نقد و بررسی دیدگاه ویلیام جیمز در تعریف از دین

ویلیام جیمز (1832-1910) روانشناس و فیلسوف معروف آمریکایی است که روان شناسی و فلسفه اش سخت به هم تنیده است. وی فیلسوفی پراگماتیست است که براساس آن در روان شناسی، بنیانگذار مکتب کارکردگرایی دانسته شده است. مکتب روان شناسی وی عمدتا در برابر مکتب ساخت گرایی ویلیام ونت (W.Wudnt 1832- 1920) قرار دارد. آثار مهم جیمز عبارتند از:
1- اصول روان شناسی 1890 اثر کلاسیک که روان شناسی فلسفی قرن نوزدهم را به روان شناسی علمی قرن بیستم رسانده است.
2- انواع تجربه های مذهبی 1902 در این اثر گرایش روان شناختی و فلسفی او برای توضیح زندگی دینی همسو شده است، به طوری که در ابتدا توصیفی از پدیده های مذهبی ارائه گردد و در انتها با تحلیلی فلسفی از اهمیت این پدیده ها کتاب را به پایان می رساند.
3- پراگماتیسم 1907 این اثر متضمن نظریه ای در باب حقیقت است که با روان شناسی کارکردگرایانه وی عجین است.
جیمز در پراگماتیسم راهی برای وحدت بخشیدن به علم و مذهب یافت، زیرا محک تمام حقیقت، تجربه است و تجربه مذهبی هر فردی، بی شک پدیده ای است که باید از سوی همه به عنوان یک واقعیت پذیرفته شود. همچنین این افکار او را به کثرت گرایی در معنایی شخصی و اخلاقی و نه صرفا مابعدالطبیعی هدایت نمود. رأی پراگماتیسم آزمون هر عقیده ای این است که آن عقیده چه تغییری در زندگی شخصی به وجود می آورد.

تعریف ویلیام جیمز از دین:
1- تنوع فراوان و اختلاف در تعریف دین نشان می دهد که کلمه مذهب بر یک موضوع تنها و یا چیز مشخص و معینی دلالت ندارد بلکه بیشتر یک موضوع کلی است که بر مجموعه چیزهایی دلالت می کند.
2- از همان ابتدا بگوییم که ما به آن جا نخواهیم رسید که حقیقت و جوهر مذهب را دریابیم، بلکه خصوصیتها و اثرهایی از آن را که بر حسب مقام و مکان پیدا می کنند به دست خواهیم داد.
بی گمان من می توانم یک قسمت از موضوع مذهب را برای شما روشن سازم. نمی توان برای مذهب یک تعریف مطلق و منجزی پیدا کرد که مخالف و موافق آن را بپذیرند.
بنابراین مذهب عبارت خواهد بود از تأثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه بستگیها برای او روی می دهد. به طوری که انسان از این مجموعه در می یابد که بین او و آن چیزی که آن را امر خدایی می نامد رابطه ای برقرار است.
در این تعریف آشکارا دین به تجربه شخصی ارجاع داده شده است.
با این تعریفی که ما از مذهب کردیم از بسیاری از اختلافات عقاید دور خواهیم ماند. فقط احتمال می رود که در یک مورد اختلافی پیش آید و آن در کلمه امر الهی است. بنابراین مذهب عبارت خواهد بود از واکنش آدمی در مقابل مجموعه کاینات واکنشی که به طور کلی در زندگی برای کسی پیدا می شود (در مقابل واکنش موقتی)
بررسی
از همان ابتدا بگوییم که ما به آنجا نخواهیم رسید که حقیقت و جوهر مذهب را بیابیم اولا باید بدانیم که توقع شناخت حقیقت و جوهر مذهب مانند شناخت یک نمود فیزیکی امکان پذیر نیست زیرا این حقیقت مربوط به روح آدمی است که با خداوند در حال ارتباط است و بدیهی است که نه حقیقت روح را مانند یک نمود فیزیکی می توان شناخت و نه حقیقت خدا را مانند یک موجود جسمانی. همچنین می دانیم که تنوع فراوان و اختلاف در تعریف مخصوص دین نیست، بلکه شامل همه حقایق انسانی می گردد که به نحوی با جهان و روان و تعقل و وجدان آدمی ارتباط پیدا می کند. مانند زیبایی، فرهنگ، لذت و الم در قلمرو تأثرات و احساسات عالی مانند لذت عدالت، تقوا، اکتشافات و سازندگیهای هنری والا و آلام مقدس ناشی از احساس بینواییها و ستمدیدگیهای نوع بشر و ظلم و جهل و فقر و غیرذلک.
