محورهای انسان شناسی

بحث انسان شناسی سه محور کلی دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد؛ در غیر این صورت معرفت و شناخت انسان به هر نحوی انجام گیرد ناقص است. آن سه محور کلی عبارت اند از:
الف. هویت شناسی؛ یعنی حقیقت و هویت انسان چیست؟
ب. جایگاه شناسی؛ یعنی معرفت و شناخت این اصل که جایگاه انسان در آفرینش کجاست؟
ج. شناخت تعامل انسان با هستی؛ به این معنا که تعامل میان انسان و آفرینش چگونه است؟
دلیل عناصر محوری سه گانه بسیار روشن است از این حیث که انسان در هستی، تافته جدا بافته ای از نظام کیهانی نیست که خداوند او را جدا خلق کرده باشد و جداگانه تامین کند، بلکه یکی از اضلاع سه گانه مثلثی است که یک ضلع آن جهان، ضلع دیگر آن انسان و ضلع سوم آن ترابط جهان و انسان است.
این گونه نیست که انسان کاری را بیرون از حوزه جهان یا منقطع از عالم انجام دهد، به کل همه ذرات هستی او در عالم اثر می گذارد: «و لو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض»؛ «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعا برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم». (اعراف/ 96) چنان که عالم نیز در او اثر می گذارد. پس لازمه انسان شناختی جهان شناسی است، چون انسان یکی از اضلاع سه گانه این مثلث است و نیز لازمه آن، معرفت و آگاهی به پیوند جهان و انسان و دانایی از انسانیت انسان است. این نوع از معرفت فرد را به طریق و مسیری مطمئن از شناخت حقوق انسان می رساند. حق انسانی آن است که با این مثلث هماهنگ و همسان باشد؛ یعنی هم با هویت و ساختار درون انسانو هم با شاکله بیرونی و ظاهری او و هم با نظام هستی و ترابط انسان و جهان هماهنگ باشد. پس اگر انسان در درون این مثلث قرار داشته و در درون این نظام زندگی می کند حقوق او در همه ابعادش مطرح است؛ حقوق او باید با توجه به مثلث مزبور تنظیم و تنسیق گردد، یعنی باید توجه کرد که اولا چه چیزی در نظام هستی، حق است تا حقوق طبیعی انسان با آن مطابق باشد. ثانیا در ساختار انسان چه چیزی حق است. ثالثا در پیوند میان عالم و آدم چه چیزی حق است تا حقوق انسان با آن هم آوا گردد. این یک اصل کلی در شناخت حقوق انسان است.
نکته دیگر اینکه شناخت انسان در فضای این مثلث نظام یافته می تواند راههای فراوانی داشته باشد؛ بهترین راه آن، عنایت تام به رهنمود انسان آفرین است. اگر انسان موجودی تصادفی می بود که همانند علف های هرز به خودی خود می رویید، می توانست در شناخت خودش اظهار نظر کند، یا اگر موجود دارای علت بود و علت فاعلی اش خود بود، آنگاه جامعه انسانی و عقل جمعی و مانند آن می توانست نسبت به او معرفت و شناخت کامل پیدا کند و زمانی که خود را با خرد فردی یا جمعی شناخت، می توانست حقوق و تکالف خود را مشخص سازد، اما اگر برهان عقلی و نقلی ثابت کرد که انسان نه تصادفی است و نه وابسته به خود، بلکه حدوثا و بقائا به خداوند و غنی بالذات وابسته است، ناچار است در شناخت خویش از راهنمایی او کمک بگیرد.
این نیز اصل دیگری است که در شتاخت آفریده ها باید تعلیم آفریدگار را مورد توجه قرار داد، در غیر این صورت فرآیند انسان شناسی به انحراف و گمراهی کشیده میشود و به دنبال آن شناخت حقوق انسان نیز با مشکل رو به رو خواهد شد.


منابع :

  1. جوادی آملی- حق و تکلیف در اسلام- صفحه 39-37

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211274