سخنانی کوتاه از امام سجاد علیه السلام

از امام علی بن الحسین، جز صحیفه سجادیه که مشهور است و رساله حقوق، سخنانی کوتاه مانده است. این سخنان همچون گفتار دیگر امامان بلیغ، پرمعنی، آموزنده و بیشتر در موضوع های اخلاقی و تربیتی است. در این جا تنها گفتاری چند از مأخذهای دست اول را فراهم آورده ایم:
اگر مردم چنانکه باید فائده حقیقت جوئی و راه حقیقت گویی را می دانستند، آنچه را در سینه آنان می خلد آشکار می کردند و به یقینی که آنان را حاصل شده چنان به حال خود مشغول می گشتند، که به چیزی دیگر نمی پرداختند و با آنکه این حقیقت را در روزهای اندک و با تفکری نه چندان طولانی می توانند دانست، لکن مردمان یا در تیرگی نادانی فرو رفته اند و یا به خودبینی فریفته اند و یا هوای نفس آن را از یافتن حقیقت بازداشته و یا عادت زشت مجال آموختن برای آنان نگذاشته است. کسی که خود را گرامی داند دنیا نزد او خوار است. محبوب ترین شما نزد خدا کسی است که کردارش بهتر باشد و آنکه رغبتش بدانچه نزد خداست بیشتر است کردار او نزد خدا ارجمندتر است. و آنکه (از خدا) بیشتر بترسد، از عذاب خدا زودتر رهانیده شود. و آنکه خوش خوی تر است به خدا نزدیک تر است. و آنکه نعمت بر زن و فرزند خود گسترده تر دارد خدا از او خوشنودتر است و گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.
پسرک من! خشم خود را بر مردمان، اندک اندک فرو خور! که داشتن شتران سرخ مو پدرت را چنان شادمان نمی کند که خشم خود را بر مردمان فرو خورده و بردباری یاری بزرگ و یاوری نیرومند است.
پسرک من بر بلا شکیبا باش. و به حقوق دیگران تجاوز مکن. و کسی را در کاری یاری مکن که زیان آن برای تو بیش از سود آن برای اوست.
فرزند خود امام باقر (ع) را چنین وصیت کرد:
با پنج کس دوستی مکن و سخن مگو و هم سفر مباش.
- این پنج کس کیانند؟
1- فاسق چه او تو را به لقمه ای یا کمتر از لقمه ای می فروشد.
- کمتر از لقمه چیست؟
- تو را به امید لقمه ای می فروشد.
2- بخیل، که بدانچه از مال او سخت نیازمندی از تو مضایقت می کند.
3- دروغگو، که دور را به تو نزدیک و نزدیک را از تو دور می سازد.
4- احمق، چه او می خواهد به تو سود رساند و زیان می رساند.
5- کسی که قطع رحم کند، چه او را در سه جای کتاب خود لعنت شده یافتم.
منافق دیگران را باز می دارد و خود باز نمی ایستد. و امر می کند و خود فرمان نمی برد. چون به نماز برخاست به تکلیف می ایستد. و چون به رکوع رود بر زمین می خوابد. و چون به سجده رود زود سر برمی دارد.، روزه نگرفته در پی شام شب است. و شب را بیدار نمانده در فکر خوابست. و مؤمن عمل خود را با حلم خود در می آمیزد. و می نشیند که بیاموزد، و خاموش می نشیند تا سالم ماند. سری که بدو سپرده اند با دوستان یکرنگ در میان می نهد. و شهادت را در حق بیگانگان پوشیده نمی دارد. هیچ کاری را برای ریا نمی کند. و از روی حیا وانمی گذارد. اگر او را بستایند، از آنچه درباره او گفته اند می ترسد. و از آنچه از او نمی دانند، از خدا آمرزش می خواهد. و از اینکه کسی نادانسته حق او را نشناسد آزرده نمی شود.
کسی که بدانچه خدا نصیب او کرده قناعت کند از بی نیازترین مردمانست. روزی گدائی را دید که می گریست فرمود: اگر دنیا در کف این مرد بود و از کفش می افتاد، نمی بایست گریه کند.
از او پرسیدند: چه کسی بزرگ قدرتر از همه است؟ گفت: کسی که دنیا را قدری ننهد.
