شناخت تعقلی (تعمیم شناخت حسی از نظر فلاسفه)

فیلسوفان در این معما گیر کرده اند که رابطه شناخت منطقی با شناخت سطحی و احساسی و به عبارت دیگر، رابطه عقل و حس چگونه رابطه ای است که شناخت، تعالی پیدا می کند، در حالی که تغییر ماهیت نمی دهد و ماهیت، گسترش نیز پیدا کرده است. اینجاست که فیلسوف بزرگ الهی دنیای اسلام ملاصدرا (رضوان الله علیه) نظریه اش را ارائه داده است که اسم آن "نظریه تعالی" است. حتی در میان مسلمین کمتر به این نظریه توجه شده است، چون او این مطلب را در لا به لای حرف هایش بیان کرده است که چگونه می شود ذهن از مرحله احساس پا به مرحله بالاتر می گذارد، بدون آنکه تغییر ماهیت داده باشد و به قول اینها تبدیل کمیت به کیفیت شده باشد؟ این مشکل بر اساس مسئله مراتب نفس و تطابق مراتب نفس -که خودش مسئله دامنه داری است- حل شده است. مشکلات شناخت بدون (استفاده از) تجرد نفس محال است که حل شود. حال باید یک مقدار در اطراف این مسئله توضیح بدهم.
فیلیسین شاله که از کسانی است که متوجه اشکال شده ولی در اشکال در مانده است، این مطلب را با چنین تعبیری بیان می کند: "عقل انسان حکم می کند که طبیعت، جریان متحد الشکلی را طی می کند. این اصلی است که شما هم که اینجا نشسته اید قبول دارید، خود مارکسیست ها هم قبول دارند. مثلا اگر به یک مارکسیست بگوییم که شوروی در فلان شرایط قرار گرفت و نظامش از نظام سرمایه داری (که تازه سرمایه داری هم نبود) به نظام سوسیالیستی تبدیل شد. یک کشور دیگری هم در دنیا وجود دارد که شرایطش کاملا مشابه شرایط شوروی است، شرایط اقتصادی، جغرافیایی، انسانی و فرهنگی آن مو به مو مانند شوروی است و به اندازه یک سر سوزن هم فرق نمی کند، حال از نظر شما این کشور تبدیل به کشور سوسیالیستی خواهد شد؟ می گوید: قطعا، محال است که طبیعت در وضع های صد در صد مشابه، جریان متحد الشکلی را طی نکند. اگر اینطور نباشد اساسا قانون علمی در دنیا معنا ندارد. معنای قوانین علمی این است که طبیعت، جریان متحد الشکلی را طی می کند. در قوانین اجتماعی هم همین طور است.
فیلیسین شاله می گوید: ما، ده مورد، بیست مورد، هزار مورد را تجربه می کنیم، می بینیم که در این موارد (فلان پدیده) به این صورت است، بعد به اتکای این اصل که طبیعت جریان متحد الشکلی را طی می کند آن را تعمیم می دهیم. می رویم سراغ خود این قانون که یک قانون کلی است، این قانون کلی از کجا به دست آمده؟ خودش متوجه این نکته هست: اگر بگوییم خود این قانون هم یک قانون تجربی است پس تعمیم دادن آن با کمک چه قانونی بوده است؟ آیا خودش را به کمک خودش تعمیم داده ایم؟ می گوید چنین چیزی که دور و محال است، پس این معمای علم حل نمی شود.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 125-124 و 119-120

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/21339