اصول مبنایی درباره واقعیت اشیاء

با توجه به سه اصل مبنایی و روش فکری مکتبی می توان نظریه دسته جمعی صدها متفکر دانشمند و فیلسوف را درباره واقعیت شیء فی نفسه مشخص نمود. آن سه اصل عبارتند از:
اصل یکم- معرفت بشری (چه علمی و چه فلسفی) محصول واقعیت شیء برای خود و تأثیر کیفیت عوامل درک او در واقعیت مزبور جز در دو مورد: مورد یکم خودآگاهی (علم حضوری)، مورد دوم- دریافت مفهوم خدا- بدان جهت که معرفت ما در این دو مورد و خصوصیت مواد و طرز ساختمانی ابزار درک مانند میکروسکوپ و تلسکوپ و غیرذلک نیازی به توسط عوامل گوناگون احساس و اصول پیش ساخته و موضعگیری خاص و هدفگیری معین ندارد لذا ارتباط در آن دو مورد مستقیم صورت می گیرد، در غیر این دو مورد تمامی مسایل علوم و فلسفه ها محصول ارتباط من با عوامل درکی که دارد یا جز من می باشد. این اصل را لائوتسه فیلسوف چینی با این جمله زیبا همواره به یاد داریم: "ما در نمایشنامه بزرگ وجود هم بازیگریم و هم تماشاگریم". از همین روست که نمی توانیم بگوییم: هیچ متفکری نباید از دیدگاه علمی و فلسفی ادعا کند که: من واقعیت را برای خود آن چنان که هست و بدون دخالت امور فوق درک می کنم.
اصل دوم- ارتباط مستقیم و غیر مستقیم اجزا و پدیده های عالم طبیعت با یکدیگر. بر مبنای این ارتباط وجود یک مجهول در جهان طبیعت کافی است که هیچ انسان عاقلی نتواند ادا کند که ما به وسیله علم محض همه اشیا می فهمیم!! چه رسد به اینکه معلومات ما در مقابل مجهولات ما همان قدر است که امثال نیوتن ها گفته اند: چون کودکی خردسال هستیم که در کنار اقیانوس بیکران ایستاده ایم تنها شنهای کوچک را در لب آن اقیانوس مشاهده می کنیم.
اصل سوم- ما نمی توانیم فصل حقیقی اشیا را بشناسیم و معرفت ما به بیش از شناخت فصل منطقی اشیا نمی رسد. بعید نیست منظور همه فلاسفه و دانشمندانی نظیر صدرالمتألهین شیرازی که فلسفه را چنین تعریف می کنند: «هو العلم بحقائق الموجودات علی ماهی علیها بقدر الطاقه البشریه» همین اصل باشد که متذکر شدیم؛ زیرا آن حقیقتی که قوام ذاتی یک نوع با آن است، (فصل حقیقی) با معلومات معمولی برای بشر شناخته نمی شود.
با نظریه به این سه اصل است که ادعای شناسایی واقعیات جهان طبیعت آن چنان که هستند از طریق علم و فلسفه به هیچ دلیل قانع کننده ای مستند نمی باشد؛ اما نظریات مکتبی مانند اینکه گفته می شود: نظریه رواقیون چنین است به عقیده پوزیتیویستها چنان است ممکن است هر یک از این مکتبها صدها متفکر در بر داشته باشد. همان طور که خواهیم دید پوزیتیویستها واقعیت اشیا را آن چنان که هستند، قابل شناسایی نمی دانند. بوهم می گوید: دو نکته بنیادی است که نظریه کوانتوم درباره آنها بحث نمی کند: (الف) وجود اشیاء: نظریه کوانتوم می گوید که هیچ چیز را نمی توان مورد بررسی قرار داد، جز احتمال چیزی که مشاهده می کنید اگر اسبابی به کار برید. (ب) چیزی که عملا رخ می دهد. به عقیده پوزیتیویستها درباره مسائل بنیادی وجود مستلزم استفاده از مفاهیمی است که دقیقا قابل تعریف نیستند و لذا باید از آنها پرهیز کرد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 459-461

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/212013