چون روز قیامت ندا می دهند، اهل فضل برخیزند. گروهی از مردم برمی خیزند. بدانها می گویند به بهشت بروید. پس فرشتگان به آنان می رسند و می پرسند:
- به کجا؟
- به بهشت.
- پیش از حساب؟
- آری.
- شما که هستید؟
- اهل فضل.
- فضل شما چیست؟
- وقتی با ما سفاهت می کردند، بردباری نشان می دادیم. و چون بر ما ستم می کردند شکیبائی می ورزیدیم و چون بر ما بدی می کردند می بخشیدیم.
- بهشت بروید که نیکوست پاداش کارتان.
سپس ندا می دهند شکیبایان برخیزند! گروهی از مردمان برمی خیزند. به آنان می گویند:
- به بهشت بروید! پس فرشتگان بدانها می رسند و سخنانی که به گروه نخستین گفتند به آنان می گویند و آنان پاسخ می دهند:
- ما شکیبا هستیم.
- شکیبائی شما چگونه بود؟
- نفس خود را در طاعت خدا واداشتم و از نافرمانی خدای عز و جل بازداشتیم.
- به بهشت در آیید که نیکوست پاداش کارکنان!
سپس ندا می دهد: همسایگان خدا در خانه او برخیزید! گروهی از مردم برمی خیزند و آنان اندک هستند. بدانها می گویند به بهشت بروید. پس فرشتگان آنان را دیدار می کنند و همانگونه که با گروههای پیشین سخن گفتند به آنان می گویند و می پرسند:
- و چگونه در خانه خدا همسایه او شدید؟
- ما به خاطر خدای عز و جل یکدیگر را زیارت می کردیم و با یکدیگر می نشستیم و به یکدیگر می بخشیدیم.
- به بهشت بروید که نیک است پاداش کارکنان!
آنکه علمی را نهان دارد (بدیگران نیاموزد) یا بر آموختن آن چیزی بگیرد هرگز او را سود نبود ندهد. تن اگر بیمار نشود، به تبختر در می افتد. و در تنی که به تبختر در افتد خیری نیست.
به فرزند خود امام باقر فرمود:
هرکس که از تو چیزی بخواهد، بکن! اگر در خور آن بود بدانچه باید رسیده ای و اگر در خور نبود تو در خور آن بوده ای. و اگر کسی از جانب راست تو تو را دشمنام داد و به جانب چپ تو رفت و از تو پوزش خواست پوزش او را بپذیر.
با صالحان نشستن، صلاح آرد، و ادب عالمان را فرا گرفتن خرد افزاید، و اطاعت مسئولان عزت به کمال دهد، و بکار انداختن مال از مروت بود، و راهنمایی آنکه از تو مشورتی خواهد قضاء نعمت است، و اذیت نرساندن نشانه کمال خرد، و مایه آسایش دنیا و آخرت. از دست دادن دوستان غربت است.
به مردی که بدی کسی را می گفت فرمود: از غیبت بپرهیز که آن نانخورش آدمیان سگ صفت است.
کسی که دانائی ندارد تا او را راهنما باشد، تباه شد و کسی که سفیهی ندارد تا او را یاری کند خوار گشت.
راضی بودن به قضای ناپسند بالاترین درجات یقین است.
آنکه امر به معروف و نهی از منکر را ترک می کند، همچون کسی است که کتاب خدا را از پس پشت افکند (بدان عمل نکند) مگر اینکه از روی تقیه باشد گفتند تقیه او چگونه است،
- اینکه از ستمکاری سرکش بترسد که از حد درگذراند و یا بدو ستمی رساند.
از آن کس در شگفتم که از طعام به خاطر زیان آن می پرهیزد و از گناه به خاطر زشتی آن نمی پرهیزد.
توبه بازگشت است و عمل (صالح)، توبه به گفتار نیست.
مبادا به گناهی که می کنی شادمان شوی که شادمانی به گناه بدتر از گناهست.
گروهی از ترس خدا را پرستیدند، این پرستش بندگانست. و گروهی به رغبت پرستیدند و این پرستش بازرگانانست و گروهی از روی شکر پرستیدند و این عبادت آزادگانست.
پسرک من خداوند تو را برای من پسندیده و سفارش مرا به تو کرده و مرا برای تو پسندیده و از تو ترسانده است.
بدان که بهترین پدران برای پسر پدری است که دوستی، او را به تفریط درباره وی نکشاند و بهترین پسران پسری است که تقصیر وی تا به حد نافرمانی نرسد.
