10- معهذا پیشرفت های علمی قرن حاضر نشان دادند که این دیدگاه ماشینی مکانیکی نسبت به جهان را نمی توان تنها در زمینه علم محض نگه داشت بنابراین مبنای عقلانی در مورد شناخت ماشینی بشر ارزش خود را از دست داده است.
باید بگوییم شناخت ماشینی بشر از دیدگاه ماشینی که او را به دندانه های چرخ ماشینی در آورده است هرگز و در هیچ تاریخی مبنای عقلانی نداشته است تا در دوران ما ارزش خود را از دست بدهد. در طول تمامی قرون و اعصار از آغاز تاریخ معرفت بشری حتی در ما قبل دوران نگرش های علمی فلسفی رسمی درباره وضع روانی و معنوی خود اطلاع داشته و از داشتن بعد خودآگاهی و آزادی و اختیار و احساس تکلیف و وظیفه در فوق انگیزه های مادی آگاهی هایی را از خود نشان داده است. متأسفانه معمولا هنگامی که بشر در یک موضوع خود را خیره می کند و در آن فرو می روند مانند مادیات همه موضوعات دیگر را نادیده می گیرد و گویی اصلا چنان موضوعاتی وجود نداشته است! این اسارت و به دام افتادن که اغلب افراد انسانی را گرفتار نموده است و هم چنین متقابلا قدرت و تلاش برای آزادی از آن هیچ اختصاصی به دیروز و امروز و فردا ندارد و به قول مولوی:
رگ رگ است این آب شیرین و اب شور *** در خلایق می رود تا نفخ صور
بنابراین بهتر است به جای مبنای عقلانی در مورد شناخت ماشینی بشر ارزش خود را از دست داده است. این طور نوشته شود که: امروزه بار دیگر بشر متوجه شده است که عقلانی تلقی کردن شناخت ماشینی بشر از طرف سودجویان و سلطه طلبان بر بشریت تحمیل شده و حتی متأسفانه متفکران را نیز به انحراف کشانده بود و این تلقی و تلقین غلط بوده و مستند به حقایق و واقعیات نبوده است.
11- بر همین اساس ارزش های انسانی در این دیدگاه جدید علمی به ارزش هایی بسط می یابد که با ارزش های پذیرفته شده در فرهنگ های پیشین سازگاری دارند. ما در چارچوب پندارهای مشترک انسان ها که در سایه پیشرفت های علمی و فرهنگی اخیر حاصل شده است می توانیم آینده ای را تصور کنیم که در آن انسان خواهد توانست زندگی با عظمت و هماهنگ با محیط زیست خود داشته باشد.
اگر صاحب نظرانی که این بیانیه را در ونکوور کانادا صادر نمودند به جای این جمله: که با ارزش های پذیرفته شده در فرهنگ پیشین سازگاری دارند چنین می گفتند که: با ارزش های فرهنگ روحی و معنوی انسان ها سازگاری دارند منطقی تر بود. توضیح اینکه کلمه گذشته و گذشتگان و قدیم و قدما و قرون و اعصاری که در پشت سر گذاشته شده است و غیر ذلک نوعی کهنگی و فرسودگی را در بر دارد که با حس نوگرایی انسان ها که می توان گفت از اصیل ترین احساسات انسانی است سازگار نیست. به همین جهت است که شما اگر بخواهید موضوعی را از ارزش بیندازید کافی است که بگویید: آن موضوع قدیمی شده است! در صورتی که قوانین مادی انسانی و پدیده های طبیعی او هرگز کهنه نمی شوند زیرا هر یک از افراد بشر که به این دنیا قدم می گذارد با اعضاء و نیروها و استعدادهای تازه ای به این دنیا وارد می شود که گذشت میلیون ها سال بر زندگانی پدران و مادران او در روی زمین در تازگی آنها اثری نمی گذارد. یعنی هر کودکی که متولد می شود همه اجزای بدن او و همه نیروهای او در تازگی غیر از آن انسانی است که ده ها سال پیش از او به دنیا آمده است. همین طور است نیروی تعقل و اندیشه و تجسیم و اراده و تصمیم و اکتشاف و وجدان با ده ها فعالیتی که می تواند انجام بدهد و نیز نیروی شهود و پذیرش تعلیم و تربیت و آمادگی برای تجلی فروغ ملکوتی و اتصاف به صفت عالی انسانی و تخلق به اخلاق الله و تادب به آداب الله و غیرذلک از نیرو ها و عناصر و ارکان و ابعاد معنوی آدمی.