بدیهی است که هر متفکری آن بعد از حقایق مزبور را برای تعریف درباره آنها انتخاب می کند که شرایط ذهنی و محیطی او ایجاب می کند. کثرت تعاریف فرهنگ که بنابر تشخیص کلاک هان و کروبر که شماره آنها بیش از 150 می باشد معلول همین قضیه است که گفتیم.
با این حال همان گونه که در تعریف حقایق مزبور از هر دو قطب درون ذاتی و برون ذاتی استفاده می کنیم برای شناخت دین هم می توانیم از همین حال پیروی کنیم. استدلال ما برای این مدعا چنین است: ما اگر بخواهیم دین را تنها با دریافتهای درونی انسانها مورد شناسایی قرار داده و آن را تعریف کنیم، بدیهی است که تفکیک آنها از توهمات و تخیلات و انواع انگیزه های غیردینی درون، اگر محال نباشد، لااقل بسیار دشوار خواهد بود. به عنوان مثال جدا کردن موج خودخواهی از اشتیاق به کمال که از اصول ثابت فعالیتهای درونی ماست، واقعا مشکل است، مگر با به کار انداختن وجدان ناب که نگهداری آن، به حالت ناب خود مسئله ای است بسیار دشوار.
و اگر بخواهیم برای تعریف دین تنها به پدیده های برونی که به انگیزگی دین و با علامات و نشانه های آن، در جهان عینی نقش بسته کفایت کنیم، بدیهی است که اکثریت چشمگیر پدیده های عینی، علل و شرایط و هدفگیریهایی را به طور مشخص ارائه نمی کنند، زیرا آن پدیده ها با نظر به علل به وجود آورنده آنها در معرض احتمالات متعدد می باشند. با یک مثال کاملا روشن می توان این موضوع را توضیح داد:
تاریخ می گوید: جنگی مابین دو قوم در فلان زمان درگرفته که علت یا علل آن را هم از روی مشاهده حسی ذکر نکرده است تا ما بتوانیم آن را به عنوان علت منظور نماییم.
فرض کنیم ما به همراه کارشناسان متخصص جنگ راه افتادیم و رفتیم و برای پیدا کردن علل آن جنگ از هر وسیله ممکن استفاده کردیم و جز جنازه های فردی یا دسته جمعی کشته شدگان و استهلاک مقداری ابزار و ادوات جنگ و دیگر نمودهای فیزیکی جنگ چیز دیگری به دست نیاوردیم. بدیهی است که ما با این مشاهدات فقط نمی توانیم علت و انگیزه های آن جنگ را بفهمیم که آیا علت اقتصادی داشته است یا اختلافات زمینی، یا انتقام گیری و خودخواهی و جهانگیری عامل آن بوده است. به همین جهت است که می گوییم: شناخت علت یابی ما درباره نمودهای آن جنگ، از حدس و احتمال تجاوز نخواهد کرد، لذا ما مجبوریم برای به دست آوردن تعریفی از دین که تا حدودی قابل توجه، جامع افراد و مانع اغیار باشد، از دو قلمرو اساسی استفاده کنیم (درونی و برونی).
1- واقعیات درونی که مردم متدین آنها را چه از راه تعقل و چه از راه شهود دریافته و پذیرفته اند و با انگیزگی آنها حیات خود را تفسیر و توجیه می نمایند.
