دو انتقاد پیرامون طرح مبحث امامت و پاسخ آنها

طرح بحث امامت ممکن است انتقاداتی را در ذهن خوانندگان پدید آورد انتقاد اساسی در این باب دو چیز است:
ایراد اول:
هر ملتی همواره سعی می کند زیبائی های تاریخ خویش را بیرون بکشد و ارائه دهد و حتی الامکان روی زشتی های تاریخ خود را می پوشاند. حوادث غرور آمیز تاریخ یک آیین و یا یک مسلک نشانه ای از اصالت و حقانیت آن تلقی می شود و رغبت ها را بدان می افزاید، و اما حوادث نامطلوب تاریخ آن سبب تردید در اصالت آن می گردد و نشانه ای از ضعف نیروی خلاقه آن تلقی می شود. بحث در خلافت و امامت و حوادث ناگوار صدر اسلام و تکرار زیاد آن جریان های نامطلوب، مخصوصا در عصر حاضر که نسل جدید از نظر دینی دچار بحران روحی است از ایمان و شور و علاقه آنها به اسلام می کاهد. در گذشته ممکن بود که این بحث ها اثر مطلوب داشته باشد و توجهات را از یک شاخه اسلامی به سوی شاخه دیگر آن معطوف سازد، ولی در عصر حاضر بازگو کردن و ارائه دادن آنها افکار را نسبت به اصل و ریشه سست و متزلزل می کند. چرا دیگران همواره در صدد کتمان زشتیهای تاریخ خویش می باشند و ما مسلمانان بر عکس همه سعی مان این است که آنها را بازگو کنیم و احیانا بزرگتر از آنچه بوده جلوه دهیم؟!

پاسخ:
ما با نظر بالا نمی توانیم موافق باشیم. تصدیق می کنیم که اگر نقد تاریخ تنها به صورت بازگو کردن و منعکس کردن حوادث نامطلوب آن باشد اثرش همان است که در بالا گفته شد، ولی از آن طرف اگر تنها به ترسیم حوادث غرور آمیز قناعت شود و روی حوادث نامطلوب پوشیده شود دیگر نقد تاریخ نیست، تحریف تاریخ است. اساسا کدام تاریخ است که از حوادث زشت و نامطلوب مبرا باشد؟ تاریخ هر قومی و اساسا تاریخ بشریت مجموعه ای است از زشتی ها و زیبائی ها و جز این نمی تواند باشد. خداوند هیچ قوم و ملتی را به سیرت فرشتگان منزه از گناه نیافریده است. تفاوت تاریخ ملل و اقوام و کیش ها و آئین ها از نظر زیبائی و زشتی در این نیست که یکی سراسر زیبائی است و دیگری سراسر زشتی، بلکه در نسبت میان زیبائی ها و زشتی ها است.
قرآن کریم این حقیقت را که بشر مجموعه ای است از زشتی و زیبائی به صورت لطیفی بیان کرده است. خلاصه اش این است که خداوند به فرشتگان اعلام می کند که می خواهم "جانشین" (آدم) بیافرینم. فرشتگان که تنها تیرگی های وجود این موجود را می شناختند با تعجب حکمت این کار را خواستار شدند. در پاسخ آنها گفته شد من در وجود این موجود چیزها از روشنی و زیبائی سراغ دارم که شما نمی دانید: «و اذا قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة، قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک، قال انی اعلم ما لا تعلمون»؛ «و آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت. گفتند: آیا در آن مخلوقی قرار می دهی که تباهی کند و خون ها را بریزد، حال آن که ما تو را به پاکی می ستاییم و تقدیست می کنیم؟ گفت: من آن می دانم که شما نمی دانید». (بقره/ 30).
اگر نسبت را در نظر بگیریم، تاریخ اسلام از نظر وفور زیبائی ها و جلوه های انسانی و ایمانی بی نظیر است. این تاریخ مملو است از حماسه، گرانبار است از زیبائی و درخشندگی، لبریز است از تجلیات انسانی. وجود لکه هائی چند، از زیبائی و جمال و شکوه و جلال آن نمی کاهد. هیچ ملتی نمی تواند ادعا کند که زیبائی های تاریخش بیش از اسلام است و یا زشتی های تاریخ اسلام بیش از زشتی های تاریخ آنها است. مردی یهودی برای اینکه امام علی (ع) را به حوادث نامطلوبی که در صدر اسلام بر سر خلافت در میان مسلمین رخ داد سر کوفت دهد گفت: ما دفنتم نبیکم حتی اختلفتم فیه؛ یعنی هنوز پیامبرتان را دفن نکرده بودید که درباره اش اختلاف کردید. امام پاسخ داد: «انما اختلفنا عنه لا فیه و لکنکم ما جفت ارجلکم من البحر حتی قلتم لنبیکم اجعل لنا الها کما لهم آلهة فقال انکم قوم تجهلون»؛ تو اشتباه می کنی، ما درباره خود پیامبرمان اختلاف نکردیم، اختلاف ما درباره دستوری بود که از پیامبر (ص) ما رسیده است که آیا چنین است یا چنان. اما شما هنوز پایتان از دریا خشک نشده بود که به پیامبر (ص) خود گفتید برای ما مانند این بت پرستان بتی بساز، و پیامبرتان گفت همانا شما قومی هستید که نادانی می کنید.
یعنی اختلاف ما با قبول توحید و نبوت بود. اختلاف ما این شکل را داشت که آیا آنکه به حکم اسلام و قرآن باید جانشین پیامبر شود شخص معین و پیش بینی شده است و یا شخصی که خود مردم او را به عنوان جانشینی انتخاب و تعیین می کنند؟ اما شما یهودیان در حال حیات پیامبرتان مطلبی را پیش کشیدید که از ریشه ضد با دین شما و تعلیمات پیامبر شما بود. گذشته از اینها فرضا در موارد عادی چشم پوشی از زشتیهای تاریخ روا باشد در مواردی که با متن اسلام و اساسی ترین مسأله اسلام یعنی مسئله رهبری مربوط است و سرنوشت جامعه اسلامی وابسته به آن است چگونه رواست؟ چشم پوشی و اغماض از چنین مسأله ای در حکم اغماض و چشم پوشی از سعادت مسلمین است. به علاوه اگر در پیشگاه تاریخ حقوقی پایمال شده باشد، خصوصا اگر صاحبان آن حقوق با فضیلت ترین افراد امت باشند، چشم پوشی از بیان حقایق تاریخ را جز همکاری زبان و قلم با شمشیر ستم نامی نمی توان نهاد.