این حقایق بدون تحت تأثیر قرار گرفتن از گذشت میلیون ها سال بر زندگانی بنی نوع بشر که در کره خاکی نشات می گیرد تازه قدم به این دنیا می گذارد. بنابراین هیچ احتیاجی به این نیست که امروزه برای اصلاح حال انسان ها و تبدیل آنان از دندانه های چرخ ماشینی به انسانی آزاد و دارای محبت و انسانی مسئول در بالاتر از سوداگری ها و انگیزه های مادی محض به عقب برگردیم و از فرهنگ پیشین انسان ها که در پشت سر خود گذاشته اند، استمداد بطلبیم و این یک اشتباه بسیار بزرگی است که حتی بنا به گفته یکی از شاگردان هایدگر که به اینجانب نقل کرده است او گفته بود:
«ما باید برگردیم و آن اصول عالی انسانی را که در دویست سال گذشته از آنها اعراض نموده ایم مورد تفکر مجدد و عمل قرار بدهیم!»
همان گونه که مطرح نمودیم فرهنگ سازنده ابعاد معنوی و روحانی انسانی همواره با موجودیت او وارد عرصه هستی می گردند. برای اثبات این حققت از دو راه می توان وارد بحث و بررسی شد:
اول- از نظر روانی هر انسانی که دارای مغز و روان معتدل بوده باشد دارای بذرهای روینده ای از ابعاد فرهنگ معنوی و روحانی و اخلاق والای انسانی است که در هنگام تحلیل دقیق و صحیح روانی وی کاملا آشکار می گردد اگرچه باید مقداری وقت برای زدودن گرد و غبار غلیظ جنبه ماشینی افراطی انسانی صرف شود تا آن بذرها کاشته شده در نهاد انسانی با چهره واقعی خود نمودار گردد.
دوم- مطالعات دقیق و بی غرضانه در فراوانی پدیده پوچ گرایی و انگیزه های خودکشی که با تمام شگفتی در مترقی ترین (به اصطلاح) کشورها و پر رفاه ترین سرزمین های دنیا بیشتر از سایر کشورها در جریان است، به خوبی اثبات می کند که از اساسی ترین عوامل و انگیزه های انی نابسامانی ها و ناهنجاری های روانی اعراض مردم از مذهب و معنویات است. و اگر ما چنین فرض کنیم که برای اصلاح حال روانی انسان ها باید به عقب برگشته و فرهنگ های پیشین را از دوران های گذشته برداشته و به عرصه جوامع امروزی دنیا بکشانیم معنایش این است که در مردم امروز دنیا بذرهای فرهنگ تعالی معنوی و روحی و اخلاق والای انسانی خشکیده است! و این نظریه با توجه به دو مطلب فوق و جملات قبلی نیز کاملا تایید می شود. در جملات قبلی چنین آمده است: دیدگاهی دیگر در علوم معاصر تصویر صنعتی خشک و بی انعطاف از جهان جای خود را به مفاهیمی داده اند که جهانی را می سازند شکل گرفته از داده های خلاق دایمی که هیچ قانون مکانیکی قادر نیست آن را به زور متوقف نماید. انسان خود به صورت وجهی از انگیزش خلاق در آمده چنان به کمال با کل جهان در ارتباط است که در چارچوب صنعتی پیشین قابل بیان نبود.
12- در نتیجه خود آدمی از حالت چرخ دنده ای بی اراده که محکوم به حرکت تحت فرمان یک ماشین عظیم است فراتر رفته به وجهی از انگیزه خلاق آزاد مبدل می شود که بی واسطه و اساسا به جهان به صورت یک کل واحد پیوند می خورد.
در جملات فوق با سه بیان رویاروی می شویم که به خوبی تازگی و تجدد دایمی بعد معنوی انسان را می تواند اثبات نمایند:
نخست اینکه- داده های خلاق دایمی که هیچ قانون مکانیکی قدر نیست آن را به زور متوقف نماید.
دوم- انسان خود به صورت وجهی از این انگیزش خلاق در آمده چنان به کمال با کل جهان در ارتباط است که در چارچوب صنعتی پیشین قابل بیان نمی بود.
سوم- آدمی از حالت چرخ دندانه ای بی اراده که محکوم به حرکت تحت فرمان یک ماشین عظیم است فراتر رفته به وجهی از انگیزه خلاقه آزاد مبدل می شود که بی واسطه و اساس به جهان به صورت یک کل واحد پیوند می خورد.
اختلاف نظر ما در این است که صادر کنندگان بیانیه این حالت تجدد و خلاقیت دایمی موجودیت آدمی را یک پدیده نو خاسته می پندارند و چنین قلمداد می کنند که این حالت برای انسان در دوران های اخیر و پس از خسته شدن او از حالت دندانه ماشینی بروز نموده است در صورتی که به نظر ما این حالت یک پدیده حادث و جدید نیست بلکه یکی از مختصات بسیار اساسی آدمی است که همواره با نیروی خلاقه و آزاد از رسوبی های فرهنگ های عارضی تاریخ به دنیا قدم می گذارد و صریح تر از مفاهیم سه گانه درباره تجدید خلقت آدمی با نیروها و استعدادهای جسمانی و روحانی عبارتی است که در این بیانیه آمده است. عبارت چنین است: درک عالم لایتناهی به هم پیوسته ای که آهنگ حیات را تکرار می کند و به بشر اجازه خواهد داد که دوباره با طبیعت یکی شود و ارتباط خود را در فضا و زمان با کل حیات و جهان ماده درک کند.
