جبر تاریخ

کلمه ای است مرکب از دو جزء: جبر، تاریخ. جبر یعنی حتمیت و اجتناب ناپذیری و به اصطلاح فلاسفه: ضرورت و وجوب. وقتی که مثلا می گوییم (5×5)، ضرورتا و جبرا مساوی با 25 است یعنی حتما چنین است و خلاف آن ناممکن است. بدیهی است که جبر در این اصطلاح که مفهومی فلسفی است غیر از جبر به مفهوم حقوقی و فقهی و عرفی است که به معنی اکراه و اعمال زور است. (5×5)، به حکم طبیعت ذاتی خود مساوی 25 است نه به حکم یک قوه جبریه و با اعمال زور.
اما تاریخ، تاریخ یعنی مجموعه حوادثی که سرگذشت بشر را تشکیل می دهد. سرگذشت بشر جریانی طی می کند و نیروهایی در کار است که آن را می گرداند و اداره می نماید. همچنانکه یک چرخ دستی یا یک کارخانه با نیروی دست یا بخار می گردد، تاریخ نیز با عوامل و نیروهایی می گردد و دور می زند و بالا می رود.
پس جبر تاریخ یعنی حتمیت و اجتناب ناپذیری سرگذشت بشر. اگر گفتیم حرکت تاریخ جبری است به معنی این است که عوامل مؤثر در زندگی اجتماعی بشر تاثیرات قطعی و غیر قابل تخلف دارند، اثر بخشیدن این عوامل، ضروری و حتمی و اجتناب ناپذیر است. کلمه "جبر تاریخ" در عصر ما ارزش و اعتبار فراوانی یافته است. این کلمه در حال حاضر همان نقشی را بازی می کند که کلمه "قضا و قدر" در گذشته بازی کرده است: سرپوشی است برای تسلیم شدن در مقابل حوادث و عذری است برای تقصیرها. آن شیر خونخواره ای که در برابرش جز تسلیم و رضا چاره ای نیست در گذشته قضا و قدر بود و در زمان حاضر جبر تاریخ است.
حقیقت این است که هم قضا و قدر و هم جبر تاریخ مفهوم فلسفی صحیحی دارد، درست درک نکردن مفهوم واقعی آنها موجب سوء تعبیر شده است. در کتاب "انسان و سرنوشت" درباره قضا و قدر بحث کرده ایم، اما جبر تاریخ: در اینکه سرگذشت بشر مانند همه حوادث جهان قانون لایتغیری دارد و عوامل تاریخی مانند همه عوامل دیگر تاثیرات قطعی و ضروری دارند سخنی نیست. قرآن کریم نیز با زبان مخصوص خود تحت نام "سنة الله" آن را تایید نموده است. ولی سخن در شکل تاثیر این عوامل است که آیا تاثیر جبری عوامل تاریخ به این شکل است که همه چیز موقت و محدود و محکوم به زوال است یا به شکل دیگر است؟ بدیهی است که بستگی دارد به نوع عامل. اگر عوامل گرداننده تاریخ، ثابت و پایدار باشند، نتیجه تاثیر جبری آنها به این شکل خواهد بود که جریانی را ادامه دهند، و اگر برعکس، ناپایدار باشند، نتایج و آثار آنها نیز ناپایدار خواهد بود. یکی از عوامل تاریخی عامل خانوادگی و جنسی است. این عامل یک عامل ثابت و پایدار است و همیشه به سوی تشکیل خانواده و انتخاب همسر و تولید فرزند گرایش داشته است. در طول تاریخ بشر نهضت هایی علیه زندگی خانوادگی صورت گرفته است، اما همه با شکست مواجه شده است، چرا؟ چون بر خلاف جبر تاریخ بوده است، جبر تاریخ ایجاب می کرده که باقی بماند. یکی دیگر از عوامل تاریخی عامل مذهبی است. در نهاد بشر گرایش به پرستش به هر شکل و به هر صورت وجود داشته است. این عامل در تمام دوره ها نقش خود را ایفا کرده است و نگذاشته است توجه به مذهب فراموش شود.
پس اینکه جبر تاریخ را مساوی با موقت و محدودیت گرفته و دلیلی برای ناپایداری هر قانون و قاعده ای بگیریم اشتباه محض است. جبر تاریخ آنجا ناپایداری را نتیجه می دهد که عامل مورد نظر مانند عامل تولید اقتصادی ناپایدار باشد و عامل دیگر جای آن را بگیرد. پس باید سراغ انسان و نیازمندی های او و عوامل گرداننده تاریخ و شعاع تاثیر هر عاملی در محیط اجتماع رفت تا روشن گردد در چه حدودی است و کدامیک ثابت و پایدار و کدامیک ناثابت و ناپایدار است. حقیقت این است که فرضیه مساوی بودن جبر تاریخ با ناپایداری همه شؤون زندگی انسان مولود فرضیه "یک بعدی بودن انسان" است. طبق این فرضیه انسان یک بعد اصیل بیشتر ندارد و تحول تاریخ یک تحول یک شاخه ای است.
از نظر طرفداران این فرضیه عامل اساسی و اصلی تاریخ در هر عصری اقتصاد است، طرز تولید و توزیع ثروت و روابط اقتصادی افراد از قبیل روابط کارگر و کارفرما، کشاورز و ارباب و غیره که البته روابط متغیر و نا ثابتی است، جنبه های دیگر زندگی از قبیل دین و علم و فلسفه و قانون و اخلاق و هنر را تعیین می کند. این فرضیه در ابتدا سر و صدای زیادی در جهان راه انداخت، ولی اکنون ارزش و اعتبار سابق خود را از دست داده است. اکنون حتی بسیاری از مفسران مادی جهان و تاریخ به این فرضیه پشت کرده اند. هر چند هنوز از نظر علمی نمی توان به طور قطع اظهار نظر کرد که انسان "این موجود ناشناخته" چند بعدی است و تاریخ انسان را با فرض چند بعد می توان توجیه کرد، اما قدر مسلم این است که انسان یک بعدی نیست و فرضیه یک بعدی بودن انسان و یک خطی بودن سیر تاریخ انسان از بی پایه ترین فرضیه هاست.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- ختم نبوت- ص 48-45

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/21782