نقد نظریه فویرباخ در مورد منشأ پیدایش دین

یکی از جنبه هایی که این نظریه را رد می کند همان است که به این آقای فویرباخ باید گفت شما که به خدا اساسا اعتقاد نداری و انسان را هم به طریق اولی یک موجود صد در صد مادی می دانی، پس این دو گانگی وجود انسان را چگونه توجیه می کنی؟
این دو گانگی را مذاهب می توانند بیان کنند که انسان را مرکب می دانند از یک حقیقت خاکی و یک حقیقت ملکوتی: «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی» (ص/ 72). از یک طرف "سویته" است (کاملش کردم، از نظر جهازات تمامش کردم) اما یک چیز دیگر دنبالش دارد: «و نفخت فیه من روحی؛ و در او از روح خودم دمیدم.»
یا تعبیری که در سوره «قد افلح المؤمنون؛ به تحقیق مومنان رستگارانند» آمده است که: «و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین؛ همانا ما انسان را از گل خالص آفریدیم» تا آنجا که می گوید: «ثم انشأناه خلقا آخر؛ پس به او خلقتی دیگر بخشیدیم.» (مؤمنون / 12-14) بعد آن را چیز دیگر کردیم. آن چیز دیگر شدن مهم است. آنها می توانند این حرف را بگویند ولی شما چه می توانید بگویید؟
ثانیا ما طبق این فلسفه باید قبول کنیم که هیچ انسانی در جهان به شرافت اصلی خودش باقی نیست. می گوید انسان در ذات خودش دارای دوگانگی است، بعد که در زندگی اجتماعی انحطاط پیدا می کند به آن جنبه دانی و دنی خودش و در حیوانیت سقوط می کند می آید جنبه های عالی و شریف وجود خودش را از خودش انتزاع می کند. از اینجا اعتقاد به مذهب پیدا می شود.
معنای این سخن این است که اولا ما باید همه افراد بشر را ساقط شده در حیوانیت فرض کنیم و ثانیا باید همه این ساقط شده های در حیوانیت را مذهبی فرض کنیم، در صورتی که: اولا انسان ها همیشه دو گونه بوده اند: انسان هایی که به شرافت انسانیت خودشان باقی بوده اند و در همه زمان ها بوده اند و انسان هایی که در حیوانیت سقوط کرده اند، و ثانیا باید ببینیم آن هایی که به مذهب گرایش پیدا می کنند، همیشه در دنیا مشتری های مذهب چه گروه هایی هستند؟
آیا مردمان شریف، آن هایی که اصالت های انسانیت در آنان باقی است به سوی مذهب گرایش دارند یا انسان هایی که در حیوانیت سقوط کرده اند؟ حتی غیر مذهبی ها هم در این جهت انکار ندارند و لهذا می گویند اگر شما می بینید افراد، مذهبی هستند، این مذهبی بودن شرافت ذاتی اینهاست، به آن مذهبی که گرایش پیدا کرده اند مربوط نیست، به شرافت خود اینها مربوط است، یعنی مشتری های واقعی مذهب همیشه از میان افراد شریف انتخاب می شوند.
شما می گویید چون انسان شرافتش را از دست می دهد و در حیوانیت سقوط می کند این امر منشأ اعتقاد به خدا می شود، در حالی که قضیه بر عکس است: آن هایی که در خودشان این شرافت را احساس می کنند و باقی بر اصالت های انسانی هستند آنها هستند کسانی که اعتقاد و ایمان به خدا و اصول مذهب پیدا می کنند. به هر حال نظریه این جناب یک نظریه منسوخی است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 169-170

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22360