13- نوع بشر حداکثر بهره گیری را از جهان خارج می نماید و از ظرفیت زندگی در محیط متحول فرهنگی- اجتماعی نیز به حد اعلا استفاده می برد. بینش رو به رشد بشر در زمینه علوم دلالت بر این امر دارد که انسان می تواند ایمان گمشده و تجربیات معنوی و روحانی خود را به دست بیاورد. بحران کنونی که در نتیجه تصرف سیاره از سوی بشر به وجود آمده است برای تدارک فردا و فرداهای دیگر به دیدگاه های جدید که ریشه در فرهنگ های مختلف دارند نیاز دارد.
ما در این جملات به چند مسئله بسیار اساسی باید توجه نماییم:
مسئله اول- اینکه گفته شده است: نوع بشر حداکثر بهره گیری را از جهان خارج می نماید. بهتر این بد که به جای نوع بشر گفته می شد: قدرتمندان و آنان که دارای مهارت های متنوع برای بهره برداری از مواد مفید زمین در خشکی و دریاها و فضاها هستند از جهان خارجی حداکثر بهره برداری را می نمایند.
مسئله دوم- این جمله که بشر از ظرفیت زندگی در محیط متحول فرهنگی- اجتماعی نیز به حد اعلا استفاده می برد... باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد زیرا اولا: اگر بشریت واقعا به این امر با اهمیت نائل آمده بد یعنی در محیط متحول فرهنگی- اجتماعی به استفاده در حد اعلا توفیق یافته بد هرگز این همه از فرهنگ معنویت و اخلاق والا و روحیات عالی انسانی بی بهره نبود تا حدی که به دندانه های نا آگاه و بی اختیار ماشین عظیم زندگی اجتماعی امروزه در آید. ثانیا: این جمله (بشر از ظرفیت زندگی در محیط متحول فرهنگی- اجتماعی نیز به حد اعلا استفاده می برد) با محتوای جملات پاراگراف (6) تضاد دارد زیرا در آن پاراگراف چنین آمده است:
تنها چیزی که فقدان آن محسوس است اراده اجتماعی و سیاسی است.
مسئله سوم- آیا کشف این حقیقت که انسان می تواد ایمان گمشده و تجربیات معنوی و روحانی خود را به دست بیاورد، ناشی از بینش رو به رشد بشر در زمینه علوم بوده است یا هنگامی که علوم به اصطلاح امروزه -نه به معنای حقیقی آن که همواره می تواند با فرهنگ معنوی و روحانی انسان ها هماهنگ به حرکت در آمده هم خود را بارور بسازد و هم علوم را از فعالیت در سطوح ظاهری هستی نجات بدهد- درباره انسان و زندگی با آسایش و (به اصطلاح) آرمانی او با شکست مواجه شده است تا آنجا که عده ای از صاحب نظران و دانشمندان را وادار نموده که در ونکوور (کانادا) جمع شده و فریاد انسانی بر آورند که: ای مردم روی زمین تأخیر نکنید زیرا همان تفسیری که درباره علم می کردید و با همان علم همه جا و همه موضوعات را مورد شناسایی و تصرف در جهان خارجی می نمودید اکنون می خواهد شما را از روی زمین مرخص فرماید!! برخیزید و دیر نکنید که بقای بشر در خطر جدی افتاده است.
با توجه به مسائلی که در شماره 11 مطرح نمودیم، باید این حقیقت را بپذیریم که به بن بست رسیدن علوم سخن انسان و زندگی طبیعی و حیات معقول اوست که صاحب نظران آگاه را متوجه این حقیقت کرده است که انسان به جز بعد مادی دارای ابعاد اخلاقی و معنوی و روحی بسیار مهم نیز است که بدون مراعات آنها بقای او در سیاره مسکونی که آن را زمین نامیده است در خطر جدی قرار می گیرد. آیا همین جریان اثبات نمی کند که صاحب نظران خود باخته در مورد تفسیر علم به طور ضروری و لازم باید از هم اکنون درباره تعریف علم تجدید نظر کنند و آن را طوری تعریف نمایند که به نابودی خود انان منتهی نگردد و باعث نشود که امروز با نوشتن کتابهایی مانند انسان موجود ناشناخته -(الکسیس کارل) و انسان مسلح و انسان گرسنه -(ویلی برانت) و هشت گناه بزرگ انسان متمدن- (کنراد لورانتس) و امثال این بیانیه ها، نهایت ضعف خود را در برابر زندگی به اثبات برسانند. ما این مسئله را به عنوان یکی از راه حل هایی که برای رهایی بشر از کابوس نابودی لازم است، پس از بررسی و تحقیق بیانیه مشروحا مطرح خواهیم نمود.