جرجی زیدان، دوران خلافت عباسی را (از سال 132 هـ ق تا سال 656 هـ.ق)، چهار بخش کرده است، که ما هر بخش را «دوره» تعبیر کردیم.
دوره ی اول: سده ی نخستین (132-232)
دوره ی دوم، سده ی دوم (232-334)، یعنی از آغاز خلافت متوکل عباسی تا آمدن دولت بویهیان.
دوره ی سوم (334-447)، یعنی از استقرار دولت بویهیان، تا ورود سلجوقیان به بغداد.
دوره ی چهارم (447-656)، از ورود سلجوقیان به بغداد، تا سقوط بغداد به دست مغول.
جرجی زیدان، سپس درباره ی دوره ی نخستین می گوید: آن سده، عصر طلایی اسلام است. حکومت مسلمین در این سده، با ثروت و تمدن و سیادت، به قله ی عظمت خود رسید. بیشتر علوم اسلامی نضج گرفت، و مهم ترین دانش های دیگران به عربی ترجمه شد. دربار خلفا از شاعران و ادیبان و دانشمندان مملو گشت، مانند دربار لوئی چهاردهم، پادشاه فرانسه، در روزگار عظمتش.
دولت عباسی بر سرتاسر جهان اسلام فرمان می راند و در این حال، اروپا در پس سنگین ترین پرده های جهالت و نادانی گم بود، و اسلام پایه های شرق را تکان داده و مردمش را بیدار کرده بود.
بدینگونه، ایران و ترک و تاتار و هند حتی مردم چین و ژاپن به پا خاستند و دست به نهضت زدند، و در اثنای نخستین سده ی عباسی، یا در پی آن، یک انقلاب اصلاحی و ادبی به وجود آورند. در چین، در حدود قرن دهم میلادی، گروه بزرگی از شاعران توانا در دوران حکومت تانگ طلوع کردند. فرمانروایان تانگ نیز در نخستین دوران حکومت خویش، چون عباسیان، دوستدار دانش بودند و دانشمندان را بزرگ می داشتند. ژاپنی ها نیز در این سده به پیراستن زبان و تهذیب آیین های اجتماعی خویش پرداختند. و در میانشان شاعران و نویسندگان و نقاشان و باستان شناسان ظهور کردند. نیز می گوید: درباره ی نخستین دوره عباسی گفتیم که همان عصر طلایی اسلام بود. مقصود ما، عصر طلایی، از نظر عظمت دولت و گسترش فرمانروایی بود. و در همان عصر، علوم پیشینیان به عربی گردانده شد. اما عصر طلایی اسلام از نظر علم، سومین سده عباسی است. زیرا در این سده، دانش های گوناگون نضج یافت، و به صورت علم های کامل درآمد، و کتاب های رسا در بیشتر رشته ها پدید گردید. علوم در شهرهای اسلامی جای گرفت، و بغداد مرکز علم جهان اسلام شد. مرکزهای علمی دیگر نیز در سرتاسر اسلام، از خراسان و ماوراء النهر و شام و مصر و اندلس، به وجود آمد. در این حال، سومین سده ی عباسی فراز آمد، در حالی که نوابغ متفکران طلوع کرده بودند، و در بیشتر شهرهای اسلام از این سر ترکستان تا آن سر اندلس، و در این میان، ماوراء النهر و افغانستان و طبرستان و خوارزم و ایران و بین النهرین و اسپانیا و مصر و شام شاعران و ادیبان و نویسندگان و مورخان و جغرافیدانان و لغت شناسان و فیلسوفان جای داشتند.
در نخستین سده عباسی، یک نهضت علمی به وجود آمد. در دومین سده، این نهضت، در اثر آشفتگی سیاسی و سرگرمی حکمروایان به کارهای خویش سست گشت. و بدینگونه دومین سده عباسی، دوره ی فترتی گردید که تنها بذرهای علم و دانش کاشته شد، تا در سومین سده، بار داد و نهضت علمی آغاز گشت، و حکومتهای چندی از جمله بویهیان در ایران و عراق و سامانیان در ترکستان و خراسان، زیاریان در طبرستان، و حمدانیان در حلب و موصل، و فاطمیان در مصر، به کمک علم و دانش به پا خاستند، و عصر طلایی علم اسلام را به وجود آوردند، و دائرة المعارف هایی ظهور کرد، و مفاتیح العلوم خوارزمی (م-387) پس از احصاء العلوم فارابی (م-339) نوشته شد. و به گفته صاحب «مفتاح السعادة» علوم انشعاب یافت و رشته های آن از سیصد رشته افزون گردید و پس از این است که در خاور و باختر ممالک اسلام، مراکز علم و دانش درست می شود. و در بیرون بغداد، اطبا و فلاسفه و ستاره شناسان و مهندسان و عقاید شناسان و منطق دانان و فقیهان و حقوق دانان و لغت نویسان و محدثان و مورخان و جز آنان طلوع می کنند. اینها در قلمرو دانش بود و گستردن تمدن اسلامی، و خود حقیقتی است افتخار آمیز و عزت بخش و روشنگر پیشینه های عزیز اسلام، که پیشرو کاروان علم و تمدن بود. اما، چه شد که رکود یافت، و با آن همه میراث ارزنده و تسلط بر تاریخ و بشریت و علم و اندیشه و تمدن، هم اکنون و بلکه از چند قرن پیش به چنین روزها نشست؟
اگر از ساده نگری به تاریخ بگذریم، و اندکی در جبر و اختیارهای تاریخ دقیق شویم، می بینیم که این دانش و گسترش را به جای آنکه در جاودانگی تفوق اسلام به کار گیرند، حکمروایان در راه دیگری، به کار گرفتند، بویژه دانشهای عقیدتی را، در راه ایجاد تفرقه، و از میان بردن استقلال و وحدت اندیشه ای اجتماع به مصرف رسانیدند. مورخ یاد شده می گوید: از امتیازهای این دوره (سده نخستین عباسی)، آزادی فکر از بند تقلید بود، مگر آنجا که به دولت و خلاقیت برخورد کند. و به همین علت بود که دراین روزگار به جز فرقه های متعدد اسلامی که به وجود آمدند، بدعتهای دینی بسیار شد و چه بسا که چند برادر، در یک خانه، دارای چند مذهب بودند. برای نمونه، از شش پسر ابی الجعد، دو تن شیعه، دو تن مرجئه، و دو تن خارجی بودند.