نمونه ای از مسائل حل نشده به وسیله علم (انسان و جهان)

– طریق صعود از رهایی به اختیار چیست؟
– راه تصعید وضع روانی مردم به تقلیل کارهای جبری اضطراری، اکراهی، انفعالی و افزودن به کارهای اختیاری چیست؟
– حل نهایی دو پدیده تعبد و تعقل و تعریف آن دو کدام است؟
– حل نهایی سه مفهوم قدرت، حق، باطل چیست که غالبا رویاروی هم قرار می دهند.
– می دانیم که بشر تاکنون نتوانسته است عدالت را قدرت و عادل را قدرتمند یا قدرت را عدالت و قدرتمند را عادل تلقی کند! آیا امید می رود که روزی از این تهبکاری شرم آور برگردد و عدالت را قدرت و عادل را قدرتمند تلقی نماید؟
– آیا انسان خواهد توانست با قدرت در همه اشکال آن رابطه آزاد برقرار نماید؟ راه این کار حیاتی چیست؟
– اصالت با فرد است یا اجتماع تعیین ابعاد اصیل هر یک از آن دو چگونه است؟
– تعریف جامع پول چیست؟ آیا مهار کردن بهره برداری از پول در مسیر خیر و حرکت و ضرورتها امکان پذیر است یا بشر برای ابد در مقابل این مسئله حیاتی به طور شرم آور، ناتوان خواهد ماند؟
– ارزش حقیقی انواع کار چیست؟ مانند کار عضلانی، فکری، اکتشافی، کار با محصول معمولی و کار با محصولات عالی.
– حقیقت حافظه و جایگاه محفوظات آن با در نظر گرفتن این که یک حافظه سالم می تواند یک میلیون میلیارد اطلاع ثبت کند چیست؟
– اگر محفوظات انعکاس صوری فیزیک در محل حافظه مغز قرار دارد، محفوظات بی شکل و بی نمود، مانند مفاهیم کلی در کجا قرار می گیرند؟
– آیا پیوستگی روح و جسم به حل نهایی خود رسیده است یا برای همیشه در بوته ابهام خواهد ماند؟
– مفاهیم مطلق مانند حرکت مطلق، ماده مطلق یک عده حقایق واقعی هستند یا امور انتزاعی ذهنی می باشند؟
– تعریف جامع کمال و تکامل چیست؟ می گویند که منطق هرگز نقض بردار نیست و نیز چنین خیال می کنند که خطای علماء مستند به اشتباه آنها در استعمال و تطبیق قواعد بوده است وگرنه خود قواعد قابل تردید نیست و همچنین حقایق ریاضی در نظر عامی مشتق از یک عده قضایای مسلم و انکارناپذیر است! و همین حقایق به قدری متقین است که نه تنها ما بلکه طبیعت هم باید از آنها اطاعت کند و همین عده از قوانین تجربی می تواند تمامی زوایای مجهول عالم وجود را به ما بشناساند... ولی تا آنجا که علماء و دانشمندان تأمل کردند دریافتند که قواعد ریاضی و تجربی به تنهایی عاجز از این معنی است و هرگز نمی توان به آنها اکتفاء کرد آنها با خود چنین گفتند: آیا این مقدمات و اصول برای تمامی معارف ما کافی است یا اینکه یک دم (پف) می تواند این مبانی را زیرورو کند. و هر کس با تکیه به این اصول و قواعد شک و یا الحاد بورزد خیلی سطحی است و از آنجا که شک و الحاد هیچ گونه زحمت استدلال ندارد لذا خود را خوشحال می کند.
