اثبات امکان بعث و معاد از طریق برهان "ملکوت"

بار دیگر از آنها درباره حاکمیت بر آسمانها و زمین سؤال کن و «قل من بیده ملکوت کل شیء؛ بگو، چه کسى حکومت همه موجودات را در دست دارد؟!». «و هو یجیر و لا یجار علیه؛ چه کسى به همه بى پناهان پناه مى دهد و نیاز به پناه دادن کسى ندارد؟!». «إن کنتم تعلمون؛ اگر راستى از این واقعیتها آگاهید» (مؤمنون/88). کلمه ی "ملکوت" به معناى ملک یعنى سلطنت و حکومت است، چیزى که هست این معنا را با مبالغه افاده مى کند. و فرق بین "مـلـک" -به فتحه میم و کسر لام- و بین "مالک" این است که مالک آن کسى است که مالى را دارا باشد، ولى مـلـک به معناى کسى است که آن مالک را و مـلـک او را مالک باشد، پس مالکیت مـلـک در طول مالکیت مالک است و او مى تواند هم در مال مالک حکم کند، و هم در خود او. خداى تعالى ملکوت خودش را تفسیر کرده و فرموده: «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء؛ امر او هر گاه چیزى را بخواهد این است که بگوید باش پس بى درنگ موجود شود، پس منزه است آن خدایى که به دست او است ملکوت هر چیز.» (یس/82و83). پس ملکوت هر چیزى این است که از امر خدا و به کلمه "کن" هستى یابد. و به عبارت دیگر ملکوت هر چیزى وجود او است به ایجاد خداى تعالى. پس "بودن ملکوت هر چیز به دست خدا" کنایه ی استعارى است از اینکه ایجاد هر موجودى که بتوان کلمه "شى ء- چیز" را بر آن اطلاق نمود مختص به خداى تعالى است، هم چنان که فرموده: «الله خالق کل شیء؛ خدا خالق هر چیزى است.» (زمر/62). پس ملک خدا محیط به هر چیز است و نفوذ امرش و ممضى بودن حکمش بر هر چیزى ثابت است. و چون ممکن است کسى توهم کند که عموم ملک و نفوذ امر خدا با اخلال بعضى از اسباب و علل در امر او منافات ندارد، ممکن است بعضى از علل و اسباب در پاره اى مخلوقات اثرى بگذارد که خداى اراده نکرده و یا پاره اى از مخلوقات را از آنچه خدا اراده کرده منع کند، از این جهت جمله "بیده ملکوت کل شیء" را با جمله "و هو یجیر و لا یجار علیه" تکمیل کرد. و این جمله در حقیقت توضیح اختصاص ملک است و مى فهماند که این اختصاص به تمام معناى کلمه است، پس هیچ چیزى از موجودات هیچ مرحله اى از ملک را ندارد و هر موجودى هر چه را مالک است در طول ملک خدا است نه در عرض آن تا به مالکیت خدا خلل وارد کند، و یا اعتراض کند، پس حکم و ملک تنها از آن او است.
دیگر بار زبان به اعتراف مى گشایند و «سیقولون لله قل فأنى تسحرون؛ مى گویند ملکوت و حاکمیت و حمایت و پناه دادن در این عالم منحصر به خدا است بگو با این حال چگونه مى گوئید پیامبر ص شما را سحر کرده و مسحور او شده اید؟». (مؤمنون/89). بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از "سحر" این است که چیزى در خیال انسان بر خلاف آنچه که هست جلوه کند، که بنا به گفته اینان کلمه ی "تسحرون" استعاره یا کنایه خواهد بود، و معنایش این مى شود که: به زودى جوابت مى دهند که ملکوت آسمانها و زمین براى خداست. وقتى جواب دادند ایشان را توبیخ کن که پس تا کى حق در خیال شما باطل جلوه مى کند؟ وقتى ملک مطلق براى خداى سبحان است، پس او مى تواند نشاة آخرت را ایجاد نموده، اموات را براى حساب و پاداش و کیفر دوباره زنده کند، و براى او جز یک امر و فرمان "کن" مئونه اى ندارد. این را هم باید دانست که این احتجاجات سه گانه همان طور که امکان بعث را اثبات مى کند، همچنین یگانگى خدا را در ربوبیت اثبات مى نماید، چون ملک حقیقى بدون جواز تصرف، معقول نیست و مالکى هم که همه تصرفات براى او جایز است همان رب است.
سرانجام به عنوان یک جمع بندى و نتیجه گیرى فشرده و کوتاه مى فرماید: نه سحر است و نه جادو و نه چیز دیگر، «بل أتیناهم بالحق و إنهم لکاذبون؛ بلکه ما حق را براى آنها آوردیم و روشن ساختیم و آنها دروغ مى گویند» (مؤمنون/90). این جمله اعراض و اضراب از نفیى است که از حجت هاى گذشته در آیات سابق فهمیده مى شد و معناى آن این است که: وقتى حجتهاى مذکور دلالت بر مساله بعث کرد و خود مشرکین هم صحت آن را قبول دارند، پس آنچه رسولان ما وعده مى دهند باطل نیست، بلکه ما به زبان رسولان خود حق را براى آنان آوردیم، و مشرکین که گفتار رسولان را تکذیب مى کنند و بعث را نفى مى نمایند، دروغ مى گویند.


منابع :

  1. سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏7- ص: 35 سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏15- ص: 79

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211871