تقسیم بندی انسانها از نظر سپری کردن زندگی

کاروانیان بشری در سپری کردن راه زندگی، به انواعی مختلف تقسیم می شوند. بعضی از آن انواع عبارتند از:
نوع یکم- کسانی که نه راهی می دانند، نه منزلی و نه مقصدی. اینان حتی بر زنده بودن خود هم آگاهی ندارند. بنابراین، اینان در راه زندگی نمی روند، بلکه کشیده می شوند. نمی ایستند، بلکه متوقف شان می سازند. نمی خندند، بلکه آنان را می خندانند. پیروز نمی شوند، وسیله پیروزی قرار می گیرند. آنان نمی دانند، بلکه نوار ضبط مغزشان را پر می کنند! به صورت کلی، همه شادی ها و اندوه ها و اعتلا و سقوط آنان، پدیده هایی است که در عروسک ها دیده می شود.
نوع دوم- افرادی هستند که برای زندگی خود تفسیری کرده اند که تنها در ذهن شان موج می زند. اینان، دنیا را از دیدگاه یک داماد که به حجله عروس می نگرد، تماشا می کنند و برای توضیح و توجیه میلیون ها کارشکنی های طبیعی و انسانی در آن حجله، تأویل ها و تفسیر هایی دارند. این افراد، هم به ریش خود می خندند، هم به واقعیات جاریه در قلمرو انسان و جهان!
نوع سوم- اشخاصی که بدون تفسیر مجرد ذهنی درباره حیات در عرصه هستی، خود را به جریان قوانین طبیعت و اجتماعات سپرده، تصادم حوادث و واقعیات را با خواسته های درونی خویش، نوعی از اشتباه و خطای طبیعت محسوب می دارند و اگر امکان داشته باشد، پا از جهان هستی بیرون گذاشته و جهان دیگری مطابق دلخواهشان خواهند ساخت.
نوع چهارم- کسانی که راه و منزلگه و مقصدی برای زندگی پذیرفته اند، و برای سپری کردن راه و ارزیابی منزلگاه ها و مقاصد، اصول و قواعدی را در نظر گرفته، می خواهند مطابق آن اصول و قواعد حرکت کنند. ولی این حرکت به قول جلال الدین محمد مولوی: با بیم و ابتلاء و احساس رنج و مشقت صورت می گیرد؛ گویی اکراه و اجباری وجود دارد که آنان را به حرکت مزبور وادار می کند. حرکت شان شبیه حرکات کسی است که باری سنگین را بر دوش می کشد و احساس تحمل مشقت می نماید و چون گاهی از لذایذ محتویات باری که به دوش می کشد، برخوردار می شود، یا پیشتازان مورد اطمینان از لذت بخش بودن آن محتویات خبری به او می دهند، در خود نیرویی برای حرکت های بعدی احساس می کند.
اینان مصداق این بیت جلال الدین محمد مولوی هستند:

جمله در زنجیر بیم و ابتلا *** می روند این ره به غیر اولیا

نوع پنجم- کسانی از کاروانیان بشریتند که راه و منزلگه و مقصدشان به وسیله راهنمایان صدق و خلوص برای آنان قابل درک شده است و آن ها توانسته اند به وسیله عقل و وجدات، طعم سپری کردن آن راه و منزل را رو به مقصد بچشند. اینان، نه تنها اصول و قوانین حرکت به سوی کمال را در زندگی، باری بر دوش خویش احساس نمی کنند، بلکه «خود طبیعی» را سنگین ترین بار مزاحم به دوش موجودیت خود تلقی می کنند. این افراد را هیچ عامل طبیعی و انسانی تحریک نمی کند. بلکه خودشان هستند که حرکت می کنند. هیچ عاملی نمی تواند اینان را متوقف بسازد، خودشان هستند که می ایستند. خودشان می دانند، خودشان می خندند و می گریند و به عبارت کلی تر: اینان در مقابل طبیعت و انسان ها وجود دارند. راه رفتن شان، آمیخته با بیم و هراس و دو دلی و تاریکی و روشنایی نیست، زیرا برای به دست آوردن اطمینان خاطر در زندگی و روشنایی مطلق موجود بودن، شرط لازم و کافی است و اینان از موجودیت، کاملا برخوردارند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 108-106

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211640