2- واقعیات برونی، مانند اعمال عبادی و انجام تکالیف و ایفای حقوق که به انگیزگی واقعیات درونی در جهان عینی نمودار می گردند
انواعی از حقایق روانی و فعالیتهای با اهمیتی را که در جهان درونی مردمان متدین وجود دارد، در نظر بگیریم، از آن جمله: آثار مستند به عقل سلیم و فطرت و وجدان ناب مانند معنادار بودن هستی، وجود خداوند هستی آفرین، ابدیت، نیاز مبرم به خدا و مشیت او.
3- آرامش بسیار عالی روحی که از معنادار بودن عالم هستی و قانون مندی آن به وجود می آید.
4- جدی تلقی کردن زندگی و معنادار بودن آن.
5- پذیرش کلیات ارزشهایی که برای رفع نواقص و تکمیل امتیازات زندگی، ضرورت دارد، مانند اصول قضایای اخلاقی.
6- آماده کردن پاسخی قانع کننده به سؤالات شش گانه (1- من کیستم؟ 2- از کجا آمده ام؟ 3- به کجا آمده ام؟ 4- با کیستم؟ 5- به کجا می روم؟ 6- برای چه آمده ام؟)
7- اصل کلی عبادات که جامع همه آنها برقرار کردن ارتباط با خداوند سبحان و قرار گرفتن در جاذبیت او است.
8- ایثار و فداکاری مستند به اراده تشریعی خداوند در مبارزه با ظلم و جهل و فقر و استیفای حقوق ناتوانان.
9- پذیرش وحدت انسانها با استناد به منابع آن وحدت، مانند وحدت آفریننده آنان (خدا)، که وحدت هدفی که همگان به سوی آن رهسپارند، وحدت اصل وجود طبیعی آنان که خاک است، وحدت روحی آنان که همه از یک نفس نشأت گرفته اند و وحدتهای دیگر.
10- دردها و رنجها برای انسان متدین باعث اختلالات درونی و بدبینی ها و اضطرابات روانی نمی گردد.
11- انسان متدین با یک هدف گیری عالی در زندگی در مسیر ما از آن خداییم و به سوی او بر می گردیم، خود را در پیشگاه خداوندی احساس می کند.
12- یکی از مختصات مهم دین این است که شخص متدین همه اشتغالات و لحظات زندگی را با احساس حرکت در مسیر فوق (ما از آن خداییم و به سوی او بر می گردیم) عبادت تلقی می کند. کارگری که در کشتگاه یا در کارخانه مشغول تلاش برای تولید محصول است با احساس حرکت مزبور مشغول عبادت است. هر دانش آموز، دانشجو، دانش پژوه و هر انسانی که مشغول تلاش فکری برای ارتباط با واقعیات و قرار دادن آنها در مجرای استفاده مردم در زندگی مادی و معنوی است از ابتدایی ترین مراحل تا عالیترین آنها، در حال عبادت به سر می برد. بنابراین معابدی که برای ارتباط با خدا بنیانگذاری شده است، برای عبادت و رویارویی مستقیم با خداست، نه اینکه جایگاه عبادت منحصر به آنها باشد.
13- انسان متدین هر امتیازی را که به دست می آورد، از امور مادی گرفته تا عالیترین حقایق معنوی، و هر قدرتی که به دست می آورد همه آنها را امانتی تلقی می کند که بایستی برای تنظیم مصالح مادی و معنوی انسانها به کار بیندازد.
14- دانش و معرفت برای انسان متدین روشنترین چراغی است که برای کشف واقعیات در اختیار او گذاشته می شود و او هر اندازه که بتواند باید در روشنتر کردن این چراغ بکوشد.
15- هنر در مسیر حیات معقول انسانها از دیدگاه دین یکی از عالیترین وسایل پیشبرد زندگی است.
16- مدیریت و رهبری در دین اداره مجموعه اعضایی است که برای حرکت در مسیر سعادت مادی و معنوی تشکیل یافته است و مدیر و رهبر مانند یک شخصیت کامل و سالمی است که مدیریت اعضاء و نیروها و استعدادهای وجودی خود را بر عهده دارد.
