه فالذین تجز شعور هم و یوکل لحومهم، و یکسر عظمهم. فکیف تصنع الشاه بین أسد و ذئب و ثعلب و کلب وخنریر؟»؛ «مردمان در زمان ما، شش دسته اند: شیر، گرگ، روباه، سگ، خوک و گوسفند ... گرگ تاجران و بازاریانند، که به هنگام خرید کالا توی سر آن می زنند (تا ارزان بخرند)، و به هنگام فروش کالا آن را بسی تعریف می کنند تا گران بفروشد... و اما گوسفند، توده های بیچاره ای هستند که پشم آنان را می کنند، و گوشتشان را می خورند، و استخوانشان را می شکنند. اکنون گوسفند بیچاره، که در چنگال شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک گیر کرده است، چه می تواند بکند؟» (خصال صدوق، ج1 ص 339)
و این هنوز مردم زمان امام سجاد (ع) هستند، آیا مردم امروز چه، گرگان خونخوار امروز... و گوسفندان در حال خورده شدن؟!.