خدایا به تو پناه می برم که برون مرا در دیده ها بیارائی و درون مرا در نهان دلها زشت نمائی.
خدایا چنانکه بد کردم و نیکی فرمودی اگر چنان کردم باز هم چنین کن. و مرا روزی کن تا در گشایشی که نصیبم کرده ای آنان را که برایشان تنگ گرفته ای شریک خود سازیم.
خدایا من که ام که بر من خشم کنی؟ به عزت تو سوگند که نیکوکاری من ملک تو را نمی آراید و بدکرداری من رونق پادشاهی ات را نمی آلاید. و بی نیازی من از خزانه نمی کاهد و مستمندی من بر آن نمی افزاید.
نگریستن مرد با ایمان از روی دوستی و مودت به چهره برادر مومن خود عبادت است.
سه چیز است که در هر مرد با ایمان باشد در پناه خداست، و در روز رستاخیز خدا او را در سایه عرش خود جای خواهد داد و از بیم روز بزرگ ایمن خواهد فرمود:
کسی که آنچه از مردم برای خود خواهد بدانها ندهد.
کسی که پا و دست خود را در کاری نه نهد جز آنکه بداند در طاعت خدا یا در نافرمانی او است.
کسی که برادر خود را عیب نگیرد جز آنکه آن عیب را از خود دور سازد و آدمی را بس است. که از عیب دیگران به عیب خود مشغول باشد.
از متکبری نازنده در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار. و از کسی سخت در شگفتم که به خدا شک دارد و آفرینش خود را می بیند. و از کسی که آفرینش آخر (قیامت) را نمی پذیرد و آفرینش نخستین را می بیند و از کسی که برای این جهان کار می کند و کار آن جهان را وامی گذارد.
مردی بدو گفت من تو را به خاطر خدا سخت دوست می دارم. امام سر خود را فرو افکند. پس گفت خدایا به تو پناه می برم که مرا به خاطر تو دوست بدارند و تو مرا دشمن بداری. سپس گفت به خاطر آنکه تو مرا به خاطر او دوست می داری تو را دوست می دارم.
سه چیز مرد با ایمان را نجات می دهد:
1- بازداشتن زبانش از غیبت مردم
2- خود را به چیزی مشغول داشتن که در این جهان و آن جهان او را سود می دهد.
3- بسیار گریستن بر گناهان.
او را گفتند حسن بصری گفته است کسی که هلاک شود شگفت نیست که چگونه هلاک شده است، شگفت آنست کسی که نجات می یابد چگونه نجات یافته است. امام گفت: من می گویم شگفت نیست که کسی نجات یابد، شگفت آنست که با فراخی رحمت پروردگار چگونه کسی هلاک گردد.
هیچکس ندانسته خوبی کسی را نمی گوید و جز آنکه ممکن است ندانسته بدی او را هم بگوید.
کسی که یکبار بخندد اندکی از عقل خود را از دست داده است.
هنگامی که شنید مسلم بن عقبه رو به مدینه نهاده است. این دعا را خواند:
پروردگارا! چه بسیار نعمت که به من ارزانی داشتی و تو را سپاسی درخور آن نگفتم. و چه رنج ها که مرا بدان آزمودی و چنانکه باید شکیبائی در آن نتوانستم. ای که سپاس من برابر نعمت او اندک بود و مرا محروم نکرد! و ای که شکیبائی من در رنجی که مرا بدان آزمود اندک بود و مرا خوار نساخت! ای نیکوکاری که هرگز نیکوئی تو بریده نمی شود! ای خداوند نعمت هائی که به شمار نمی آید! بر محمد و آل محمد رحمت فرست و شر این مرد را از من بازگردان. دفع او را از تو می خواهم و از شر او به تو پناه می برم.
مردی بدو گفت: قریش چه سخت پدرت را دشمن می دارند!
گفت: چون او نخستین دسته آنان را به دوزخ فرستاد و بر واپسین دسته داغ ننگ نهاد.

 


منابع :

  1. سیدجعفر شهیدی- زندگانی علی ابن الحسین علیه السلام- صفحه 159-168

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211202