– واقع جویی در پشت پرده محسوسات به کدامین علت مستند است؟
– پاسخ سؤالات ششگانه (من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ در کجا هستم؟ با کیستم؟ برای چه آمده ام؟ به کجا می روم؟) را با قطع نظر از دین از کجا باید به دست آورد؟
– طریق بهره برداری از علوم در جهت سود واقعی همه انسانها چیست؟
– حقیقت زمان چیست؟ آیا حقیقت ذهنی است یا عینی خارجی؟
– آیا برای اینکه بشر از نعمت والای نوبینی و نوگرایی واقع بینانه استفاده کند راهی در دست داریم؟
– آیا راهی برای نجات از تباه شدن در زیر دندانه های سه گانه زمان (گذشته، حال، آینده) وجود دارد؟ آن راه چیست؟
– آیا زمان یک حقیقت است یا انواع و اقسامی دارد. مانند زمانی فیزیکی روانی و کیهانی...
– اعتبار علمی معرفی حیات و نفس و ذهن و شخصیت و روح به این که خواص معین دستگاه مخصوص ماده می باشند چیست؟!
– اعتبار علمی این قضیه که همه اشیاء وحدتی را تشکیل می دهند؟ چیست؟
– آیا تقسیم و تجزیه اجسام تا بی نهایت ادامه دارد؟ این تقسیم و تجزیه با محدودیت هر جسم چگونه امکان دارد؟ و اگر در یک حد متوقف می شود مثلا در ذرات زیربنایی مانند الکترون چطور ممکن است یک شیء امتداد فیزیکی (اگرچه در کوچکترین حد ممکن باشد) داشته باشد و قابل قسمت و تجزیه نباشد؟
– حقیقت و ارزش تجربه و مشاهده در علم چیست؟
– محدود کردن همه طرق واقع یابی به علم محض علمی است یا فلسفی یا هیچ یک؟ یا یک تخیل محض
– حقیقت عمل چیست؟
– اراده یعنی چه؟ چگونه اعمال (فیزیکی) که معلول اراده غیرفیزیک است تفسیر می شود؟ واسطه مابین عمل و اراده کدام است؟
– آیا آزادی عقیده یعنی داشتن عقیده و نداشتن عقیده از دیدگاه ارزشهای انسانی به کیست؟
– چگونه اعصاب بصری صور خارجیه را به فکر انتقال می دهد؟
– طبیعت پدیده ها و فعالیتهای مغزی چیست؟
– این جمله ریاضی دان معروف هانری پوانکاره چگونه باید تفسیر شود: حقیقت علمی در نظر مشاهده کننده سطحی از هر گونه شک و تردید دور است و آن عامل خیال می کند.
– آیا نسبیت زمان حقیقتی معقول است؟
– تقسیم واقعیات بر شیء برای خود و شیء برای ما و شیء در نفس الامر چگون است؟
– این جمله دکارت یعنی چه؟ اگر کسی به خود اجازه بدهد تا درباره وجود خدا شک کند او نمی تواند حتی بدیهیترین قضیه ریاضی مانند 4= 2+2 را برای من اثبات کند.
– با نفی خدا و ابدیت تحریک انسانها به فضیلت و اخلاق عالی و گذشت و فداکاری در راه آرمانهای انسانی چگونه توجیه می شود؟
– آن مکتبها که خود را مدافع انسانیت معرفی می کنند چگونه نمی توانند مکتب خود را با قواعد علمی توجیه کنند در حالی که انسانیت و دفاع از آن در برابر جریان تنازع در بقاء که ظواهر زندگی اکثریت انسانها و جانداران را در بر گرفته یک موضوع احساساتی و دریافتی است؟
– آیا مکتب اومانیست در برابر اصل تنازع در بقاء قابل اثبات است؟
– اراده آشتی دادن ماده و معنی در منطق علمی و زندگی انسانی چگونه است؟
– ایا حرکت بشر و تحولات جاوید در زندگی و تاریخ او تکاملی است؟ البته مقصود از تکامل حرکت و گمردیدن آگاهانه و آزادانه می باشد. و آیا این تکامل در خط مستقیم است؟
– ارزش آزادیهای چهارگانه: آزادی عقیده، اندیشه، بیان و رفتار مطلق است یا وابسته به این است که از این آزادیها با کدامین قضایا و حقایق و هدفگیریها بهره برداری شود؟
– آیا از راه علم اثبات شده که دانشها و معارف ما از طرف عالمی وسیعتر و پرمعناتر احاطه نشده است؟ می دانیم که عده بسیار فراوان از متفکران علمی و فلسفی معتقدند که جهان طبیعت که ما در آن زندگی می کنیم به وسیله عالمی دیگر احاطه شده که از واقعیت و اصولی عالی تری برخوردار است مانند ویلیام جیمز و براتراند راسل که از بی اعتنا ترین متفکران به حقایق ماورای طبیعی یا فوق طبیعی هستند.