17- هیچ مکتب و طرز تفکری جز دین نتوانسته گام نهایی و عامل حقیقی برای تعدیل خودخواهی بشر که سرگذشت او را در خون و خونابه غرق کرده است بردارد. تنها دریافت خدا و ایمان و عمل به دستور او در معالجه این بیماری مهلک (خودخواهی) مؤثر است و بس.
18- اکثر قریب به اتفاق نهضتها و تحولات سازنده تاریخ که به حرکت دسته جمعی و فداکاریهای گروهی نیاز داشته یا به طور مستقیم و با آگاهی کامل، دینی بوده است و یا به طور غیرمستقیم و با تحریک برنامه ها و شعارهایی که مردم را به مطلقهایی وعده داده، آنان را به حرکت درآورده اند. مانند مفاهیم مطلق سعادت، انسانیت، عدل و آزادی، حتی مفهوم مطلق وطن. بدیهی است که اگر بشر در این موضوعات توقع وصول به مطلق را نداشت، قطعا جان خود را که در متن طبیعت بالاترین مطلق است، در راه آنها فدا نمی کرد.
سه – پدیده ها و جریاناتی که به انگیزگی دین در جهان عینی تحقق می یابند. این گونه پدیده ها و جریانات به چند قسم است:
قسم یکم- پدیده های عینی مانند ساختمانها که این پدیده ها هم به نوبت خود دارای انواعی است مانند:
1- معابد نظیر مساجد، کلیساها، کنیسه ها، پرستشگاههای هندو و بودیسم و زرتشتیها و غیر ذلک. این نوع از ساختمانها با داشتن آن اشکال و خصوصیاتی که ساخته می شوند، اثبات می کنند که با انگیزگی گرایشها و عبادات دینی ساخته شده اند. از آنجا که معابد از قدیمی ترین دورانهای زندگی بشر در روی زمین بنا شده اند، و دارای ویژگیهای خاص هستند، لذا بشر برای فهمیدن اینکه آن پدیده های عینی برای عبادت و ابراز گرایشهای دینی ساخته شده اند دچار اشکال و اشتباه نمی گردد.
2- ساختمانهایی که به وسیله خطوط و نقوش خاص، انگیزه دینی آنها اثبات می گردد. از دورانهای گذشته تاکنون بیمارستانها و آب انبارها و پلها و دیگر ساختمانها، به طور فراوان دیده شده است که انگیزه های دینی بنای آنها یا در کتیبه های منصوب روی آنها و یا در آثار قلمی مانند وقفنامه ها و وصیت نامه ها، با کمال وضوح ثبت شده است مانند وقفنامه بیمارستان سلطان قلاون که در آن، این مضمون نوشته شده است که: این بیمارستان را ملک منصور سیف الدین سلطان قلاون خالصا و حسبه لله ساخته است.
قسم دوم- اعمالی خاص که به عنوان عبادت و انگیزگی تقرب به خداوند انجام می گیرد.
به جهت اهمیت خاصی که انسانها در طول تاریخ برای دین قایل بودند کمیت و کیفیت اکثر اعمال عبادی را که به انگیزگی تقرب به خداوند انجام می گرفته تاریخ ثبت نموده است. امروزه هم با تتبع لازم و کافی، کمیت و کیفیت عبادت عملی را که متدینان مختلف جوامع بشری انجام می دهند می توان جمع آوری و مورد بررسی قرار داد. هدف کلی از گرایش بشر به دین، رفع نیازهای اصیل وجود خود و قرار رگفتن او در جاذبیت کمال الهی است که در هر دو قلمرو درونی و برونی برای آنها تلاش می کند.
اما اینکه جیمز می گوید: بنابراین مذهب عبارت خواهد بود از تأثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه بستگیها برای او روی می دهد، به طوری که انسان از این مجموعه می یابد که بین او و آن چیزی که آن را امر خدایی می نامد رابطه ای برقرار است.
بدیهی است که دریافت رابطه مزبور و آن تأثرات و احساسات یک پدیده عمومی برای هر انسان مذهبی است، لذا نمی توان گفت: مذهب یک پدیده شخصی است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 84-91

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/212071