عوامل مخل در تعریف دین

اساسی ترین شرط صحت تعریف آن است که جامع افراد و مانع اغیار باشد.
شرح
تنوع تعریف، موهم این پندار شده که تعریف امر اعتباری و نسبی است و لذا سخن گفتن از نقد و ابطال در این باره روا نیست. در حالی که باید دانست تعریف تلاش روشمند است که از تألیف تصورات واضح پیشین تصور جدید را ارائه می دهد. تصور جدید باید تصور همان امری باشد که چیستی آن مورد سؤال (ماهو؟) واقع شده است.
هر تعریفی در صدد روشنگری بعدی از ابعاد امر مورد تعریف است، این ادعا را از حیث توانایی، کمال و نقص باید مورد نقد قرار داد. آیا تعریف ارائه شده در تمایز نهادن توانا است؟ آیا تمایز بالکل است یا تنها در برخی وجوه؟
به همین دلیل در منطق تعریف سعی می شود شرایط و ضوابط منطقی تعریف ارائه شود تا به وسیله آنها بتوان تعریف مقبول و شایسته را از تعریف نارسا و ناتوان بازشناخت. شرایط بیان شده در علم منطق را می توان به دو شرط عمده ارجاع داد: شرطی مربوط به مفهوم و شرط دیگر مربوط به مصداق. تعریف حداقل دو شرط اساسی دارد: وضوح مفهومی و انطباق مصداقی. اولا تعریف باید از روشنی کامل برخوردار باشد. تعریفهای مبهم نارسا و ناشایست هستند زیرا هیچ گونه علم قاطع و تصور روشن ارائه نمی کند. ثانیا تعریف باید به گونه ای باشد که حد (معرف) بر محدود (معرف) دقیقا منطبق باشد. یعنی مجموعه مصادیق معرف و معرف مساوی باشد. غالب شرایط منطقی تعربف به همین دو شرط بر می گردد.
تعریف انسان به ماشین پیچیده، نمونه ای از تعریف نارساست که نه از وضوح مفهومی برخوردار است و نه از انطباق مصداقی، زیرا از طرفی مفهوم پیچیده مبهم و لذا پیچیده!! است و تصویر روشنی از موضوع نمی دهد و از طرف دیگر منطبق بر همه افراد (جامع و مانع) نیست، زیرا مجموعه مصادیق انسان با ماشین پیچیده تباین دارد.