ماکس پلانک به این مطلب در کتاب تصویر جهان از نظر فیزیک جدید و در کتاب علم به کجا می رود؟ اشاره کرده است. اوزوالد کولپه نیز صراحتا با مطلب فوق موافقت کرده است. به محدودیت شگفت انگیز علم فیزیک مخصوصا از جهت محدودیت های آلات ادراکی اینشتین نیز اعتراف می کند.
– آیا این اصل که انسانها همواره در صدد حقیقت یابی برآمده و می خواهند از پدیده ها و ظواهر اشیاء نفوذ کرده و حقایق آنها را دریابند باید ادامه پیدا کند یا بایستی بشر به شناخت همان پدیده ها و مختصات قناعت کند؟ با توجه به اینکه حقیقت جویی موجب گسترش علوم و صنایع گشته است.
– آیا این که بعضی از پوزیتیویستهای افراطی ادعا می کنند که همه گزاره های دینی بی معنی هستند مقصود خود را توضیح داده اند؟ آیا وقتی که با این قضیه روبه رو می شوند که: اگر ابدیتی وجود نداشته باشد باید بگوییم زندگی جز به سود اقویا نمی چرخد و هیچ یک از ارزشهای والای انسانیت قابل اثبات نیستند و هر کس با داشتن قدرت حقوق دیگران را مراعات کرد و در راه سعادت بشری قدم برداشت احمقترین اشخاص است.
آن را قضیه ای بی معنا می دانند؟ وقتی که دین می گوید: در مسیر حیات معقول پاسخی برای هدف اعلای زندگی پیدا کن آیا قضیه بی معناست؟!
وقتی که دین می گوید: اشتیاق به کمال جویی که درون توست بدون قرار گرفتن در جاذبه کمال مطلق اشباع نخواهد گشت قضیه ای بی معنی است؟! آیا بنابر گواهی دانشمند بزرگ آقای ماکس پلانک که می گوید: این تصادفی نیست که متفکران بزرگ همه اعصار چنان نفوس دینی ژرف داشته اند ولو اینکه چندان تظاهری به دینداری خود نکرده اند. حال آیا پوزیتیویستهای افراطی اجازه می فرمایند که دانشمندان بزرگ همه عصار را که نفوس دینی ژرف داشتند به این دلیل که اساسی زندگی خود را (بنابر عقیده پوزیتیویستها) بر قضایای بی معنی بنا نهاده اند به اختلالات روانی متهم بسازیم؟!
– پوزیتیویسم می گوید: تنها گزاره های معنی دار عبارتند از: الف- قضایای تجربی که به مدد داده های حسی تحقیق پذیرند (اکنون در بیرون از این اتاق باران می بارد). ب- تعریفات صوری، همانگوییها، و قراردادهای زبانی (مثلث سه ضلع دارد).
با توجه به اینکه قوانین کلی و تجرد روح با توجه به نظم و قوانینی که آگاهی موجود فوق طبیعی را به عنوان علت کلی اثبات می کند، پوزیتیویستها باید این مسئله را پاسخ بدهند که چرا اثبات این گونه قضایای متافیزیکی مستند به ماده های حسی تحقیق پذیرند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 500-504 و 506-507

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/212079