فرهنگ از دیدگاه دایرة المعارف امریکانا

در دایره المعارف امریکانا در توضیح فرهنگ چنین آمده است:
فرهنگ واژه ای است که علمای علم اجتماع و پویندگان رشته مردم شناسی آن را به کار برده اند و این واژه از گستردگی وسیعی برخوردار است. مفاهیم جانبی آن به طور عمده به افراد تحصیل کرده و آداب دان تحت عنوان فرد با فرهنگ دلالت دارد. به عبارت دیگر به فردی تعلق می گیرد که آراسته و دارای فرهنگ بوده و با هنرهای زیبای شیوه زندگانی متمدن آشنا است.
فرهنگ در قالب بحث تخصص خود، حوالی اواسط قرن نوزده، در نوشته های علمای مردم شناس پدیدار شد. سر ادوارد برنت تایلر، مردم شناس انگلیسی، این واژه را برای بیان یک مجموعه تکامل یافته از عقاید و چیزهایی که بر اثر تجارب تاریخی شکل گرفته اند، به کار برد. در سال 1910 علمای مردم شناس آمریکایی واژه فرهنگ را به منظور خصیصه های مختص قومیت های اجتماعات به کار گرفتند. روت بندیکت در دهه 1930 از فرهنگ به عنوان الگوی تفکر و انجام دادن فعالیت های فردی نام برد که او را از دیگران متمایز می سازد.
چند سال بعد واژه فرهنگ جهت تعریف شیوه متمایز برخورد انسان با محیط به منظور طبیعت شکل گیری بشر در راستای هم نوایی با هدف و آرزوهایش مورد استفاده واقع شد. به هر صورت همه علمای رشته مردم شناسی بر این باورند که فرهنگ بر خلاف الگوهای وراثت یا غریزه متشکل از راه های فراگیری رفتاری و نحوه پذیرش آن است.
واژه فرهنگ برای اندیشمندان علوم اجتماعی از اهمیت والایی برخوردار است زیرا ساده ترین مفهوم را برای بیان رفتار و تاریخ انسان به دست می دهد. به عنوان مثال نسبت به واژه اجتماع که بنابر تعریف عبارت است از گروه افراد سازمان یافته وابسته به یکدیگر که در یک سیستم برای تولید و ادامه حیات خود، فعالیت های لازم را انجام می دهند، واژه فرهنگ از کاربرد وسیع تری برخوردار است. فرهنگ بر محتوای رفتاری جامعه دلالت دارد. حال این پرسش مطرح است که چرا تعاریف گوناگونی از فرهنگ اراده شده است؟ دلیل آن این است که فرهنگ از یک مقوله متجانس نیست و بر یک واقعی مفرد دلالت نمی کند بلکه تعداد زیادی از عناصر را در سطوح مختلف در بر می گیرد از آن جمله اند: عقاید، عواطف، ارزش ها، هدف ها، کردارها، تمایلات و اندوخته ها.

تکامل فرهنگ
در بررسی روند تکاملی تاریخ فرهنگ، سه نکته ملاحظه می گردد: نخست آن که فرهنگ می تواند به عنوان روش تشخیص هنجار انسان از هنجار سایر جانداران مورد استفاده قرار گیرد. دوم این شیوه و سلوک رفتاری ناشی از اثرات علت و معلولی پرورش جسمی انسان است. سوم آن که در نتیجه رشد جمعیت انسانی و بهره گیری از طبیعت محیط هنجار فرهنگی با تاکید بر نشانه ها و زبان گنجینه ای از عقاید و دیدگاه ها را در طی قرون و اعصار محقق ساخته است. اگر با دیدگاه وسیع تری نظر کنیم فرهنگ چیزی نیست که انسانهای اولیه به خاطر نیاز خود آن را ابداع کرده باشند بلکه پدیده ای مبتنی بر هنجار بوده تا ارزش زیستی عظیمی را به موجوداتی که از آن برخوردارند اعطا نماید. بشری که می تواند ابزار بسازد و آن را برای انجام دادن کارها به کار ببرد می تواند به چیزهای مختلف بیندیشد و آنها را با یکدیگر مرتبط ساخته فکر تازه ای ارائه بدهد. همچنین این امکان وجود دارد که یافته های یک نسل از طریق ثبت و نگارش به نسل های بعدی انتقال بیاید. هیچ کدام از موجودات زنده عالم تا این اندازه توانایی ندارند. با تکامل این گونه تقیدات بوده که فرهنگ واقعیت خود را بازیافت.