ایراد دوم:
این است که با طرح و بحث این مسائل، تکلیف اتحاد اسلامی چه می شود؟ آنچه بر سر مسلمین آمد که شوکت آنها را گرفت و آنها را زیردست و توسری خور ملل غیر مسلمان قرار داد همین اختلافات فرقه ای است. استعمار چه کهنه اش و چه نو، بهترین ابزارش شعله ور ساختن این کینه های کهنه است. در تمام کشورهای اسلامی، بلا استثناء، دست افزارهای استعمار به نام دین و به نام دلسوزی برای اسلام دست اندر کار تفرقه میان مسلمین اند. آیا آنچه تاکنون از این رهگذر کشیده و چشیده ایم کافی نیست که باز هم ادامه دهیم؟ آیا طرح اینگونه بحث ها کمک به هدفهای استعاری نیست؟

پاسخ:
جواب این است که بدون شک نیاز مسلمین به اتحاد و اتفاق از مبرمترین نیازها است و درد اساسی جهان اسلام همین کینه های کهنه میان مردم مسلمان است. دشمن هم همواره از همین ها استفاده می کند. اما به نظر می رسد که اعتراض کننده در مفهوم "اتحاد اسلامی" دچار اشتباه شده است. مفهوم اتحاد اسلامی که در صد سال اخیر میان علماء و فضلاء مؤمن و روشنفکر اسلامی مطرح است این نیست که فرقه های اسلامی به خاطر اتحاد اسلامی از اصول اعتقادی و یا غیر اعتقادی خود صرف نظر کنند و به اصطلاح مشترکات همه فرق را بگیرند و مختصات همه را کنار بگذارند. چه، این کار نه منطقی است و نه عملی. چگونه ممکن است از پیروان یک مذهب تقاضا کرد که به خاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمین، از فلان اصل اعتقادی یا عملی خود که به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام می داند صرف نظر کند؟ مثل این می ماند که از او بخواهیم به نام اسلام از جزئی از اسلام چشم بپوشد. پایبند کردن مردم به یک اصل مذهبی و یا دلسرد کردن آنها از آن، راههای دیگر دارد و طبیعی ترین آنها منطق و برهان است. با خواهش و تمنا و به نام مصلحت، نه می توان قومی را به اصلی مؤمن ساخت و نه می توان ایمان آنها را از آنها گرفت.
ما خود شیعه هستیم و افتخار پیروی ائمه اطهار (ع) را داریم و کوچکترین چیزی حتی یک مستحب و یا مکروه کوچک را قابل مصالحه نمی دانیم؛ نه توقع کسی را در این زمینه می پذیریم و نه از دیگران انتظار داریم که به نام مصلحت و به خاطر اتحاد اسلامی از یک اصل از اصول خود دست بردارند. آنچه ما انتظار و آرزو داریم این است که محیط حسن تفاهم به وجود آید تا ما که از خود اصول و فروعی داریم، فقه و حدیث و کلام و فلسفه و تفسیر و ادبیات داریم بتوانیم کالای خود را به عنوان بهترین کالا عرضه بداریم تا شیعه بیش از این در حال انزوا بسر نبرد و بازارهای مهم جهان اسلامی به روی کالای نفیس معارف اسلامی شیعی بسته نباشد. اخذ مشترکات اسلامی و طرد مختصات هر فرقه ای نوعی خرق اجماع مرکب است و محصول آن چیزی است که قطعا غیر از اسلام واقعی است؛ زیرا بالاخره مختصات یکی از فرق جزء متن اسلام است و اسلام مجرد از همه این مشخصات و ممیزات و مختصات وجود ندارد.
به هر حال طرفداری از تز "اتحاد اسلامی" ایجاب نمی کند که در گفتن حقایق کوتاهی شود. آنچه نباید صورت گیرد کارهائی است که احساسات و تعصبات و کینه های مخالف را بر می انگیزد، اما بحث علمی سر و کارش با عقل و منطق است نه عواطف و احساسات. خوشبختانه در عصر ما محققان بسیاری در شیعه پیدا شده اند که از همین روش پسندیده پیروی می کنند. در رأس همه آنها علامه جلیل آیت الله سید شرف الدین عاملی، و علامه کبیر شیخ محمدحسین کاشف الغطاء و علامه بزرگوار آیت الله شیخ عبدالحسین امینی مؤلف کتاب شریف الغدیر را باید نام برد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 20-13

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22463