به نظر می رسد که در میان دلایل ضرورت و عظمت علم پنج دلیل از اهمیت و امتیاز فوق العاده برخوردارند.
دلیل یکم- فعالیتهای شگفت انگیز و نتایج شگفت انگیزتری که تاکنون درباره کشف و شناختهای گسترده و عمیق و در عین حال نسبی در قلمرو ارتباطات چهارگانه (رابطه انسان با خویشتن، رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با جهان هستی و رابطه انسان با همنوعش) در اختیار بشر گذاشته است.
دلیل دوم- علم تنها آنچه را که در قلمرو اختصاصی خویش دارد و آن را با وسایل خاص خود مطرح می کند، هرگز با این جمله ویرانگر که من چیزی را جز همین که می بینم به عنوان واقعیت قبول ندارم خود را از اعتبار و ارزش نمی اندازد زیرا خود علم بهتر از همه می داند که برای کشف واقعیات وسایلی که معمولا مورد استفاده آن است حواس طبیعی و آزمایشگاهها و فعالیتهای مغزی شخص عالم است که با مختصات ساختاری خود و با شرایط محیط و به عوامل درک و هدفگیریهای مخصوص واقعیات رنگ آمیزی شده ای را در اختیار شخص عالم قرار می دهند نه واقعیت را آن چنان که هستند. ما این جمله بسیار پرمعنی و جاودانی را که می گوید: ما در نمایشنامه بزرگ وجود هم بازیگریم، هم تماشاگر. همان گونه که از صاحبنظران قدیم و جدید و شرق و غرب، از لائوتسه چینی دیروز گرفته تا روبرت اپنهایمر غربی امروز که تصریح به آن نموده اند، با کمال وضوح آن را در همه انواع علم می بینیم و نیازی به استشهاد و استدلال نمی بینیم.
دلیل سوم- علم به تفکیک مابین واقعیات که در عرصه هستی، موجود یا قابل تحقق می باشند بایستگی ها و شایستگی ها نمی پردازد. اگرچه طرق دریافت واقعیت آنها با یکدیگر متفاوت باشند. تفکیک مزبور با در نظر گرفتن آنکه علم در واقعیت به جستجو می پردازد و بایستی ها و شایستی نیز از جمله واقعیات می باشند نوعی مبارزه با علم است که در نهایت با اثبات حقیقت بودن آنها علم از میدان مبارزه پیروز بیرون می آید.
برای پذیرش استحکام این دلیل جمله ای را که از ماکس پلانک در دلیل چهارم خواهیم آورد مورد دقت قرار بدهید.
دلیل چهارم- هر اندازه که علم و معرفت آشنایی ما را با عظمت و شکوه و قانونمندی عالم هستی بیشتر سازد به عظمت و قداست آن افزوده می گردد؛ زیرا برای برخورداری ما از قداست در این زندگانی دو شرط اساسی لازم است:
شرط یکم- ایمان به اینکه وجود ما در یک عالم معنادار و به یک هدف والا می رود که در آیه «انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خداییم و به سوی او بر می گردیم» (بقره/ 156) با کمال صراحت مطرح گشته است.
شرط دوم- علم به واقعیات هستی در حد توانایی که خود یکی از آنها هستیم.
برای پذیرش عظمت و قداست علم شما می توانید از سخنان مردان بزرگ علم و معرفت (نه مقلدان خودخواه که دورترین مردم از واقعاتند) کمک بگیرید. تنها به عنوان نمونه سخنی از ماکس پلانک را که در قله اعلای علم دوران معاصر قرار داشت در اینجا می آوریم:
از همکاری فهم با اراده است که لطیفترین میوه فلسفه پیدا شده که همان میوه اخلاق است. علم بر ارزشهای اخلاق زندگی می افزاید از آن جهت که عشق به حقیقت و قدسیت را با خود می آورد. عشق به حقیقتی که در تلاش دایم برای رسیدن به معرفتی صحیح تر از جهان مادی و معنوی پیرامون ما متجلی می شود و قدسیت از آن جهت که هر پیشرفت در معرفت ما را با سر وجودمان روبه روی یکدیگر قرار می دهد.
دلیل پنجم- حساسیت علم در دفاع جدی از هویت اصلی خود با ارائه تدریجی واقعیات. این یک قضیه بدیهی یا یک قضیه بالضروره راست است که علم حقیقی و یا علمی که دارای هویت حقیقی خویش است عبارت است از روشن ساختن واقعیتی که شخص عالم با آن ارتباط برقرار کرده است. علم حقیقی آن است که روشنگری آن درباره وقایع صد در صد باشد و با کاسته شدن حتی یک درصد از روشنایی مطلوب به وسیله علم از هویت آن (علم) کاسته می شود: یعنی وقتی که تلاش تحقیقی و کاوش علمی ما به 99 درصد روشنگری درباره یک واقعیت رسید ما نمی توانیم آن را یک واقعیت علمی بنامیم و اگر به جهت بالا بودن ظن و اطمینان به واقعیت مفروض بخواهیم در چنین موردی از اصطلاح علم استفاده کنیم، لازم است که به آن یک درصد کسری اشاره شود و تصریح شود به اینکه درجه ظن و اطمینان ما به واقعیت مفروض به درجه علم حقیقی نمی رسد.