بررسی آراء علی عبدالرزاق مصری (دین و سیاست)

یکی از پیوستهای کتاب «سیری در اندیشه سیاسی عرب» نوشته استاد فاضل، دکتر حمید عنایت درباره آرای علی عبدالرازق مصری است. این پیوست که توسط استاد ارجمند محمدرضا حکیمی افزوده شده است را در زیر می آوریم:
در صفحات 183 تا 190 این کتاب، نظر استاد علی عبدالرازق، درباره خلافت و حکومت اسلامی ذکر شد. البته این نظر و انتقاد مربوط است به مذاهب اهل سنت. و همین بود که عالمان و فقیهان جامع الازهر را علیه او برانگیخت. باید بپذیریم که کسانی چون علی عبدالرازق، در صدد ایجاد طرح تازه ای درباره حکومت اسلامی بوده اند؛ طرحی که به صلاح حال مسلمانان باشد و به پیش افتادن آنان بینجامد و سنتهای پی ریزی شده به دست قدرتمندان را در هم شکند و به وضع اسفبار ملتها و کشورهای اسلامی پایان دهد. بنابراین، اینگونه متفکران در راه خدمت گام زده اند و می خواسته اند کاری کنند که سرگذشت دین از سیاست جدا شود، تا هم سیاسیون از دین بهره برداری نکنند، و هم مردم بتوانند به صورتی جدی درباره خود فکر کنند و با جدا شدن دین از سیاست، در باب تکالیف سیاسی نیز به تسویه حسابی جدی بپردازند.
پس درباره حسن نیت آنان سخنی نداریم. و تأیید می کنیم که آنچه را درباره خلافتهای اسلامی گفته اند درست گفته اند؛ یعنی اینکه این خلافتها از اسلام و مسلمانی دور شدند و موازین قرآنی را کنار گذاشتند، اگر چه به اسم و قرآن خلافت کرده باشند. خلفایی که به کعبه (خانه خدا و قبله اسلام) حمله برند، مدینه را غارت و قتل عام کنند، در حرم پیامبر مرتکب کبایر شوند، امام حسن مجتبی (ع) را مسموم کنند، یزید را خلیفه مسلمین سازند سر حسین را بر سر نیزه برآورند، نوامیس پیامبر را شهر به شهر و بیابان بگردانند، ائمه طاهرین را همواره زندانی کنند و شهید سازند، از نشر علوم و معارف راستین اسلام جلو گیرند، علما و احرار و آزادگان را همواره در زندانها و شکنجه گاهها افکنند، اگر کسی نامی از علی بن ابیطالب ببرد زبان او را درآوردند و..... آیا درباره این خلفا نظر امثال عبدالرازق (که دانشمند مصری و اهل سنت است) غلط است؟ همینطور شک و تردید درباره «اجماع» نیز قطعی است، تا جایی که از روزگاران قدیم، متکلمان بزرگ اهل سنت، از قبیل قاضی ابوبکر باقلانی (در «التمهید») و قاضی عبدالجبار همدانی (در «المغنی فی أبواب التوحید و العدل») و... بدان تصریح کرده اند. بدینگونه بدبینی علی عبدالرازق نسبت به نام خلافت (اگرچه برادران ازهری ما آن را تحمل نکردند) نابجا لیکن در چند مسئله، نظر وی درست نیست و لازم است در اینجا مطرح شود.