فرهنگ به عنوان شیوه زیست
اساس متغیرهای فرهنگی در خلاقیت و استعداد تجسم ذهنی انسان نهفته است. بشر تقریبا دارای قدرت درک هرگونه حالت رفتاری یا تعبیر حیات انسانی است. البته در راه ایجاد و حفظ اشکال متغیر مفاهیم و زندگی اجتماعی محدودیت هایی در رابطه با واقعیت های زیستی و اقتصادی وجود دارد. جنبه های هنری، مطالعاتی و فلسفی فرهنگ در زمینه های مختلف افزایش یافته اما معلوم نیست که این عوامل در مراحل مشخص گسترش یافته باشند. به هر حال تنوع مطلق فرهنگ ها در روی زمین ظاهرا محو می گردد. گسترش روش های جوامع صنعتی غربی در سطح جهان بسیاری از تفاوت های کم نظیر را به بهای جایگزینی اشکال شهرهای صنعتی تحت تاثیر خود قرار داده است.
علمای رشته های مردم شناسی و تاریخ گمان دارند که احتمالا تنوع فرهنگی در قرن های چهارده و پانزده یعنی پیش از آن که اروپاییان به طور جدی در آیین های زیستی دیگر مردمان کشورهای جهان دخالت نمایند، به نقطه اوج خود رسیده بود.

عناصر فرهنگ
برای تجزیه و تحلیل فرهنگ برخورداری از مفاهیم خاصی ضروری است. در مرحله نخست، این امکان وجود دارد که عناصر فرهنگ را بر اساس تعداد و اصول کلی طبقه بندی نماییم. ولی استفاده از واژه های خصیصه، مجموعه و نمونه کاربرد یکسانی دارند. علاوه بر طبقه بندی عناصر تشکیل دهنده فرهنگ، مفاهیم دیگری برای روش بررسی فرهنگ و موارد استفاده از آن مطرح است. در این جا دو اندیشه مهم پدیدار می گردد: مفهوم و کردار.
معنای هر کدام از عناصر فرهنگ (اندیشه الگوی هنجاری، یا هدف) عبارت است از هر گونه تعبیر و نشانه واکنش در ذهن های مردمی که در برابر آن عناصر قرار دارند.
استفاده از عناصر فرهنگی توسط فردی که آن را مورد مطالعه قرار می دهد مشخص می گردد، نه توسط شخصی که خود حاصل فرهنگ است. علمای اجتماع نیز فرهنگ را به دو گروه از مکاتب فکری که برطرف کننده نیاز انسان هستند، تقسیم کرده اند.

شیوه فرهنگ
هنجار منطبق بر الگو نیز ممکن است در فرهنگ با مفهوم شیوه ای خاص مشخص شود، یعنی فرهنگ را می توان برای روش مشخص انجام دادن کارهایی در جامعه مورد استفاده قرار داد.
از این رو اصطلاح زیر مجموعه فرهنگ غالبا برای توصیف شیوه به خصوصی از کردارها در بخشی از جامعه به کار می رود. بنابراین قشر سیاه پوست ایالات متحده دارای شیوه های معینی از زندگی هستند که در جامعه سفیدپوست دیده نمی شود هرچند که در جوار یکدیگر به سر می برند فرهنگ در قالب شیوه رفتاری غالبا بیانگر روش های حل مشکلات است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو- صفحه 34-38

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211472