نقد و بررسی دیدگاه امیل دورکیم در تعریف از دین

دورکیم در تعریف دین میگوید:
دین اصول مشترکی از عقاید و اعمال مربوط به چیزهای مقدس و جدا از سایر امور می باشد و عقاید و اعمالی را شامل است که در جامعه اخلاقی موسوم به معبد، آنچه را که به آن مربوط است با یکدیگر متحد و متصل می گرداند.
به عقیده دورکیم مقدس اصلی اجتماعی است، زیرا جامعه است که فرد را پرورش می دهد و در او احساس مقدس ایجاد می کند.
به عبارت دیگر دین نظامی یگانه از عقاید و اعمال مربوط به چیزهای مقدس است. یعنی چیزهایی که باید ممنوع شود و کنار گذاشته شود. عقاید و اعمالی که همه پیروان را در قالب یک اجتماع اخلاقی واحد به نام کلیسا (معبد = جامعه دینی) اتحاد می بخشد.
بررسی
نقص این تعریف را به قرار زیر می توان مطرح نمود:
یک- جزء اول تعریف دین از دیدگاه دورکیم عبارت است از: نظامی یگانه از عقاید و اعمال مربوط به چیزهای مقدس. این مطلب توضیح خوبی است درباره کیفیت اجزاء دین که تشکل منسجم و متحد جمعی از عقاید و اعمال، به عنوان تکالیف مربوط به حقایق مقدس است. ولی هیچ توضیحی درباره هویت آن عقاید و اعمال نمی دهد. و از این جهت می توانیم بگوییم این هم یکی از آن تعاریف ناقص درباره دین است.
دو- تفسیری که برای دین با این عبارت بیان می کند یعنی چیزهایی که باید ممنوع شود و کنار گذاشته شود. تنها محرمات دینی را متذکر می شود که در دین اسلام ممنوعیت آنها معلول ضرر مادی یا معنوی برای انسان است، نه آن ممنوعیتها که در اخلاق تابو و در جوامع ابتدایی مشاهده می شود.
سه- بدان جهت که در دین اسلام، جامعه ای اخلاقی یا مجتمعی به صورت مسجد، هیچ خصوصیتی ندارد، بلکه عنوان جمعی در اسلام با اصطلاح امت مشخص می گردد، لذا هیچ کشور و جایگاه و بنیادی خاص برای فعالیت دینی مطرح نمی باشد.
چهار- اشکال دایر بر تعریف فوق این است که مراد از عقاید چیست؟ در برخی آیینها، عقاید باطل راه یافته که مورد توجه ادیان حقیقی نیست. در ادیان الهی عقاید کلامی، اخلاقی، اجتماعی و... وجود دارد که منشأ برخی از آنها وحی الهی است.
اشکال امیل دورکیم این است که موجود مقدس یعنی خدا را یک اصل اجتماعی می داند و معتقد است که جامعه عامل گرایش انسان به خداست. یعنی جامعه را منشأ و عامل پیدایش اعتقاد به خدا می داند. به بیان دیگر معتقد است که این جامعه است که اعتقاد به امر مقدس را درون انسان ایجاد می کند. در واقع امیل دورکیم برای فرد اصالتی قایل نیست و اجتماع را آن چنان اصیل تلقی می کند هیچ هویتی را برای فرد در نظر نمی گیرد، در حالی که این چنین نیست. انسان درون خود استعدادهایی دارد که جامعه فقط می تواند عوامل رشد یا سقوط آنها را فراهم کند.
نظریه دورکیم از افراطیترین نظریات در ارزشیابی تأثیر در جامعه می باشد. بعید نیست که نظریه او در بروز این جمله که انسان تاریخ دارد و نهاد ندارد که نویسندگانی مانند سارتر آن را برای مردم معمولی تلقین می کنند تأثیر بسزایی داشته باشد. دورکیم تأثیر به نحو مقتضی را برای تأثیر به نحو علت تامه اشتباه کرده است. بالاخره دورکیم باید نفی هویت و استعدادهای خاص انسانها و نظیر این مشکلات را پاسخ بدهد. از آن جمله:
1- تفسیر انقلابها و تحولاتی که در طول تاریخ به فراوانی به وقوع می پیوندند و قطعا برخلاف مسیر جریان عادی و طبیعی جوامع می باشند (اولا انقلاب نامیده نمی شدند) چگونه باید صورت بگیرد؟!
2- احساس اختیار و مسئولیتها که اساسیترین احساسات بشری می باشند، بنابر نظریه دورکیم خیال و توهمی بیشتر نخواهند بود، زیرا فرض این که هر فردی ساخته شده جامعه خود می باشد معنایش این است که او بایستی سازندگی جبری جامعه را جبرا بپذیرد.
3- اکتشافات و نوآوریهایی که برای اولین بار در جوامع بروز می کند با در نظر گرفتن ناتوانی شئون زندگی در جامعه از به وجود آوردن و حتی اغلب از تعیین چگونگی آنها چگونه باید تفسیر شوند؟!


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 107-109

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/212059