عوامل رخنه و خلل در تعریف
عوامل اختلال در تعریف که موجب فقدان شرط مزبور می باشد چند عامل است:
تعریف پذیری تابع قواعد منطقی است. عدم رعایت این قواعد موجب بروز رخنه ای در تعریف می گردد. عوامل اختلال در تعریف بر دو قسم است. و عواملی که موجب ابهام در تعریف می شود و عواملی که موجب عدم انطباق مصداقی معرف بر مرعف می گردد. علاوه بر این دو قسم عواملی که به خود تعریف، به لحاظ لفظی، مفهومی یا مصداقی مربوط است، عوامل دیگری نیز وجود دارد که به اموری بیرون از تعریف بر می گردند.
الف- عوامل زبانی: اهم مواضع ابهام در تعریف که ناشی از عوامل زبانی اختلاف در تعریف است به شرح زیر قابل اشاره است.
عامل یکم- ورود مفاهیم غیرمربوط به موضوع مانند اینکه در تعریف خردمند صدای زیبا هم از اجزای تعریف قرار داده شود! و در تعریف آب زیبایی ظرفی که در آن جای گرفته است به عنوان جزء تعریف اخذ گردد.
یکی از مهمترین مواضع ابهام در تعریف به اصطلاح منطق دانان زیادت حد بر محدود است. اخذ هر امری بیرون از هویت آنچه مورد تعریف است، موجب ابهام در تعریف می شود. منطق دانان برای پرهیز دادن از وقوع چنین ابهامی تذکر داده اند که تعریف مطلوب آن است که در عین وضوح غیر از تعریف است. در مقام توضیح می توان احکام خواص و اوصاف فراوان یک پدیدار را بیان کرد. اما در تعریف باید صرفا ماهیت آن را نشان داد.
عامل دوم مناقشات لفظی طبق مثال معروف ترک و فارس و عرب که می خواستد با همدیگر غذا بخورند، در تعیین نوع غذا، میان آنان اختلاف درگرفت. ترک گفت: امروز برای ناهار اوزوم بخوریم. فارس گفت: اوزوم چیست؟ باید امروز انگور بخوریم. عرب گفت: من نه اوزوم می خواهم نه انگور. بهترین غذا عنب است. یک نفر آشنا با هر سه زبان وارد معرکه بی اساس شد گفت: هر کس پول آنچه را که می خواهد به من بدهد و من بروم و آنچه را که می خواهد بخرم و بیاورم. پولها را گرفت و رفت. برای آن سه نفر انگور خرید و آورد و آن سه نفر در عین شگفت زدگی از نزاع ناشی از جهل خود به دو زبان دیگر خواسته خود را در پیش روی خود دیدند.
یکی از شرایط منطقی تعریف پرهیز از به کار بردن الفاظ نامأنوس و ناآشناست. زبان صریح و دقیق مهمترین شرط تعریف است. زیرا به کار بردن الفاظ نامأنوس موجب بروز نزاع لفظی می گردد.
عوامل زبانی اختلال در تعریف اقسام دیگری نیز دارد که به اختصار قابل اشاره است:
تعریف به اخفی یا تعریف به وسیله مفاهیمی پیچیده تر و مبهم تر از معرف.
تعریف دوری یا تعریف به وسیله امری که خود به لحاظ روشنی مفهومی محتاج معرف بوده و به وسیله آن تعریف می شود.
به کار بردن دلالت التزامی اشتراک لفظ، مجاز، استعاره و هر تعبیری که موجب ابهام در رساندن مقصود می شود.
اشتراک لفظ دایم رهزن است *** اشتراک گبر و مؤمن در تن است
غالب خطاهای تعریف ریشه در عوامل روانی و شخصیتی دارد که فرد را به اخذ تعاریف پر خلل سوق می دهد. اهم این عوامل عباتند از:
عامل سوم اصل یا اصول پیش ساخته است که در تعریف دخالت می کند. مانند تعریف انسان به موجودی درنده که ریشه در طرز تفکرات هابزی و امثال وی دارد و موجب بیان چنین جمله ای: انسان گرگ انسان است از او شده است.
هر انسانی از مطالعات و پیش فرضهای خود متأثر است. اما مواجهه دگماتیسمی با پدیدارها و آنها را جز با قالب نظریات خویش ندیدن خطا آفرین است. نمونه های فراوانی از این قسم خطا در تحلیل دین و پدیدارهای دینی چون تجربه دینی را از جانب فروید، مارکس و دیگران می توان دید. فروید به تعبیر یونگ در همه تعاریف خویش زندانی نظریه عقه ادیپ بود و هر امری را تنها در قالب آن می دید.
عامل چهارم- توجیه تعریف به وسیله هدف گیریهای علمی در قلمرو یک علم مانند تعریف زمین با هدفگیری کشاورزی که غیر از تعریف زمین با هدفگیری بنای ساختمان در آن می باشد.
طالب هر چیز ای یار رشید *** جز همان چیزی که می خواهد ندید.
اصل گزینشی بودن پژوهشهای رایج در علوم تجربی موجب می شود که هر دانشمندی از چهارچوب گستره خاص خود بنگرد و در نتیجه بعد خاصی از پدیدار را بشناسد. این حصرگرایی روش شناختی به ویژه با ظهور علم جدید و پوزیتیویسم رواج پیدا کرد و ثمره آن خطای جدید وجهی از شی به جای کنه آن یا به تعبیر امروزی خطای تحویل نگری شد مطالعه میان رشته ای که به نوعی کثرت گرایی روش شناختی است راه درمان این خطاست.
حصر گرایی روش شناختی ابعاد دیگری دارد که در عامل پنجم از عوامل اختلال توضیح داده می شود.
عامل پنجم- اختلاف معلومات ذوق و ورزیدگیها در شناخت موضوعات و مسایل علم است که قطعا موجب اختلاف گاهی خیلی شدید درباره حقایق مورد تعریف می گردد مانند اختلاف یک فیزیکدان کلاسیک که برای ماده تعریفی را مانند جسمی که مقداری از فضا را اشغال می نماید در نظر داشت با آن فیزیکدانی که امروزه در معلومات مکانیک کوانتومی غوطه ور است.
اختلاف منظر که موجب اختلاف در تعریف می شود بر دو قسم است اختلاف عرضی مانند آنچه در عامل چهارم بیان شد. اختلاف منظر فیزیکدان و شیمیدان در تحلیل پدیدار واحد موجب بروز اختلاف نظر می گردد. اختلاف دیگر به تفاوت طولی تعدد و مراتب حقیقت بر می گردد. هر کسی بر حسب درجه ژرفای تجربه خویش از هستی به تحدید و تعریف می پردازد. در تجربه ای عرفی و عادی طبیعت وجود مستقل دارد و در تجربه ای دیگر هویت ربط آن نمایان است.
عامل ششم تأثرات و وازدگیهایی که موجب روز حساسیت (آلرژی بیمارگونه) یا انبساط روحی در موضوع مورد تعریف می باشد. مانند وازدگی از دین به جهت مشاهده سوء استفاده از آن همچنین حساسیت درباره علم محض که غالبا موجب احساسات و عواطف فردی می شود و فرد را از وصول به حقایق امور محروم می سازد. خشم و شهوت اعتدال سازمان روانی را مختل کرده و در نتیجه فرد را از شناخت هویت واقعی امور محروم می سازد.
خشم و شهوت مرد را احول کند *** از استقامت روح را مبدل کند
روایات معتبر نیز به این حقیقت اشاره کرده اند: «حب الشی یعمی و یصم؛ کسانی که با مواضع روانی خاص با حقایق مواجه می شوند از دیدن هویت آنها دورتر می شوند.» این مسئله بویژه در تعریف دین اهمیت فراوان دارد. کسانی چون فروید که دین را خرافه انگاشته اند هرگز به تعریف درستی از دین دست نمی یابند زیرا شرط وصول به حقیقت یک امر نداشتن موضع نسبت به آن است. وقتی که در فهم این امر عناد و دشمنی دخالت داشته باشد و فرد بر آن باشد که آن را منفی ببیند جز به خواسته خود نخواهد رسید.
طالب هر چیز ای یار رشید *** جز همان چیزی که می خواهد ندید
عامل هفتم- جهل یا کمی معلومات درباره علل حقیقت مورد تعریف است. ما درباره تعاریفی که برای دین گفته شده است، با این عوامل به طور فراوان رویاروی هستیم.
عامل هشتم- حقیقتی که مورد تعریف قرار می گیرد تا آنجا که ممکن است باید همه سطوح و ابعاد و عناصر آن حقیقت مورد توجه باشد نه تنها یک یا دو بعد از آن حقیقت آن هم به طور دورنمای ناخوانا چنانچه پس از جدایی دین در زندگی دنیوی و شیوع تفکرات سکولاریزم (حذف دین از زندگی) در مغرب زمین برای دین پیش آمد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 24-30

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/212049