مسئله نخست
وی دین اسلام را دینی صرفا اخلاقی و عبادی و غیر سیاسی معرفی می کند، و به تعبیر معروف، در اسلام دین را از سیاست جدا می داند. این نظریه، غلط محض است و حاکی است از نوعی بی اطلاعی از اصول اساسی اسلام و عدم دقت در چگونگی احوال و رفتار پیامبر اکرم (ص) و غفلت از برخی آیات «قرآن کریم». نتیجه چنین اشتباه اندیشی، نفی فلسفه سیاسی در اسلام است و منزوی کردن و محبوس کردن آن در محدوده عبادات و اخلاقیات؛ و این، برخلاف حقیقت تعالیم اسلام است.
پیامبر اکرم (ص)، نخست در مکه، کار را به ملایمت شروع کرد، مانند هر مصلح خردمندی در آغاز کار اصلاحی خویش، و آیاتی که در آن ایام بر مردم می خواند، بیشتر مربوط به خداشناسی بود و اخلاق. اما در همانجا نیز می بینیم پس از گذشتن سه سال از بعثت، که با آیه «وأنذر عشیرتک الأقربین؛ نخست خویشان نزدیک خود را انذار کن.» (شعراء/ 214) مأمور آشکار کردن اسلام شد، حکومت اسلامی را نیز مطرح کرد؛ زیرا به روایت سنی و شیعه، در همان روز معروف که چهل تن از نزدیکان خویش را گرد آورد و نبوت خود را اعلام کرد، گفت: «هر کس از همین امروز دین مرا بپذیرد و قبول کند که مرا همواره یاری دهد و وزیر و همکار من باشد، جانشین من خواهد بود.»
سه بار این سخنان و شروط را تکرار فرمود و هر سه بار علی بن ابیطالب پذیرفت. چون علی بن ابیطالب این شروط را پذیرفت، پیامبر اکرم آشکارا او را «وزیر» و «وصی» خویش معرفی کرد. آنگاه پس از هجرت که دین اسلام استقرار یافت، پیامبر، حکومت الهی اسلام را پی افکند، و خود همچون یک رهبر کامل به همه مسائل اجتماعی جامعه رسیدگی می کرد. و حتی کارگزارانی برای جمع آوری وجوه بیت المال می فرستاد تا اموال حکومت اسلامی را به مرکز (مدینه) بیاورند. این مسائل جزء بدیهیات تاریخ اسلام.

مسئله دوم
استاد علی عبدالرازق چنین پنداشته است که در «قرآن کریم» و سنت نبوی، درباره چگونگی حکومت اسلامی و شکل آن، یا شخصی که می تواند حاکم مسلمانان باشد، یا بیان ملاک در شخص حاکم اسلامی، تعالیمی وجود ندارد. این پندار نیز صحیح نیست. آیاتی چند در «قرآن کریم» در این باره آمده است. و احادیث صحیح و متواتر نبوی (احادیث متعدد) در بیان این آیات و تعیین مصداق نیز رسیده است.
در این پیوست، جای شرح این موضوع و ذکر ان آیات و تفسیر و توضیح آنها نیست. اهل سنت به این آیات از روزگاران قدیم، به دلیل پیشامدهایی که شده است، توجه دقیق نکرده اند.
اما شیعه در پی این آیات نیز (مانند دیگر کتاب آسمانی) رفته است و به احادیث و سننی که مربوط به امامت و حکومت بوده و نظر و دستور پیامبر را در این باره بیان می کرده عمل کرده است. و از اینجاست که فلسفه سیاسی اسلامی و چگونگی امامت و رهبری و حکومت در اسلام، در مذهب شیعه به صورتی روشن به چشم می خورد. محققان و متفکران شیعی نشان داده اند که در آیاتی چند از «قرآن کریم» و احادیث نبوی، درباره شخص حاکم و امام و تعیین موازین و معیارهای حاکم و حکومت اسلامی دستورهایی داده شده است. همین محققان ثابت کرده اند که تفسیر این آیات و استناد و صحت این احادیث، درباره امامت و حکومت، منحصر به مآخذ شیعه نیست، بلکه در بسیاری از مآخذ عمده اهل سنت نیز وجود دارد. پس قرآن دراین باره ساکت نیست. و حکومت دینی نیز امری دینی و جزء دین است. و گفته ابن خلدون و بسیاری دیگر از دانشمندان مختلف که در اسلام «سلطه دینی و سلطه سیاسی آمیخته با هم است، یا باید آمیخته با هم باشد»، درست است و نوع حکومت در اسلام، که حکومت خدایی به وسیله امام معصوم است، نیز تعیین شده است، آن هم از طریق تعیین مصداق و «نص» که بهترین نوع تعیین است در نظام دینی؛ زیرا مبتنی است بر گفتار و کردار و تعیین خود پیامبر از جانب خدا و به امر وحی و نبوت.


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- عقل سرخ- صفحه 403-408

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211157