عناصر فرهنگ هند

فرهنگ واژه ای در انسان شناسی است که شامل همه چیز می شود از عادات مرسوم مردم که در ناحیه ای ذغال تولید می کنند یا غذا می خورند یا روشی که ساختمان های خود را مطابق آن می سازند تا ارزش های اجتماعی اخلاقی و مذهبی که به شکل وسیع نزد مردم مقبولیت دارد و همچنین رویه های متعارفی که طبق آن کیفیت های ذهنی بالاتر را راضی می سازد. این واقعیت که هند توانست کم و بیش بر شیوه و راه تکامل فرهنگی محافظت شده ی خود چیره شود تا حدودی مربوط به ویژگی های جغرافیایی این سرزمین بوده است زیرا موقعیت جغرافیایی هند این کشور را از مسیر رفت و آمد دور نگاه داشته است. به علاوه رشته کوه های هیمالایا در شمال به صورت یک مانع عمده طبیعی از هجوم اقوام مهاجم به نواحی شمال ممانعت نموده و شمار اندک مهاجمین را در فرهنگ بومی هند مستحیل کرده است. نخستین حقیقتی که در فرهنگ سرزمین هند جلب توجه می کند این حقیقت است:
هدف فردی، نیل به کمال، همان هدف گروهی مورد نظر از فرهنگ و حصول تمام و کمال تعادل یافتن و عملی کردن و تحقق بخشیدن به موجودیت جهانی انسان و جامعه جهانی که هند آن را به نام: نارایانا نامیده و مورد پرستش قرار می دهد و هر یک از این دو با دیگری هویت یافته است. با در نظر گرفتن این اصل تکاملی و اعتقاد به ماورای طبیعت و خدا، باید سایر عناصر فرهنگ هند مورد بررسی قرار بگیرد.
شگفتی هایی که درباره فرهنگ هند و اصول و مسائل آن وجود دارد هیچ یک از فرهنگ های دنیا چه قدیم و چه جدید خواه شرقی و خواه غربی دیده نمی شود. در یک عبارت مختصر می توان گفت: هر آنچه که در استعدادهای مثبت و منفی آدمیان قابل تصور است در فرهنگ هند قابل مشاهده است. در این فرهنگ از روش و نگرش علمی محض درباره انسان و جهان تا روش و نگرش فلسفی و عرفانی و تخیلی خالص با کیفیت های بسیار متنوع دیده می شود. همان طور که بعضی از هندشناسان گفته اند: فرهنگ هند انبوه ذغال سنگی است با رگه های الماس.
1. انواعی از عقاید درباره انسان از ایده آلیسم محض گرفته تا رئالیسم از خیر بودن وجود او تا شر و فاسد بودن آن و درباره جهان نیز انواعی از نظریات و آراء تخیلی و عقلانی و احساساتی و هم چنین درباره ی خدا و تفسیر من خویشتن و غیرذلک در سرزمین هند به وفور دیده می شود.
2. اکثریت قریب به اتفاق عقاید در فرهنگ هند جنبه دینی داشته و آنها را از روی ایمان دینی پذیرفته اند. در این مورد نظریه ویل دورانت قابل توجه است. او می گوید:
دین در هند قدرت و اهمیت فوق العاده دارد؛ در هیچ کشور دیگری وضع چنین نیست. این که هندوان بارها به حکومت های بیگانه گردن نهاده اند از این لحاظ بوده است که برای آنان فرقی نمی کرده است که چه کسی بیگانه یا خودی بر آنان حکومت و یا از آنان بهره کشی می کند؛ مساله اساسی دین بود نه سیاست روح بود نه جسم؛ زندگی های بی پایان بعدی بود نه این زندگی سپنجی. وقتی که آشوکا مسلک پارسایی پیش گرفت کمابیش کیش هندو پذیرفت قدرت دین حتی بر این نیرومندترین مردان هم آشکار شد. در قرن ما آنکه برای نخستین بار در تاریخ سراسر هند، هند را متحد کرده است پارسا مردی است نه سیاستمداری. از این جا معلوم می شود که فرهنگ اسلام چه خدمت حیاتی به بشریت کرده و وحدت دین و سیاست را در متن خود قرار داده است.
دین به معنای معنی گرایی محض و توجه کامل به ماورای طبیعت و قطع نظر از ماده، مادیات، اقتصاد، حقوق، سیاست، هنر و تنظیم کننده شوون حیات انسانها را نمی توان دین الهی واقعی تلقی نمود. زیرا بدون رابطه معقول با امور مادی و نظم حیات طبیعی فردی و اجتماعی هیچ یک از عوامل درک و دریافت و نبوغ و دیگر استعدادهای آدمی به فعلیت نمی رسد. بی اعتنایی به اهمیت این زندگی در ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با خویشتن با خدا با جهان هستی و با هم نوعان خود)، بوده است که به قول بعضی: از خاله جانش قهر کرده به فکر فتح هندوستان افتاده است. اشتباهی که ویل دورانت در تفسیر تلاش گاندی برای آزادی هندوستان مرتکب شده است این است که او متوجه نشده است که مدیریت فعالیت های اجتماعی برای مقاومت منفی با آن همه تدبیر و عبور از سنگلاخ ها و فراز و نشیب ها بدون آگاهی به سیاست و اصول آن امکان پذیر نیست اگرچه اهداف و حتی طرق اجرای عمل مقاومت منفی در مقابل دشمن دینی و معنوی بوده است بلکه از آن جهت که تحولات و انقلاب های عمیق اخلاقی مذهبی سیاسی حقوقی و فرهنگی به طور عام باید متکی به نیازهای اصیل انسان و انسانیت باشد لذا هر انقلاب سازنده به طور حتم مستند به انگیزه های معنوی و روحی انسانها می باشد. از همین جا است که بعضی از صاحب نظران جامعه شناسی تصریح کرده اند هر تحولی که واقعا به نفع انسان و انسانیت باشد عمیقا باید انگیزه ی دینی داشته باشد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو- صفحه 105-102

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211468