دلایل و بررسی رکود فرهنگ تکاملی

آن قسمت از فرهنگ که عوامل تکامل و تحولات صعودی انسان ها را در بر دارد با این که در دل ها و وجدان های پاک آدمیان مطلوب و ایده آل تلقی شده است؛ متاسفانه پیشرفت و تحول تکاملی نداشته است بلکه هر اندازه که قسمت بایسته های تنظیم حیات طبیعی انسان ها فرهنگ مادی، توسعه و تعمیق بیشتری یافته است به صورت مزاحم و ضد فرهنگ شایسته و تکاملی انسان ها در آمده است. توضیح و دلایل این معنی که پیشرفت فرهنگ مادی افزایش پیدا کرده ولی حرکت فرهنگ تکاملی به رکود و قهرا انجامیده، جز موارد استثنا که آن را نفی نمی کنیم، از این قرار است:
1. ناتوانی از پیدا کردن فرهنگ تعدیل خود خواهی و برخورداری از صیانت ذات تکاملی و عمل به آن.
2. رخت بربستن محبت ها و عشق های سازنده و به وجود آورنده خیرات و کمالات به جهت بی اعتنایی به فرهنگ دریافت و پذیرش زیبایی های محسوس و معقول.
3. اهمیت ندادن به فرهنگ حق و فرهنگ قدرت و چگونگی بهره برداری از قدرت در راه اعتلای حق و اجرای آن.
4. عدم توجه به فرهنگ برخورداری از نوابغ و شخصیت های بزرگ و سازنده در جوامع.
5. فرهنگ وجدان علمی غالبا تحت تاثیر شهرت پرستی و خودخواهی و مقام و ثروت از بین رفته و یا در درون پاک انسانهای وارسته محبوس شده است که اقلیت اسف انگیزی را تشکیل می دهند.
6. کجاست آن فرهنگ سازنده که ارتباط انسان ها را با یکدیگر از ارتباط گرگ و میش کنار زده و آن را مبدل به برخورد امواج یک دریا با روح پاک بنماید.
7. پس از آن همه تلاش و تکاپو برای به وجود آوردن تمدن ها و علوم انسانی و پس از آن همه فداکاری ها در راه تحقق بخشیدن به اصول زیربنایی.
الف- حیات شایسته؛ ب- کرامت و شرف انسانی؛ ج- آزادی معقول و مسئولانه؛ د- تساوی همه در برابر قوانین، نه تنها هنوز حاکمیت مطلق از آن قدرت های نا آگاه است که وسیله ی سلطه گری قدرتمندان بی خبر از انسان و انسانیت است بلکه هنوز فرهنگ فلسفی تفکرات ماکیاولی و تنازع در بقا، و قدرت گرایانی مانند هابز و نیچه در دانشگاه ها تدریس می شود بدون این که انتقاد قابل توجهی از آنها به عمل بیاورند!... و ده ها امثال این موارد که چشم پوشی شرم آور اکثریت نوع بشری را از فرهنگ های ارزشی تکاملی به خوبی اثبات می کند. یکی از بدترین نتایجی که توقف و رکود فرهنگ تکاملی ارزشی برای بشریت نصیب کرد محرومیت اسف بار اکثریت انسان ها از دریافت حقایق عالی تر و تمایل آنان به ارتکاب هر گونه ضد حق و حقیقت بود. این محرومیت است که بدون تردید موجب محدودیت شدید درک و دریافت آنان درباره حقایق شده است. برای ارائه نمونه ای از این محدودیت شدید مواردی را متذکر می شویم:
مردم از دریافت زیبایی های معقول محروم مانده اند. فرهنگ، زندگی ماشینی آنان را از درک جمال هستی زیبایی اصل حیات برکنار ساخت. به طور کلی می توان گفت: فرهنگ زندگی ماشینی احساس زیبایی در انسان ها را تا سطح درک زیبایی محدود گل (که یکی از زیبایی های محسوس است)، تنزل داد. از این رو زیبایی حقایقی مانند عدالت، حق، آزادی وجدان، شرف و حیثیت انسانی و اصل حیات در کتاب های اخلاق مدفون شدند. ارتکاب به هر جرم ضداخلاقی و خلاف وجدان به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هر هدفی که انسان آن را منظور می دارد، به خصوص در فرهنگ سیاسی تجویز شد و از این راه صدمات جبران ناپذیری به فرهنگ تکاملی وارد شد. دگرگون شدن منطق اقتصاد اجتماعی انسانی و مبدل شدن آن به مصرف گرایی هرچه بیشتر که ضرورتا تولید هر چه بیشتر را ایجاب می کند فرهنگ معیشت برای حیات، نه حیات برای معاش هوس بازی خودکامگان، را نابود ساخته است. برای توجیه این فرهنگ ضد حیات انسان ها چنین می گویند:
امروزه وضع و موقعیت تکنولوژی، این شعار را ایجاب می کند که تولید بیشتر اقتصاد بهتر!
نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند که تولید بیشتر در دست کیست؟ چه کسانی زیر بار سنگین تولید بیشتر جان می بازند؟ هرگز به روی خود نمی آورند که معادن و مواد مفید زمین هر چه باشد روزی تمام شدنی است.
نژادپرستی و اقلیم پرستی از دیگر ضد فرهنگ های تکاملی ارزشی است که هر روز که پیشتر می رویم یعنی به اصطلاح متمدن تر می شویم این پرستش شدت بیشتر به خود می گیرد به طوری که مکتب های اجتماعی و سیاسی و نظریات علوم انسانی یکی پس از دیگری در عرصه جوامع بروز می کنند و چند روزی می درخشند و پس از مدتی رهسپار نیستی می گردند اما نژادپرستی و اقلیم پرستی روز به روز استحکام بیشتری می یابد و همه را از جمله حقوق و فرهنگ و علوم اقتصاد و قدرت جهانی بشر را به سخره می گیرد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو- صفحه 142-139

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211464